برای اشتراک در همین سایت، و کانالهای “گاه فرست” و “آهستگی و سادگی” لطفا همینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کتابهای ترجمهشده لطفا همینجا را کلیک کنید
ما نانخورانِ هر روزه ایم، هر روزه. ممکن است فقط صبحها باشد، اما با بالا رفتنِ هولناکِ خطِ فقر در این روزهای “هر روز بدتر” (زمستانِ ۱۴۰۰) میتوان حدس زد که بیشترِ مردم دستشان نمیرسد که ظهر و شب حتما پلو بخورند.
شصت هفتاد سال پیش هم، نانْ، در هر سه وعده، خوراکِ اصلیِ سفرهی هر ایرانیِ معمول بود، بهجز پولدارها و اشراف. اصلا خبری از پلو نبود، مگر در شبِ عید (معمولا بهصورتِ رشتهپلو، یا برای عدهی کمی، ماهی پلو)، یا اگر کسی دستاش میرسید، برای مهمانهای خاص در طولِ سال.
اما با سرازیر شدنِ پولِ نفت، بهخصوص در دههی پنجاه، کمکم سبکِ زندگیِ مردمِ عادی بیش از پیش عوض شد، از جمله در سفرههایشان. امثالِ برنجِ آنکل بنزِ (عمو بنزِ) آمریکایی با قیمتِ ارزان توانست سفرههای ایرانی را تسخیر کند و عادت تولید کند.
اما این روزها مردم با رونق گرفتنِ دین و دنیایشان دوباره به همان نانِ سابق برمیگردند، اما اینبار به اجبارِ جیبِ خالی.
بسیار خوب! این نانِ داغِ هر روزه را چه کسی در عمل به سرِ سفرههای مردم میآورد؟
کارگرانِ شریفِ نانوا!
نان خوب باید از خمیری تهیه بشود که از آرد و آب و کمی نمک و کمی خمیرِ ترش مانده از قبل، بدون اضافه کردنِ هیچ مادهی صنعتی (مثلِ مایهی خشک) درست شده. این مخلوط باید مدتی بماند تا چاق بشود، یعنی کاملا تخمیر شده و حجماش زیاد بشود. آن وقت است که آمادهی پخت میشود. این کار زمانبر است. وقت میگیرد.
پس نانِ داغی که من و شما در شهر و روستا، اولِ صبح به دستمان میرسد، اگر بخواهد بهشکلِ بالا آماده بشود، حداقل ۴ ساعت زودتر باید برایاش آمادهسازی کرد.
پس کارگر نانوا (خلیفه یا خمیرگیر) باید ساعت ۲ صبح بیدار باشد و کار را در وقتی شروع کند که همه خواب اند و گرمای زیرِ پتو را حس میکنند.
اما امروزه مایهی خشکِ صنعتی هم پیدا شده و کار را کمی راحتتر کرده. یعنی خمیر در مدتِ کمتری میتواند آمادهی تنور بشود. در هر صورت، نانوا باید از ساعتِ ۴ صبح کارَ ش را شروع کند.
اما کمتر کسی نانوای زحمتکش را میبیند که باید گرما را همیشه در کنار تنور همیشه داغ تحمل کند. همه بهفکرِ گرفتنِ نان و دویدن به سمتِ خانه و زندگی و سفرهی خود هستند. هیچ کس فرصت نمیکند کار او را از نگاهِ یک ناظرِ صبور و همدل به تماشا بنشیند. کارِ نانوا، شغلی سخت است که دیده نمیشود!
کارگران نانوا همیشه کارگرِ ساده میمانند و به استادکاریِ بخصوصی نمیرسند، مگر این که از این کار فرار کنند. اینان حتی با کارگرانِ زحمتکشِ ساختمانی فرق میکنند که کمکم میتوانند کار استاد را یاد بگیرند و استاد بشوند. بههمین علت است که نانواییهای امروزی کارگرانشان دائمی نیستند و بعد از مدتی غایب میشوند و همین کار باعث میشود که در بیشترِ موارد نانِ سفرهها کیفیتِ خوبی نداشته باشد، چرا که مهارتِ لازم در دراز مدت بهدست میآید.
این ترکِ کار، شاید هم تا اندازهای مربوط به اختلافِ نسلی باشد. برخلافِ نانوایانِ دو نسل قبلتر که اکثراً “راضی به قضایِ خدا” بودند و تمامعمر در کاری که “حس میکردند به اندازهی قدّ و قامتشان دوخته شده” باقی میماندند، نسلِ تازه، چه در این حرفه و هر شغل و حرفهی دیگری اگر ببینند که کارشان آیندهای ندارد یا ارج و قُربی ندارد، شغل را ترک میکنند. نانوایی هم مثل باقیِ شغلها!
شغلِ سخت و کماَرج و قُرب، فقط نان پختن نیست. صدها شغل سخت وجود دارد که نه ارج و قُرب دارند و نه آیندهای. پس راهِ حل چیست؟
مگر جامعه محتاجِ انواعِ کارها نیست تا چرخاش بچرخد؟ پاکبانِ (رفتگر) درستکار، سلمانی، نانوا، ضایعاتی، مردهشور، معدنکار، کارگر فاضلآب، شخمزن و همهی کارگرانِ ساده و ماهرِ درستکار همانقدر کارشان شریف است که کارِ مقامِ دولتیِ صالح، جراحِ پنجهطلایی و مهندسِ پلسازِ درستکار. پس چرا کلِّ جامعه ارج و قُربِ یکسانی به هر دو نمیگذارد و چرا گروهِ اول را آنقدر تامین نمیکند که دل به کارِ پر کیفیت و پر ارزشِ خود بدهند، آیندهی کارشان را قدری روشنتر ببینند، با کیفیت کار کنند و از شغلِ خود بیزار نباشند.
پاسخِ این پرسش در نظرِ خیلی از ما خیلی روشن است:
اولا دولت صالح یا ناصالح (یا اونا) باید برای این کارگران حداقل حقوقِ اجباری بیشتری تعیین کند، تامینهای اجتماعیِ چشمگیر و مختلفی را برایشان فراهم کند (مثلِ بازنشستگیِ پر رفاه و بهداشت و درمان بسیار ارزان، ایجادِ امکاناتِ تفریحیِ مناسبِ شأنِ انسانیِ آنان و …)
ثانیا صاحبکارها باید سرِ کیسه را شل کنند و بیشتر مزد بدهند و تامین کنند.
اما پاسخدهنده فراموش میکند که خودش در این بین چه نقشی دارد. او خود را بیرونِ ماجرا میبیند. اگر هم که خیلی بخواهد خود را وارد کند، فقط از آن دو گروه شاکی میشود که “آقا نمیرسند به اینها!”.
باید پرسید آنکه برای این زحمتکشان ارج و قربی قائل نیست و آنان را اصلا نمیبیند چه نقشی در ایجاد بیتوجهیِ آن دو گروهِ بیتوجه دارد. جامعهای که ارج و قُربی عملی و واقعی برای آنان قائل نیست، چگونه میتواند خودش را مدافعِ حقوقشان معرفی کند؟ چگونه میتواند اقدام به مطالبهگریِ حقوقِ آنان کند، در حالی که از دسترنجشان استفاده میکند، اما ارزشِ کار اینان را در ذهن و جانِ خود و فرزندش و در عمقِ فرهنگِ اجتماعی نهادینه نمیکند و در برابرِ دولت، کارفرما، مقامِ دولتی، جراح و مهندس از ارزشِ کیفیِ نوعِ کارشان دفاع نمیکند؟ چرا اکثریتِ ما در برابر یکی از افرادِ دستهی دوم تمامقد بلند میشویم، اما برای این زحمتکشان، عملا، نه؟
بسیار خوب! نهادینهشدنِ برابریِ این ارزشها چه تاثیری در تغییرِ وضع کارگرانِ سختکار دارد؟ طبیعی است که اولا احساسِ ارج و قُربِ شغلی، بخشی از رضایتی است که باید در همهی شغلها وجود داشته باشد. همراه با این، در صورتِ نهادینهشدنِ این حس و درک و همدلی، مطالبهگریِ همهی جامعه از دولت و کارفرما و در طیِ آن گفتگو، و چانهزنیِ خودِ کارگران با این دو میتواند شروع شود، چانهزنیهایی پیگیرانه که میتواند رنجِ این گروه را به طرفِ گفتگو منتقل کند تا به تامینِ واقعیِ رفاهِ زندگیِ این کارگران نزدیک شود.
آنچه میماند لزومِ آگاهیِ جامعه به وجود این نوع زحمتکشان و مزدبگیران است که قدمِ اولِاول است. تا زمانی که صدای واقعیِ اینان بهدرستی و از زبان خودشان و با پشتیبانیِ افکارِ عمومیِ یکدل و قوی در گوشِ کارفرمای محترم و و اولیای محترمِ امور (هر دو، چه ناصالح یا صالح) نپیچد و مذاکره و چانهزنیِ همیشگی، پیگیرانه انجام نگیرد، در به روی همان پاشنهای میچرخد که امروزه میچرخد و با هر چه ضعیفتر شدنِ همبستگی و همدلی در روزگارانِ سختی که شاهدیم، ممکن است اوضاعِ این گروه بدتر هم بشود.
این کلام در بارهی همهی امورِ اجتماعیِ دیگر میتواند صادق باشد، یعنی بهدست آوردنِ یک حق، اولا نیازمندِ انجام یک وظیفه از طرف خواهنده است، و ثانیا، تا زمانی که ادراک و فهمِ این حق، در فرد و جامعه نهادینه نشده باشد، نهتنها بهدست آوردن این حق عملی نخواهد شد، بلکه حتی قانونگذاری هم تاثیری نخواهد داشت. چرا که به عدد نفوسِ خلائق همْ راههای فرار از قانون ساخته خواهد شد.
اما تنها چیزی که میتواند مانعِ فرار از اَدای حق و پَرِش از مانعِ قانون بشود، آگاهیِ عمومیِ شهروندی شجاعانه از ارج و قُرب و حقوقِ انسانیِ این یا آن گروه از کارگران و مردم است، ارجمندی و حقوقی که باید در ذهن و جان و فرهنگِ رومرهی همگان نهادینه بشوند.