آلبرت آینشتین در دوران بحرانی دهه سی سدهی بیستم، خطر وقوع جنگ جدیدی را احساس کرده بود و در ۲۶ اکتبر سال ۱۹۲۹ میلادی در نیویورک، در گفتوگویی، با هشدار بهجهانیان، «ندای صلحطلبی» سر میدهد.
یک دهه بیشتر از پایان جنگ جهانی اول نگذشته بود و ویرانیها و فقر و بیکاری ناشی از این جنگ هنوز بهوضوح دیده میشد. اوضاع اقتصادی جهان در آن سالها بسیار بحرانی و وضعیت اجتماعی وخیم و خطرناک بود. آمریکای شمالی و بخش بزرگی از اروپا را بحران اجتماعی گسترده و رکود اقتصادی همه جانبهای دربرگرفته است و میلیونها بیکار در وضعیتی اسفبار روزگار میگذرانند. ژاپن سرزمین منچوری را در شمال شرقی چین اشغال کرده و دیرزمانی بود که موسولینی، دیکتاتور ایتالیا، چشم طمع بهحبشه و لیبی و شمال آفریقا و آلبانی و منطقه بالکان دوخته بود و در شرق اروپا نظام کمونیستی و در رأس آن استالین پایههای حکومت ترس و ترور خود را با «پاکسازی» معترضان و منتقدان و تبعید و قتل مخالفان استحکام بخشیده بود و در آلمان نیز حزب ناسیونال سوسیالیست کارگری آلمان بهرهبری آدولف هیتلر با بحران آفرینی و ترور مخالفان و ارعاب و ضرب و شتم دگراندیشان، زمینه استقرار نظام تمامیتخواه نازیسم را فراهم میآورد. نظامهای توتالیتر در گوشه و کنار جهان پا میگرفتند و شبح شوم جنگ در راه بود. یک دهه پس از انتشار این گفتار، تروریسم جنگ میآفریند و فاجعهی جنگ جهانی دوم آغاز میشود.
بحرانهای عمیق در جهان برای تبدیل شدن بهجنگ بهانه میجویند. ناگزیر شاید بتوان این قاعدهی کلی را کمابیش پذیرفت که بحرانها هرگاه شدت میگیرند و عمیقتر میشوند، بوی مشمئزکنندهی جنگ بهمشام میرسد و خطر بروز فاجعهای جدید بیشتر میشود. نه جنگ هشت سالهی ایران و عراق و نه جنگ دوم خلیج فارس را از این قاعده نمیتوان مستثنی کرد. فاجعهی یازده سپتامبر ۲۰۰۱ میلادی بهشروع جنگی که در عراق آغاز شد و هنوز ادامه دارد، شتاب داد. غدهی سرطانی تروریسم که در سه دههی پایانی سده بیستم میلادی مجال رشد و گسترش یافته بود، در آستانهی هزارهی سوم میلادی سر بازکرد و فاجعهی یازده سپتامبر سال ۲۰۰۱ میلادی را بوجود آورد و بهانهای بهدست کسانی داد که در کمین نشسته و آماده بودند تا پروژههای از پیش طراحی شدهی خود را در منطقهی خاور میانه عملیاتی کنند. اما در این میان عیان شده است که مبارزه با تروریسم که اکنون ابعادی جهانی یافته است، با لشکرکشی و جنگ و کشتار، راه بهجایی نمیبرد و تنها دور باطل ترور، جنگ، ترور را تداوم میبخشد. مبارزه با تروریسم، این پدیدهی پلید و پلشت و پستفطرت عصر ما، با ریشهیابی علل پیدایش و گسترش آن آغاز میشود. تروریسم با هر نام و بههر نشان، ، چه نوع افسارگسیختهاش و چه نوع دولتیاش، چه آن گونهاش که بهنام خدا و دین دست بهجنایت و کشتار میزند و نام پاک آئینهای الهی را بهناپاکی میآلاید، و چه آن قسم که خود را ناجی بشریت و برپاکنندهی بهشت بر روی زمین میانگارد، ولی بهشَر و شور جهان میافزاید و بهشوربختی بشریت میانجامد، محکوم بهنابودی است. اما راه مقابله با آن نه مقابله بهمثل است و نه برپایی جنگ و گسترش خشونت. برای خشکاند ریشههای زهرآگین تروریسم باید بهزمینههای پیدایش و گسترش آن نقب زد.
اینک در سالگرد یازده سپتامبر و در این روزها که در کشور همسایه ما جنگ و درگیریهای خونبار شدت گرفته و نه تنها امید بهپایان کشتارها و ترورها کمرنگتر شده است، بلکه خطر گسترش آن نیز افزایش یافته است، به «ندای صلحطلبی» آلبرت آینشتین گوش بسپاریم و لحظهای درنگ کنیم تا شاید در آن نکتهای بیابیم که ما را در خشکاندن ریشههای خشونت و ترور جنگ بهکار آید.
«»«»«»
بی گُمان اگر منابع و ذخایر جهان به درستی تقسیم می شد و ما نیز چون بردگان، اسیر دست نظریه ها و سنتهای سرسخت اقتصادی نمی بودیم، هم پول و کار و هم مواد غذایی به اندازه کافی برای همه وجود می داشت. پیش از هر چیز اما، نباید اجازه دهیم که از اندیشه ها و تلاشهای سازندهء ما جلوگیری شود و از فعالیت هایمان در جهت تدارک جنگی جدید سوءاستفاده شود. من نیز همانند متفکر بزرگ آمریکایی، بنجامین فرانکلین بر این باورم که «هرگز جنگی خوب و صلحی بد وجود نداشته است».
من نه تنها صلح طلبم، بلکه صلح طلبی مبارزه جویم که برای برقراری صلح با تمام وجود می جنگد. هیچ چیز قادر به از میان برداشتن جنگ نیست، مگر آنکه انسانها خود از رفتن به جبهه سرباز زنند. برای تحقق آرمانهای بزرگ، نخست اقلیتی مبارز تلاش و کوشش می کند. آیا بهتر نیست در راه صلح که به آن ایمان داریم رنج کشید تا در جنگ که به آن باوری نیست، نابود شد؟
هر جنگ حلقه ای است که به زنجیر بدبختی بشر افزوده می شود و مانع رشد انسان می گردد. از این رو سرپیچی عده ای هر چند کم از شرکت در جنگ، می تواند نمایشگر اعتراض عمومی علیه آن باشد. توده های مردم، اگر در معرض تبلیغات مسموم قرار نگیرند، هرگز هوای جنگ در سر ندارند. باید به آنها در مقابل این تبلیغات مصونیت داد. باید فرزندان خود را در مقابل نظامیگری «واکسینه» کنیم؛ و این کار زمانی ممکن می گردد که آنان را با روح صلح طلبی تربیت کنیم. بدبختانه ملت ها با هدف های نادرست تربیت شده اند. در کتاب های درسی به جنگ ارج می نهند و وحشت و خرابی های آنرا نادیده می گیرند و از این طریق کینه توزی را به کودکان تلقین می کنند. من اما می خواهم آشتی بیاموزم نه نفرت، عشق بیاموزم نه جنگ.
کتابهای درسی از نو باید نوشته شوند تا بتوانند به جای دامن زدن به اختلافات قدیمی و ابدی ساختن پیشداوری های بی مورد، روح تازه ای در نظام آموزشی ما بدمند. تربیت از گهواره آغاز می شود و بر عهده مادران جهان است که کودکان خود را صلح خواه و صلح دوست تربیت کنند. البته ممکن نخواهد بود که غرایز جنگ طلبی را در محدوده یک نسل از میان برداشت؛ حتی مطلوب نخواهد بود که این غریزه را به کل ریشه کن کرد. انسانها باید همواره مبارزه کنند، اما مبارزه در راهی ارزشمند و نه در محدوده های موهوم و با تعصبات نژادی و با انگیزه زیاده خواهی که بیشتر تحت لوای میهن دوستی صورت می گیرد. سلاح ما خِرد ماست، نه توپ و تانک.
چه جهان زیبایی می توانستیم بسازیم، اگر تمام نیرویی که در یک جنگ به هدر می رود در خدمت سازندگی به کار می گرفتیم. یک دهم از نیروی تلف شده در جنگ جهانی اول و بخش کوچکی از ثروتی که برای تولید تسلیحات و گازهای سمی از میان رفت، کافی بود تا زندگی بایسته ای برای انسانهای کشورهای درگیر جنگ فراهم آورد و از فاجعهء گرسنگی و بیکاری جلوگیری کرد.
ما امروز به همان اندازه که برای جنگ ایثار و ازخودگذشتگی نشان دادیم، باید در راه صلح نیز آمادهء فداکاری باشیم. هیچ چیز برای من مهمتر از مسألهء صلح نیست. جز این، هر آنچه می گویم و هر آنچه انجام می دهم، قادر به تغییر ساخت جهان نیست. اما شاید ندای من بتواند در خدمت امری بزرگ قرار گیرد؛ ندایی که اتحاد انسان ها و صلح در جهان را فریاد می زند.
ماخذ :
http://roozonline.com/02article/010065.shtml