امروز سه شنبه (۲/۲/۱۳۹۳) قرار است بعضی از اعضای محترم کوچ سرفینگ (اینجا و اینجا) در همایش کوچکی به بازخوانی و بحث بر روی بخش اول کتاب “جامعهشناسی خودمانی” نوشتهی آقای حسن نراقی بنشینند.
فرصتی مغتنم است برای من و ما.
دیشب با یکی از جوانانِ خوشفکر و دنیادیده، از دور صحبت میکردم. به او خبر را دادم. فکر میکردم خوشحال میشود و خوشامد میگوید. اما دوید میان حرفم و حرفهایی زد که برای من هشدار بودند. فکر میکنم برای دیگران هم هشدار باشند و ارزش تامل و سپس، عمل موثر داشتهباشند. بهاو قول دادم حرفهایت را به هر راهی که بشود، برای دوستانِ آن همایش و دیگران منعکس میکنم. حالا این شما و این هم خلاصهای از حرفهایش و حرفهایم:
میگفت: این خودزنیهای فرهنگی خیلی خطرناکاند و در عینحال پرمشتری. آدمهای زیادی مشغول این کار میشوند و عدهی زیادی هم شنونده پیدا میکنند. اینها هم در سنتگرایان و هم در تجددگرایان میتوانند ظاهر شوند. هم اینور آبی اش را داریم و هم آنور آبیاش را.
میگفت: ما برای رشدمان نیازمند داشتنِ الگو و قهرمانیم، البته قهرمانان و الگوهایی واقعی و خودجوش، نه پوشالی و دروغین.
میگفت: قبول دارم که ما ایرانیها خیلی خودشیفتهایم. خیلی نژادپرستیم. خیلی دروغ میگوییم. خیلی کارهای زشت دیگر انجام میدهیم. امّا کسی از همین منتقدین نمیرود بهسراغ ملتهای دیگر تا بهما بگوید که آنان در چه وضع اخلاقی و فرهنگیای هستند. فقط از خودمان بد میگوییم و بس!
میگفت: مهم این است که ببینیم بعد از این انتقادات بهکجا میخواهیم برسیم؟ این نقد خود ما را بهکجا میخواهد برساند؟ آیا نتیجهی این بحثها این نیست که ما را از خودمان بیشتر و بیشتر متنفر کند و فراری؟ آیا باعث نمیشود چشمان بیشتری به دنبال ملل دیگر باشند و آرزوی مهاجرت را در همهی مردم نهادینه کنیم؟ آیا این نقدها کمکی به رشد ملی و فردی جامعه و فرد ایرانی میکنند یا نه؟
میگفت: متاسفانه، این بحثها بیشتر در مسیر شدیدکردن تنفر از خود و بیگانهدوستی و فرار از واقعیات موجود در میان جماعت ایرانی عمل میکند و نتیجتاً به بیعملیی بیشتر و انحطاط اخلاقیی بیشتر منجر میشود.
گفتم:
“خیلی از حرفهایت برای من هشداردهندهاند. امّا هیچکس را از شرکت در این بحث بینیاز نمیکنند. درست است که نداشتن عزت نفس ملی، بهتنهایی خود مشکل بزرگی است، امّا آگاهبودن و آگاهشدن از رذیلتهای فرهنگی و اخلاقیمان هم، بخش مهمی از ماجراست. اگر ندانیم کجای کارمان معیوب است، چهطور میتوانیم عیب را رفع کنیم. پس از کجا و از چهوقتی باید شروع کنیم؟ باید بدانیم مشکلاتمان چیست و بلافاصله با نیت اصلاح وضع موجود، خود بهعنوان اولین کنشگر، اقدام لازم را برای تغییر شروع کنیم. یعنی خودمان را از دست آن اشکالات اخلاقی و فرهنگی رها کنیم.”
“بله، درست است که نباید فقط در تخریب خود، درجا بزنیم، همچنانکه در خودشیفتهگی و نژادپرستی و افتخارات موهوم هم نباید درجا زد. امّا باید که خود را بیتعارف و صریح بشناسیم و بدون معطلی، راه حل بهبود را هم ارائه بدهیم یا بهدنبالاش برویم.”
“فرزانهای میگفت: اگر نمایندهگان و نخبهگان ملتها بهجای فخرفروشی به ایل و تبار و تخمه و نژاده و پادشاهان جهانگشایشان و افتخار به هنرمندان و ساختمانهای عظیم و باشکوهشان، فروتنانه در کنار هم بنشینند و از رذایل و ضعفهای تاریخیی خود سخن بگویند، و پس از آن، در حضور یکدیگر، جویای کمک همهگان برای رفع این رذایل شوند، دشمنی و کینه و نفرت و جنگ اقوام و ملتها از میان برمیخیزد و بشریت به مسیر تازهای از رشد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی وارد میشود.”
گفتم: “هشدارهایت را، تا حدّ هشدار باید درنظر داشت و مراقب بود که به ورطهی حقارت فرهنگی و بیعملی و لختیی اجتماعی سقوط نکنیم. امّا باید همهی زندگیی ما ایرانیان، بیتعصب و بی تحقیر و بیخودشیفتهگی،حلّاجی و نقد شود تا ببینیم، چه چیزهای مثبتی داریم و چهچیزهای منفیای.”
گفتم: “من خودم بارها تعاریفی از زبان خارجیان در مورد بعضی از جنبههای حیات ایرانی، شنیده و خواندهام. گلایهها و انتقاداتی هم شنیدهام. مثلا بعضی خانمها بودهاند که از امنیت رفتوآمدیی خانمها در ایران تعریف کردهاند. این امنیت، بهطور نسبی، انکارشدنی نیست، امّا همهی زندهگیی ایرانی در این نوع امنیت نسبی برای خانمها خلاصه نمیشود. پس لازم است همهی جنبههای رفتار فردی و جمعیی بشر ایرانی زیر ذرهبین بروند، و خوب و بدشان معلوم شود تا بتوان خوباش را تقویت و بدش را کم کرد. منتها میپذیرم که این کار باید آگاهانه و با هدف بهبود همین وضع موجود انجام شود.
و امّا نتیجهای که باید از این چند کلام گرفت این که:
نقد فرهنگیی جدی و بیرحمانه، لازم و حیاتی است. مشکلات اجتماعی و اخلاقی و رفتاری، از نقد نشدن شروع شدهاند. امّا نقد نباید در خود بماند و به تحقیر و خودزنیی فرهنگی منجر شود. باید بلافاصله، بهدنبال راه حل، از همه کمک گرفت و پیش و بیش از هرکس، خودِ منتقد، دست به تغییر رفتار خود بزند تا سختترین بخش قضیه انجام شود، یعنی: برداشتن گام اول که به معنیی شکستهشدن طلسم درخودماندهگی و رشدنایافتهگی است.
[پیوست خبری این که: در کنار بعضی اندیشه ورزی های خردمندانهی دیگر، به تازگی در سال۱۳۹۴ پژوهش بسیار ارزشمندی به اسم “ما ایرانیان”، به دست “مقصود فراستخواه” پژوهشگر دلسوز و پر تلاش ایرانی در همین زمینه، همراه با تلاش برای انصاف ورزیِ بیشتر و همه جانبه دیدن ضعف و قوتهای ایرانی جماعت انجام شده که نشر نی آن را به چاپ رسانده: لینک جستجوی گوگلیِ این کتاب در زیر می آید:]