ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم / با پادشه بگو که روزی مقدّر است (حافظ)
مجید رهنما مولفِ این کتابِ پرتامل و دورانساز در نمایشگاهِ کتابی در پاریس، دختر خالهاش را هم به مراسمِ پرجمعیتِ رونمایی از کتاب دعوت میکند. نسخهای را به او هدیه میدهد و مینویسد: به نازی عزیز، با این امید که ترجمهاش را خودت به من هدیه بدهی.
و حالا نازیِ عظیما (مترجم چیرهدست) مجبور شده است ترجمهی کتاب را، بعد از سالها، و بعد از بارها ندادن مجوز، در لندن چاپ کند.
نویسنده همچون ایوان ایلیچ دوستِ سالیانِ خود، زندگی را در کیفیت و اصالتِ خود مهم میداند، و نه در سرعتِ هرچه بیشتر، مصرف هرچه بیشتر، عمرِ آماریِ هرچه طولانیتر، فراغتِ واقعیِ هرچه کمتر، معنویتِ هر چه کمتر و آرامشِ درون و برونِ هرچه کمتر!
او هنوز دوستی را معنابخش همهی زندگی در این دنیای مدرن میداند.
رهنما فریب شعبدهی محو فلاکت را با افزایش یک یا چند دلار درآمد نمیخورد. فلاکت، در نظرش، چیزی است ماندگارتر از اینها و متفاوت با فقر.
فقر در نگاه او، حالی است که بشر با آن میتوانسته کنار بیاید و در عینِ حال بشر بماند، اما فلاکت، بهخصوص از نوع مدرناش -که پای همه را، از فقیر تا غنی، به میان میکشد، واقعیتی است مربوط با حرص و ترس و مصرفزدگی و توسعه با مدل شمالی-غربی که بهخصوص بر ملتهای شرقی-جنوبی بیشتر تحمیل میشود.
از نظر او آدم میتواند فقیر باشد، اما در سایهی حمایتهای سنتی احساس فلاکت نکند، اما غنی باشد و در جامعهی مدرن احساس فلاکتِ همیشگی داشته باشد. در اینجا است که مفهوم عنوانِ کتاب ملموس میشود: ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم. یعنی قناعت میتواند زندگی را سرافرازانه نگهدارد، اما فلاکت دردی است که هیچ درمانی ندارد، جز تغییر نگرش انسان به هستی و فرصت زیستِ کوتاه او در اقامتاش بر روی خاک.
نکته آنکه سیمون وی هم در این کتاب، قدیسی مدرن معرفی شده و از هنری دیوید ثورو و گاندی بهعنوان فقرای خودخواسته یاد شده.
مطالب بیشتر در:
همکلامی ایوان ایلیچ و مجید رهنما و جستجوی واژههای ایلیچ و رهنما در سایت عدم خشونت و کانال تلگرامی “گاه فرست غلامعلی کشانی”
صفحهی خرید کتاب در ایران، سایت انتشارات مهری (mehripublication.com): https://shorturl.at/lsKT5
پسنوشت مفصل و پرتامل مترجم که پیشاپیش در فصلنامهی نگاه نو منتشر شد