چرا باز هم گاندی؟!

باز هم از گاندی سخن می گوییم ، اما چرا؟ آیا هنوز هم نیازی به او هست؟

۶۵ سال از ترور او در سال ۱۹۴۸ می گذرد. تقریبا بسیاری از تصوراتی که او در مورد هند آرمانی ی خویش داشت، نقش برآب شده است. هند اکنون حاکمانی بظاهر تماما هندی دارد و هر گونه دخالت رسمی دولت انگلیس در امور آن، ظاهرا با پاسخ دندان شکن دیپلماتیک مقامات هندی روبرو می شود. پس هند بظاهر استقلال دارد و بیگانگان را بیرون ریخته است ، یا به تعبیری محترمانه تر، عذرشان را خواسته است. پس باید دوران خوشی را بگذراند. اما واقعیت چنین نیست. اکنون همه می دانیم شاید زاغه نشینانی بیشتر از کل جمعیت هند در سال ۱۹۴۸، در اطراف شهر ها و خیابان های شهر ها در خیابان بدنیا می ایند و می خورند و می خوابند و می زیند و در همان جا نیز می میرند. یعنی فلاکت و سرافکندگی ی مطلق بشری!

او میان دزد هندی با انگلیسی فرقی نمی گذاشت. جریان امور را در آن زمان جنایت شهرنشینان هندی و انگلیسی بر ضد خیل عظیم فقرای شهری و روستایی هند می دانست و در رویاهای خود هند را اقیانوسی می دید که با جزیره های بی شمار روستایی ی تقریبا خود-بسنده و مستقل خود، و با بازار های محلی پرجنب و جوش کوچک خود، شرافت و تلاش انسانی میلیون ها انسان را به نمایش می گذارد ، نه این که ۱۰۰ شهر بزرگ داشته باشد، موشک هوا کند، انقلاب سبز راه بیاندازد، برنج صادر کند، اما در عین همه ی این ها، میلیون ها موجود مفلوک سرافکنده‌ی ذلیل را در خود بپرورد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.