برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنید
برای دانلود کتابها لطفا همینجا را کلیک کنید
رفتهبودم سراغ کتابفروشیها، به دنبال کتاب ارزشمندِ ویل دورانت، معنای زندگی. رسیدم به کتابفروشی انتشار، همان که قرنها پیش برای بعضی از ما حکم ناشر اول و آخر را داشت. یک سری کتاب جیبی دیدم خجولانه و کمی هم غریبانه در گوشهای روی هم چیده. روی جلد، چهرهی آشنایی را نشان میداد، کارل مارکس، و با کمی دقت، چهرهی آشناتری را در زیر. عنوان را دیدم. تا حدودی حدس زدم. پشت کتاب و بعد هم تورقی…
شگفت زده شدم.
کاری در سطح جهانی، بیهمتا در ایران و شاید در جهان.
————————
به اسمِ پدیدآور نگاه کردم. اسمی بود بهنظرم آشنا.
می دانستم که در میان نامداران و نخبهگانِ غالب و مغلوب ندیدهام این اسم را. پس کجا دیدهام …؟!
باز هم به متن برگشتم. به فصل آخر … .
…
اوووه !
یادم افتاد: روند جدایی!
======================
بهار سال ۶۰ بود، من هم در زاهدانْ افسرِ وظیفهای. حیران مانده بودیم در آن اوضاع! منتظرالخبر، خبر از بهبود و آرامشِ اوضاع. اما برعکس، خبرهای خوبی اصلا نمیرسید. روزی در دکهی روزنامهفروشیای چشمام به کتابی افتاد:
روندِ جدایی – هیئت موسس انجمنهای دانشجویان مسلمانِ اروپا و آمریکا
با دقتِ بیشتر به نوشتههای روی جلد، معنای عنوان اصلی تا حدود زیادی روشن شد. معطل نکردم. همان روز همهی کتاب را خواندم. متوجه شدم یکی از خللها و نقطهضعفهای فراگیری که از سه-چهار سال پیشتر حساش کرده بودم، برای اولین بار دارد به شکل عمومی مطرح میشود، اما اینبار بهشکلی همدلانه، آسیبشناسانه و دور از تکفیر و تفسیق، ردیهنویسی و غرضِ سیاسی!
کتابْ داستان مواجههی سه عضوِ یک سازمان سیاسی (رضا رییس طوسی، حمید نوحی، حسین رفیعی) با پرسش بود، پرسشهایی که، بنابه روایتِ آنان، در سازمانشان ارزش پاسخ گرفتن نداشت و نیافت. پرسشهایی ریشهای در جامعهای بیپرسش، جامعهای بیچرا و مبتلا به سرطانِ “شورِ جمعی، منهای خردِ فردی و جمعی“. پس شجاعانه به بیرون ازچارچوبهای حزب و گروه و فرقه فکر کردند، از آن بیرون زدند و با شرح روندِ تدریجیِ جداییِ نهاییشان، جستجویی تازه را شروع کردند.
================
یکی از آن سه، حمید نوحی بود، نگارندهی خلاقِ “از ناسوت تا لاهوت“
حالا بعد از سی و هفت سال در کتابفروشیِ انتشار اثری غیر منتظره ازو میدیدم که نشانهی ادامهی حیاتِ فکریاش بود، آنهم حیاتی بسیار سر زنده، حیاتی که نشان از رشدِ تدریجی یک ملت هم داشت:
مارکس را خیلیها ستودهاند، خیلیها هم کوبیدهاند. گاندی را همینطور. “گاندی و مارکس”، “گاندی و لنین” در بیرون از حوزهی زبان فارسی به شکل تحلیلی در کتابهایی مستقل با همین عنوانها در برابر هم مقایسه شدهاند، اما ندیدهبودم که در آنجاها به شکلِ این کتاب در کنار هم بنشینند. اما در ایرانی که هنوز تهماندههای استالینیسم درنهادِ اهلِ سوادش باقی مانده، خیلی هم باقی مانده، اصلا خبری از آن نوع کتابها نبوده چه رسد که این دو را به شکلی متفاوت و نه تحلیلیِ خشک در کنار هم بنشانند تا واگراییها و همگراییهایشان بهشکلی متفاوت مرور شود.
کتاب روایتِ گفتگویی است همدلانه و در خیال بینِ نویسنده با مارکس و گاندی – که از آسمان به خاکِ ایرانِ غرقه در بحران پا میگذارند.
پس از مروری بر زندگیِ خصوصیِ مارکس و رنجهایش، نوحی در نشستی در تهران با مارکس همکلام میشود، ازو در بارهی نظراتاش میپرسد و دلنگرانیها ونقدهایش را به او میرساند. با گاندی هم به همین شکل ملاقات میکند و در نهایت آرزو و امیدِ خود را برای بهبود اوضاع جهان به شکلِ غیر مستقیم با خواننده در میان میگذارد.
سرانجام در نگاه نوحی راهِ درستِ تحققِ آرمانهای بنیادیِ مارکس و خودش، مسیری است که گاندی طی کرده و نشان داده. در نگاه او خشونتی که نظریه و عملِ مارکسی در تاریخ به دنبال داشته در نظر و عملِ گاندی حضور ندارد و به همین دلیل، این راهْ هم مطلوب است و هم امکانِ رسیدن به همان آرمانها را بیشتر خواهد کرد، در کنار توجه قدم به قدم و لحظه به لحظه به اخلاق و معنا و معنویت.
===========
در آخرین صفحات کتاب با گاندی چنین مکالمهای را میخوانیم:
گاندی گفت: کدام بحران؟
گفتم: بحران استبدادزدگی.
گفت: درون خود را بکاوید!
گفتم: تکلیف دشوار میکنی.
گفت: رهایی دشوار است.
گفتم: میبینم که راه تو دشوارتر از مارکس است.
گفت: چگونه؟
گفتم: مارکس به بیرونِ از خود نگاه میکند و اصلاح آن را میطلبد و تو به درون نظر داری و اصلاح درون را میطلبی.
گفت: چنین باد! هر کس به راهِ خود.
گفتم: در این میان تکلیفِ ملتِ من چه میشود؟ آیا فرجی خواهد شد؟
گفت: فرج در دلهای مردم است. درونِ خود را بکاوید.*
==========
از حمید نوحی کتابهای دیگری باز هم در همین مسیر منتشر شده است، از جمله ترجمهی سه کتاب در بارهی میشل بِنسائق، فیلسوفْ روانکاوِ فرانسوی-آرژانتینی، چهگوارائیست، زندانیِ سابق حکومت ژنرالها و نظریهپردازِ مقاومت و نفیِ تهاجم:
– زندگی، مبارزه و مقاومت، نشر گام نو؛
– گسستهای اندوهبار، نشر صمدیه؛
– مقاومت آفرینش است، نشر چشمه.
در زیر، مصاحبهی مهم و راهگشای نویسنده در بارهی کتابِ “از ناسوت تا لاهوت” با خسرو شمیرانی در “مجله هفته مونترال“ میآید:
کـَـلکـَـل با مارکس
https://bit.ly/2nr9rxW
============
“از ناسوت تا لاهوت” را از کتابفروشیها و شرکت سهامیِ انتشار میتوان تهیه کرد و یا در صورت دسترسی نداشتن، از سایت حمید نوحی میتوان دانلود کرد: www.hamidnouhi.com
*منظور گاندی و حمید نوحی از درونکاوی، با توجه به پیشزمینههای فکری-عملیِ هر دو، سیرِ انفسیِ به معنای صوفیانه و عرفون-بازار به سبک ایرانیاش نیست. مسیرِ درونبینی و دروننگریِ گاندی همان هاست که خود میگوید و ناظر به عملِ اجتماعیِ رهرو است:
– اگر میخواستم، میتوانستم در غارهای ریاضتِ هیمالایا خدایم را بجویم، اما خدا-حقیقت-معنویتِ من با حضور در جادههای خاکیِ و زیستن با رنجهای مردمِ عادیِ بر من ظاهر میشود. (نک: سارودایا، بهروزی برای همه)
– چراغ را به سوی درونات بیفروز (نک: گاندی و استالین)
– هیچ حقی پیش از انجام وظیفه شامل انسان نمیشود. (نک: گاندی، گونهای زندگی)
– منشورِ وظایفِ بشر، مقدم بر منشورِ حقوقِ بشر (نک: سارودایا، بهروزی برای همه)
6 پاسخ
سلام و درود،
مثل همیشه، تأمّل برانگیز و مفید بود،
هم معرّفی کتابها و هم توجه دادن به این که اصلاح جامعه مستلزم این است به میزان زیادی به اصلاح درونی متوجه شویم.
شاد و تندرست باشید
سلام و درود.
سپاسگزارم.
بله. نکته ی اصلی، همان همزمانی و تفکیک ناپذیری این دو است که گاندی و سایر کنش گرانِ اجتماعیِ معنویت گرا در عمل شان نشان می داده اند.
شوایتزر هم همین طور بود.
سیمون وی هم،
…
… .
ممنون از معرفی کتاب
سلام. درود بر شما.
زنده باشید.
ممنونم.
عبارتی که باید در دل و جان خویش تکرار و حکّ کنیم:
“گاندی گفت: کدام بحران؟
گفتم: بحران استبدادزدگی.
…
گفتم: در این میان تکلیفِ ملتِ من چه میشود؟ آیا فرجی خواهد شد؟
گفت: فرج در دلهای مردم است. درونِ خود را بکاوید.”
(البته درونکاوی از جنس همان «حضور در جادههای خاکی و زیستن با رنجهای مردمِ عادی» نه {لااقل صرفاً} در «غارهای ریاضتِ هیمالایا»)
براستی هر قدر برای شناخت چنین انسانی و الهامگیری از او و یافتن راه خویش، تلاش کنیم و وقت بگذاریم بیراه نرفته و زیان نکردهایم؛ انسانی که هیچیک از تحوّل و اصلاحِ درستِ درون و برون (آفاق و انفس) را فدای دیگری نمیکند و بهراستی خود نکرد، بلکه ملازم و مکمل یکدیگر میداند و بنابرهمین، بیراه نیست که حمید نوحی به این نتیجه کلیدی و راهبردی میرسد که: “راهِ درستِ تحققِ آرمانهای بنیادیِ مارکس و خودش، مسیری است که گاندی طی کرده و نشان داده!”؛ مسیری از ناسوت تا لاهوت!
سپاس از حمید نوحی به خاطر نگارش کتاب و غلامعلی کشانی به خاطر این «معرفی کتاب»ِ زنده و جاندار!
حمید نوحی را هم باید بیشتر بشناسیم…
بله! بله!
باید حمید نوحیها را بیشتر شناخت.
علیرضای گرامی،
سلام عرض میکنم.
متشکرم از نگاه پر تامل، مثبت و پیشبرندهای که به نوشته کردهاید.
به نکتهی اصلی نوشته اشاره کردهاید. باز هم متشکرم