برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنید
برای دانلود کتابها لطفا همینجا را کلیک کنید
برای اطلاعِ بیشتر در بارهی بحث زیر میتوانید به اینجا و اینجا و اینجا و اینجا نگاه کنید.
داستانِ آشغال خوریِ بشرِ امروزی یکی داستان است پر آبِ چشم*. در سه یادداشت در سایت عدمِ خشونت به گوشههایی از این بحث اشاره کرده بودم **. اما چند روز پیش وقتی روی یک بستهی بسیار شیک و گران نامِ چیزی به اسم قاووت را خواندم، نکتهی دیگری از این داستانِ آشغال خوری به نظرم رسید که ما همگی دچارش هستیم:
روی بسته، دقیقا همینها را نوشته بودند:
مواردِ استفادهی قاووت:
۱- تونیک (تقویتکنندهی معده، کبد، طحال، کلیه، قلب، اعصاب و مغز) ۲- موثر در کاهشِ درد و التهابِ مفاصل، بیخوابی و افسردگی ۳- افزایش قوای بدن و رفعِ خستگیِ ناشی از فعالیت جسمی و ذهنی۴- موثر در کاهشِ فشارِ خون، چربی و کلسترول ۵- مقویِ معده و کمک به هضم غذا و موثر در رفعِ سوءِ هاضمه، نفخ وسردیِ معده و بوی بد دهان ۶- کمک به تقویت حافظه، آرامشِ اعصاب و ضدِ فراموشی ۷- دارای مزاجِ گرم، و موثر در بیماریهای با منشاء سردی ۸- موثر در رفعِ یبوست و دفعِ سموم بدن ۹ – شیرافزا و تقویت کنندهی مادران
(حتما متوجه شدهاید که موارد استفاده بهشکلی نوشته شده که دخالت در امور پزشکی هم بهحساب نیاید.)
ترکیبات:
۱- بذر خرفه ۲- بذر گشنیز ۳- بذر کتان ۴- بذر کاهو ۵- بذر شوید ۶- بذر آفتابگردان ۷- بذر خربزه ۸- جو پوست کنده ۹– هلِ رسمی ۱۰ – هل باد ۱۱- جوزِهندی ۱۲ – ریشهی جوز ۱۳- فلفل سیاه ۱۴- دارچین ۱۵- زنجبیل ۱۶- موردانه ۱۸- روپاس ۱۸- قرنفل (میخک) ۱۹- سنا ۲۰- شاهدانه ۲۱- رازیانه ۲۲- زیرهی سبز ۲۳- دانهی خشخاش ۲۴- جدوار ۲۵- مرزنگوش ۲۶- نارگیل ۲۷- زنیان ۲۸- کبابه چینی ۲۹- مغز پسته ۳۰- مغز بادام ۳۱ – مغز بادام هندی ۳۲- مغز بادام زمینی ۳۳- مغز فندق ۳۴- مغز گردو ۳۵- مغز کدو ۳۶- نخودچی ۳۷ سویا ۳۸ کنجد ۳۹- برگ موردانه ۴۰ – شکر قهوهای
اما داخلاش چی بود؟
یک پودر قهوهایِ خاکی و به شدت شیرین، طوری که دل بههم میزد.
با توجه به مجموعهی ترکیبات میشد گفت که تولید کننده، با فرضِ امید به حفظ صد در صد شرایط بهداشتی، باید خاکروبهی کف یک عطاریِ معمولی را جارو کرده و بعد پودر کرده باشد و تپانده باشد در این بسته + یک خروار پودرِ شکرِ قهوهای هم اضافه کرده باشد تا بتواند بد مزهگی یا بی مزهگیِ معجونِ خشک را بپوشاند.
راستی! تولیدِ این محصول در ولایتِ ما و ولایتهای شبیه ما چطور اتفاق میافتد؟
——————————————
اما تعریف قاووت یا قُوَتوو چیست؟ : مخلوط آرد (نخود یا گندم یاحبوبات یا قهوه) بوداده با خاکه قند و در بعضی از انواع با کمی آرد هل یا لیمو (فرهنگ معاصر فارسی)
راستی! داستان تولید این محصولِ درمانیِ همهکاره در ولایتِ ما و ولایتهای شبیه ما بهچه شکل است؟
تا جایی که به عقل من میرسد شاید داستان از این قرار باشد:
– روگردانیِ اغلبِ مردم از درمانهای پزشکیِ مدرن و مرسوم بهدلیل ناامیدی از تاثیرشان.
– بیچارگیِ بیمارانی که به پزشکی مدرن مراجعه کرده اند و جواب نگرفته اند و حالا خود را مجبور میبینند این یکی را هم امتحان کنند.
– تشویق، تقویت و ترویج نگرشها و راهحلهای مشکوک به هر آنچه که برچسبِ غربی دارد، از جانبِ دستگاه تبلیغاتیِ رسمی.
– احتمالِ وجود روابط فاسد بینِ مقاماتِ رسمیِ درمانی و تولیدکنندگان داروهای غیرِ رسمی
– تبلیغ و حمایت موازیِ رسمیِ یک یا چند جایگزین درمانهای آلوپاتیک (مثل گیاه درمانی، پزشکی سنتی، پزشکی اسلامی، و …) از جانب دستگاهِ تبلیغاتی رسمی و اجرایی.
– اما از همه مهمتر، نومیدیِ ناخودآگاه مردم از چیزهای نو (آثار و محصولاتِ مدرنیته) و بازگشتِ مردم به امتحان همان چیزهایی که قبلا داشته اند. این نومیدی و بازگشت در کشورهای مثلا پیشرفته وجود دارد (مثلا برای داروهای گیاهی و ارگانیک دست و پا میشکنند)، اما در اینجا به دلیل بیصاحب بودن بسیار شدیدتر است:
قهوهخانهی سنتی، رستوران سنتی، کباب سنتی، حمام سنتی و چندین و چند سنتیِ دیگر.
اینها در واقع نتیجهی آن نومیدیها و بازگشتها در مردم است که “تجاریسازی” هم شده اند. یعنی کاسبان رِند و خوشفکر به فکر افتاده اند که از این وضع بهخوبی استفاده کنند. اینها بازگشتهایی است به دلیل نقدهایی که متوجه توسعهی مدرنیته و راهحلهای مدرن شده است، اما عوامزده، مردمپسند و در نهایت تجاریسازی شده.
در ادامهی همین بحث است که خیابانهای ما در کنار داروخانههای خیابانی و آپارتمانی و زیرپلهای که تعدادشان در مقایسه با ۲۰ سال پیش چندین برابر شده، پر میشود از عطاریهایی که طب سنتی را به مردم میخورانند، بی مانع و مشکل و بیکنترل و مجوز. میبینیم که عطار محترم حکیم هم شده و دارو تجویز میکند، برای هر درد بیدرمانی. میبینیم که شیادان برای آرتروز و درد سیاتیک و دیسک کمر، حجامت میکنند. اینها را بگذارید در کنار انبوه شهرهای بیکتابفروشی و کتابفروشیهایی که تعطیل میشوند.
در همین آشفته بازار است که قاووت ما و کلوچهی لاهیجان ما گل میکند. قاووتی که قبلا از همان مواد پیشگفته ( یا از مخلوط به هم چسبیدهی چند مغز لهشده در کشمش هم) در جاهای دیگر تهیه میشد و هیچ ادعایی هم همراهشان نبود، امروزه از نوع چهل گیاه و پنجاه گیاه در بازار سر در میآورد.
امروزه میبینیم آنانی که دستشان به دهانشان میرسد به سراغ مواد خوراکیای میروند که برچسبِ ارگانیک را همراه دارند، غافل از آنکه این لفظ ارگانیک هم از نوع قاووتی است که تجاریسازی شده است برای مردم بیخبر.
راه چاره چیست؟
شاید عملیترین و دم دست ترین کار تا حد ممکن نخریدن هر چیزی است که جلوی چشم ات موادش با هم ترکیب نشده اند؛ یعنی نخریدن حتیالمقدورِ مواد بستهبندی شده ناشناخته و با ادعاهای اثبات نشده برای شخص خودتان. مثل این که بروی به فروشندهی زردچوبه و زنجیل بگویی که تکههای زردچوبه ای را که خودت برداشتهای برایت آرد کند. باید به هر صورتی که شده به سراغ سنتیگراییِ عوامزده نرویم و امنیت و سلامت و پول خود را به دست کاسبان سلامت ندهیم، چه از نوع مدرن یا سنتیِ آن.
گامِ بعدی پاسخگو کردن سازمان نظام پزشکی برای کنترل بر روی عملکردِ پزشکان تا اکثریتِ پزشکان از روال فعلیِ کاسبی به روال حکیمهای ۵۰ و ۱۰۰ سال پیش برگردند و شریفانهتر با مریض برخورد کنند (یعنی او را بهعنوان مشتری و کار خود را بهعنوان کاسبی نبینند. تازگیها میبینید که بیلبوردهایی وجود دارند که پزشک و بیمارستان تبلیغ میکنند. در حالیکه نظامپزشکی فقط اجازهی دو تابلوی عمود برهمِ کوچک و هم اندازه در بالای درِ مطب را میدهد.) و همینطور پاسخگو کردن سازمان غذا و دارو برای کنترل دقیقتر هر آنچه موادی است که مدعی درمان هستند و در کوچه و خیابان عرضه میشوند. در این میان پزشکانِ شریفی امروزه وجود دارند که اصلا نیازی به نظارت نظامپزشکی از این نظر ندارند و خود محاسبِ خویش اند.
توضیح لازم:
نگارنده بههیچ وجه معتقد نیست که طب سنتی کاملا بیمعناست (البته منظور از سنتی آن طبی است که مثلا حکیمان ۱۰۰ سال پیش به آن عمل میکردهاند، نه آن شیادیهایی که امروزه به نام سنتی و … و … بازارشان داغ شده) یا طبِ رایج امروز کاملا مردود است. درست آن است که هر تجویزی با اسناد و مدارک علمیِ کافی پذیرفته شود، یعنی همان چیزی که در این میان مفقود است.
* نک: بگذار آشغال بخورند، رابرت آلبریتون، کیانوش یاسایی، نشر اختران.
** سه نوشته را در همین زمینه در این سایت میتوانید بخوانید :
– چرا نمیخواهید و نمیتوانید تن سالمتری داشته باشید
– غذایی که میخوریم و باقی ماجرا!
– ما مردم چه میخوریم؟ هیچ خبر دارید؟
==========================
پسنوشت:
اجازه بدهید تا حکایتی واقعی را برایتان نقل کنم:
یکی از دلسوزان مشهور این آب و خاک، در سال ۱۳۰۷ با بورس دولت در دانشگاهی در پاریس رشتهی ترمودینامیک و بعدا نساجی را شروع کرد.
او روایت میکند که:
یک واحد درسی پشم شناسی بود. پشم یک ماده خام نساجی است. استاد شروع کرد به درس دادن در بارهی کیفیتِ عملکرد انواع پشمها.
استاد پشم قرهگل افغانستان، پشم مرینوس استرالیا و پشم ایران را شاخصترین پشمها معرفی کرد. اما توصیه کرد که بهتر است در نساجیتان از پشم ایران استفاده کنید که معدل هر دو پشم دیگر است، اما اگر با ایران رابطه برقرار کردید تا پشم بخرید، خیلی تعجب نکنید که وقتی عدل پشم را در کارخانهتان باز کنید، وسط پشمها پارهآجر و سنگ ببینید.
شاگردان من را میشناختند که ایرانیام. همینکه این را شنیدند برگشتند و همگی با خندهی تمسخر آمیزی به من نگاه کردند.
من سرم را به زیر انداختم. جرات سربلند کردن نداشتم. استاد فهمید و سعی کرد دلجویی کند که “من منظوری نداشتم و الی آخر.” اما من در جواب استاد بلند شدم و گفتم که “عذرخواهی لازم نیست، من خودم هموطنانام را بهتر میشناسم. شما درست گفته اید.”
با توجه به همین سابقهی درخشان است که ما سالهاست آبلیمو میخوریم و نمیدانیم آن را آیا با آب کاه و اسید سیتریک در یک حوض یک خانه یا در کارخانه پر کرده اند یا واقعا آب لیمو را گرفتهاند. ماستمان هم از همین قماش است، زردچوبهمان هم همینطور و بالاخره بیشتر مواد دیگر از قدیم الایام سابقهی دستکاری داشته اند.
اما امروزه موادی را هم میخوریم که رسما روی بستهبندی شان فرمولاسیونهایی را نوشته اند که فقط خواندن اسم شان برای یک دیپلمه سخت است چه رسد به فهمیدن اثر و عملکرد درازمدتشان بر روی بدن مان.
این واقعیت دومی، اضافه میشود به آن خصلت درخشان تاریخیمان. و در نتیجه معجون عجیبی را بهوجود میآورد که تقریبا باید فکر کنیم این مادهی بستهبندی شدهای را که داریم میخوریم نکند همان شوکرانی باشد که سقراط خورد و مرد! منتها شوکرانی که کمیطول میکشد اثر کند و کاملا گمنام و بیصداست!