مجید رهنما
اشتراک در سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگی.
دانلود مقالات و کتابهای ترجمهشده
فایل پی دی اف همین نوشته
باز هم در همین باره:
توسعهدر ایران، شدنی یا ناشدنی و
سارودایا- بهروزی برای همه (جلد دوم) هر دو در همین سایت
پیشگفتار
برای یک ملت چه دردناک و چه سخت است که از خدمتگزاران و ولینعمتان و گنجهای واقعیاش بیخبر ماندهباشد.
مجید رهنما از آنگونه گنجهای ماندنی است که نه همچون دلارهای نفتیِ بیزبان و پر زیان، نه مثل تاجهای کیانی و الماس های کوه نور و دریای نور و مرواریدهای سیاه و برجهای عظیم و تپهها و کوههای ایلغارشده از زخم بولدوزرهای ویلا ساز و معدن یاب، و … در معرض و محکوم به اختلاس و سرقت و فنای فوری و آتی و البته قطعیاند؛
بل، گنجی است از آن دست که فرزانهی توس از آن یاد کرد، گنجی که
“از باد و باران نیابد گزند!”
مجید رهنما حضورش را در جهان اندیشه تا انسان هست، حفظ خواهد کرد، چه به نام، و چه بینام!
کلام و عمل رهنما، همچون کلام و عمل گاندی، “حرف و عمل” از اکنون و آینده است.
کلام او، چه بسا که به کام همهی ما شیفتگان و آلودگان و مبتلایان به همراهی و همرنگیِ جهانی با “مدرنیسم و توسعه از نوع غربی”، تلخ به نظر بیاید، اما او تفاوت فلاکت همگانی با قناعت و وارستگی و “الفقر فخری” را بخوبی تئوریزه کرده، بطوری که تاکنون کمتر کسی پاسخی در خور به تردیدها و پرسشهایاو و رفیقش ایوان ایلیچ توانسته بدهد.
مخاطباناش بیشتر تلاش کردهاند و توانسته اند این پرسشها را به باد فراموشی بسپارند تا غرقهشدن در سیلاب سهمگین توسعه، پس از توسعه و پسا-مدرنیته، روالی ناگزیر و ناگریز و تقدیرگونه به نظر بیاید.
یادگار او طرح نویی است که در اندیشهی انسانی در افکنده، چه تاریخنویسیِ نوالهجویِ حکیمفرموده بخواهد یا نخواهد!
چه آشفته بازار سفلگی و شیادی و ارادتطلبی، “هزار گونه سخن در دهان و لبْ خاموش” بطلبد یا اندیشهورزان و کنشگران آزاده را وابنهد!
اما ما چه؟!
ما شرمسار از این که از او بیخبر بودیم و ماندیم و شاید هم تا سالیانی دور باز هم بیخبر بمانیم.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
و اما توسعه:
سالهاست که از چیزی به اسم توسعه میشنویم؛ سالهاست!
این واژه در ولایت ما، بیشتر در کلام اولیای محترم امور و کارمندان عالیرتبه و افرادی که کارشناس یا پژوهشگر رسمی یا غیررسمیِ امور و علوم اجتماعی و اقتصادی و سیاسی شناخته میشوند شنیده میشود، در سخنرانیها، مکتوبات اداری و در کتابها و مقالات. ترکیب اضافیِ تازه ای هم برایش پیدا شده، مثل توسعهی پایدار و شاید انواع دیگر توسعهی …
اما معنیِ عملی اش چیست؟
معنی عملی و “واقعا موجودش”، همان مسیری است که همهی مردم سراسر جهان فعلا دارند طی میکنند، تقریبا از همان دورانی که تکنولوژی و کالای محصول تولید انبوه ماشینهای پیشرفتهتر از قیچی و داس و ارهی دستی (ابزار تولید دستی و نه انبوه)، وارد زندگیشان شدهاست و به اصطلاحِ خود مصرفکنندگان، زندگی را مثلا راحتتر کردهاست؛ تا آنجا که آرمان نهاییاش عملی شود:
آرمانِ “از جات تکون نخور، لازم نیست! همه چی میاد ور دستات.”
نمونهی دم دستیِ تحقق این آرمان در دستگاه دورکنترل تلویزیون است که به تو کمک میکند بینیاز از بلند شدن از جای خودت، در حالی که تخمهات را داری میشکنی، کانال عوض کنی یا صدا را کم و زیاد کنی.
اگر دست فنّاوری باشد و تو هم پولاش را داشته باشی، برایت کارها را آنچنان ردیف میکنند که حتما “از جایت تکان نخوری.”
نمونهی دیگرش، صنعتی به اسم توریسم و حواشیِ آن [و نه سفر برای زیارت انسان و تجربه و زیستگاهاش] است که برای بعضی جماعات، توسعهزا به حساب میآورند و پولزا.
صنعتی که عملا در جامعهی بومی، انسانهایی نو را تولید میکند که بقول داریوش شایگان، به عنوان موجود نمایشگاهی و موزهای (اینجا)، با حس حسرت و سرافکندگی یا با حس زرنگیِ کاسبکارانه، چشمانتظار جیبهای “سادهلوحتر”هایی هستند که میشود خدماتی سرهمبندیشده و کالاهایی غالبا بنجل و تزیینی را به آنان قالب کرد؛ یعنی در کنار بهمریختگی و نابسامانسازیِ فرهنگ جاافتادهتر (خوب یا بدِ) پیشین و آلایش فرهنگیِ ناسنجیدهی جامعهی بومی با انواع فرهنگهای وارداتیِ ناشناخته و گذری؛ که آنهم خود داستانی دارد دراز! (هند توریستی)
نمونهی دیگرش: چیزی است به اسم “محصول نقدینهزا” یا “کـَش کراپ”. یعنی تعریف تولید کشاورزی برای کشاورز، بعنوان کنشی برای کسب هر چه بیشتر چیزی به اسم پول، تا با آن بتواند چیزهایی بسیار بسیار متنوع از بازاری خارج از کنترل خود و متعلق به مناطقی دور بخرد. یعنی همان واقعیتی که برای تولید کنندگان خردهپای “تک محصول” های کاکائو، قهوه، گردو، پشم، موز، سیب درختی، پیاز و … پیش آمده.
اینجا دیگر حاکمیت “غارت بیجبرانِ محیط زیست” ( اینجا ، اینجا و اینجا )، “مذهب مصرف”، “تولید مصرف و تقاضا” ، “آر. اند دیِ تقاضاسازی” ، “چشمهمچشمی در مصرف” و “چشمهمچشمی در سبک زندگی”، “حرص وحسرت مصرف”، “بازار مصرف”، “مکانیزم بازار”، “ازخودبیگانگیِ کارگر”، حرص سرمایهدارانه، و تولید انبوه سرمایهداری به میان میآید و دنیایی نو میسازد برای تک تک ما، چه کناره بگیریم یا به طلب سهمی، درگیرش شویم.
این چهرهی آرمانیِ توسعه و “درِ باغ سبز” آن است.
این آرمان احتمالا در ذهن و قلب بیشترِ جمعیت دنیا ناخودآگاه کاشته شده و اگر واقعیتِ “موقعیت انسانیِ” هر یک از ما، چه شهری، و چه روستایی اجازه بدهد، غالباً همین را انتخاب میکنیم.
اما بعد از این هدفبندی، ما واقعیتی را در برابرمان داریم به نام آدمها یا جوامع و جماعات توسعهیافته یا توسعهنیافته.
یعنی تقسیمبندی بین گروههای مختلف افراد یا جمعیتها، بر مبنای دوری و نزدیکی به آن چه که الگوهای غربی، به عنوان ملاک مقایسه تعیین میکنند. به این ترتیب، افراد یا جوامع، درون طیفی از این برچسب جا داده میشوند.
مفهوم اصلیِ این اصطلاح اجتماعی، حداقل از ۲۰۰ سال پیشتر به زبانهای اروپایی وارد شده و بعد از آن، از طریق مراودات فرهنگها، دولتها و گروهها یا افرادی که خواستار انتقال همان سبک زندگیِ غربی به عنوان الگوی درستتر زندگی هستند، منتقل شد به زبانهای “غیر” و ملت های “غیر”، به فرهنگها، زبانها و ملتهایی که (مثلا) در دریای جاهلیت بدویِ خود غوطه ور بودند!
امروزه با انواع مردمانی سروکار داریم که از چشم غربیان، توسعه نیافتهاند و یا خود را نسبت به غربیان توسعه نایافته میدانند.
در مقابل، کسانی هم از اوایل قرن بیستم، در جاهای مختلف، شروع کردند به تردید و شک و نقد رادیکال به نتایج حاصل از این نوع تحرک انسانی برای کسب “هرچه بیشتر، بهترتر!”
یکی از پرسشهای شان این بود که چه کسی گفته که غربی حتما خیلی چیزها برای یاددادن به غیر غربی دارد؛ و این که “دیگریِ” غیر غربی، فعلا تا اطلاع ثانوی، باید حتما طرز زندگی را از غربیِ توسعه یافته یاد بگیرد.
دو نفر از مطرح ترین این کسان:
ایوان ایلیچ و مجید رهنما هستند.
ایوان ایلیچ، فیلسوف رادیکال آموزش و پرورش، همان کسی است که ازو شنیده بودیم:
“درِ دانشگاهها و بیمارستانها را گِل بگیرید تا نسلی سالم و بافرهنگ تحویلتان بدهم.” ( مخملباف و مدرسه خلاقاش ، اینجا و اینجا ، اینجا و اینجا )
مجید رهنما، حقوقدان و اقتصاد سیاسیدان ایرانی، همان کس است که در اعتراض به امنیتی کردن دانشگاهها، پس از چندی، از پست شاهانه وزارت علوم کناره میگیرد و برای خدمت به مردم، به ساخت الگویی از بهروزی و رفاه واقعی (بهتصورخود در آن زمان) در روستای الشتر اقدام میکند. (بازاندیشی طرح توسعه منطقهای سلسلهی لرستان)
با هم گفتگویی را از این دو میخوانیم:
حالا این دو دوست دیرینه، ۲۶ سال پس از اولین دیدار در تهران و سالها ارتباط نزدیک، در ۱۳ دسامبر ۱۹۹۴ باز هم در بِرِمِن آلمان روبروی هم نشستهاند؛
صریح، اما دوستانه با هم حرف میزنند.
بهتر است نقد رادیکال این دو به روال همهگیر توسعه و حتی توسعهی پایدار را با هم مرور کنیم.
امید است خوانندهی محترم علاقهمند، با ارجاعاتی که در صفحات پس از گفتگو آمدهاست، با عمق بیشتری بحث را دنبال کند، شاید که گشایشی پیش بیاید.
شاید خود مردم این کرهی خاکی، گامهایی را برای معکوس کردن روندشکستخوردهی دویست سالهی اخیر، در زمینهی بهروزی، احساس رضایت و سعادت، فراغت و بطالت مفید، “عدالت و آزادی”، “آرامش، شادی و امید”؛ خوراک سالم و تندرستیِ واقعی، ضروریات اولیه، مسکن شایسته، محو بردگیهای مدرن و از همه مهمتر،گامهایی در جهت محو صنعت جنگ بردارند. یادمان نرود که در سال ۲۰۱۸ هر دقیقه ۳ میلیون و چهارصدهزار دلار رسما خرج نظامیگریِ مدرن میشود.
تا ببینیم!
برای خواندن نوشتهی اصلی، لطفا کلیک کنید: همکلامی ایوان ایلیچ و مجید رهنما
دو لینک معرفی کتاب “هنگامی که بینوایی فقر را از صحنه بیرون میراند” یکی از تازه ترین نوشتههای مجید رهنما:
چند کتاب از این دو اندیشهورز مهجور به فارسی ترجمه شده که درفهرست زیر می بینید:
۱- انرژی و عدالت، ایوان ایلیچ، محمدعلی موحد، نشر نو، (نشر نو، ۸۸۷۴۰۹۹۲)؛
۲- فقرِ آموزش در آمریکای لاتین، ایوان ایلیچ، هوشنگ وزیری، انتشارات خوارزمی؛
۳- مدرسه زدایی از جامعه، ایلیچ: انتشارات رشد: ۶۶۴۹۷۱۸۱ روبروی کتابفروشی ققنوس، بازارچه کتاب تهران؛
۴- هنگامی که بینوایی فقر را از صحنه بیرون میراند، مجید رهنما، به همتِ و ترجمهی حمیدِ جاودانی، موسسه عالی آموزش و پژوهش …، : کتابفروشی کوهسار ۶۶۴۹۴۵۴۱ نزدیک دانشگاه تهران؛
۵- آبروی فقر: چگونه فلاکت جانشین فقر میشود، مجید رهنما، ترجمهی نازی عظیما ( نشر ققنوس، ۶۶۴۱۳۷۲۲- در دست انتشار) – مترجمْ منتخبِ شخص نویسنده است و مترجمی است چیره دست.
۶- آموختن برای زیستن، مجید رهنما و همکاران، گروه مترجمین، انتشارات امیرکبیر (نایاب)
7- هنر عشقورزیدن، پوری سلطانی، با گفتاری از مجید رهنما، نشر مروارید
۸- آموزش برای انسان (مجموعه سخنرانیهای مجید رهنما، وزیر علوم – نایاب)
۹ – کشورهای آسیایی و اروپایی، مجید رهنما (نایاب)
۱۰- مشارکت، نگاهی نو به مفاهیم توسعه، مجید رهنما (نایاب)
گاندی و تولستوی هر دو از پیشگامانِ این نحلهی فکری بودهاند
راهبرد خودگردانی روستایی
لینک کوتاه این نوشته: http://goo.gl/SQDKOw
13 پاسخ
با درود و سپاس از اینکه به شناساندن چهره های فاخر و گمنام این مرز و بوم همت گماشته اید و اندیشه های متعالی شان رانیز به نسل جوان تر معرفی می فرمایید.
بخشی از گفتارتان خارج از درکم بود.
آیا دسترسی به ابزار مدرن و “رشد” تکنولوژی و دستگاهی مانند کنترل تلویزیون را می توان توسعه نامید؟! آیا توسعه در ابزار مدرن خلاصه می شود یا نظم هماهنگ تری از فرهنگ و اقتصاد و سیاست و جامعه ی مدنی را هم می طلبد؟!
اگر موارد بالا را بطلبد و بخواهیم الگویی درونی را فارغ از الگوی غربی برای توسعه به کار ببندیم؛ با گفته ی ایوان ایلیچ که در دانشگاه ها – و بیمارستانها – را ببندیم، چگونه توسعه ای می تواند در انتظار ما باشد؟! مگر اندیشه و عقلانیت علم، با انسان سالم و با فرهنگ چه تضادی دارد؟
بیمارستان و پزشکی ممکن است در ماندگاری انسانهای ضعیف تر و سستی ژنتیکی دخیل و شاید با نگاه روسویی و فرگشت داروینی، به صورت انتزاعی قابل پذیرش باشد، اما بستن دانشگاه ها آیا از نگاه و باورهای کاتولیک گونه ی ایلیچ سرچشمه نمی گیرد؟!
اگر ممکن است کتاب یا مقالاتی در جهت آشنایی بیشتر با ایوان ایلیچ و دکتر رهنما معرفی بفرمایید.
سپاس دوباره از نوشته های آموزنده شما
اقا سعید گرامی,
سلام و عرض ادب می کنم.
بابت تاخیر، عذرم را بپذیرید لطفا.
_________________________
نوشته ای را به قلم ولفگانگ زاکس در زیر می بینید.
http://eco-literacy.net/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%AF%D9%88%D9%86%D9%90-%D8%AA%D9%88%D8%B3%D8%B9%D9%87-%D9%86%D9%87/
کامنتی هم در زیر آن گذاشته ام.
پرسش شما شاید در این دو منبع پاسخی جدی تر بگیرد.
سه لینک زیر کمکی هستند به درک رایج سنتی ی دو قرن گذشته از معنای توسعه. بنظر می رسد که رشد (بخصوص رشد اقتصادی) و مفهومی به نام پیشرفته گی نکته ی محوری این تعریف عمومی باشند.
یعنی اگر کاری کنیم که همه دنیا یا همه ی مردمان کشورهای پیرامونی, همان کاری را بکنند که تلویزیون های آمریکایی از یک خانوار معمولی ی آمریکایی نشان می دهد : کار روزانه و تولید زمان فراغت هر چه بیشتر (ایده ای فریب آمیز در عمل), طوری که همان تصویر هله هوله خوردن و کنترل تلویزیون را در دست گرفتن و همه چیز را دم دست خود دیدن بتواند در همه جا تکرار شود, ایده ی مرکزی و محوری ی نهایی توسعه محقق شده است.
حداکثر، ممکن است این توسعه را برای همه ی مردم کره زمین خواسته باشند و به همین خاطر تعبیر “جوامع توسعه یافته” و “توسعه نیافته” یا “در حال توسعه” یا “عقب مانده” رایج شد.
زاکس در نوشته ی بالا توضیح می دهد که هر قدر جلو رفتند و با مشکلات روبرو شدند, این تعریف را کمی عوض کردند تا زخم هایی را که به بشر وارد کرده بود، بتوانند کمی جبران کنند. انواع تغییر در تعریف انجام گرفته ، اما حول محور تولید هر چه بیشتر، مصرف هر چه بیشتر و لذت بخش تر و …
پس سوال درست شما جواب اش این است:
بله ! کنترل تلویزیون یکی از پیشرفته ترین انواع مصارف در زمان خود بوده است.
برای این وسیله لابد چنین تبلیغ می شده تا مردم بخرندش:
تخمه ات را بخور و دنیا را بگرد!
یعنی نهایت فراغت شخصی ( در دوران وارد شدن ریموت کنترل به بازار)
و البته ، بخشی از معنای رایج توسعه به تجمل و تکلف هم بر می گردد.
خلاصه، نهایت همه ی آسفالت ها و جاده ه و اتوموبیل ها ، دستکاری های بزرگ در طبیعت ، و حتی تغییرات در شرایط سیاسی و اقتصادی و … و … قرار است در خدمت آسایشی قرار بگیرد که عکس فوری ی آن، یک لیوان چای داغ است پشت به پنجره ای رو به طبیعت آزاد پر از برف و رو به تلویزیونی به وسعت یک دیوار.
یعنی نوعی از بطالت خاص و نه “بطالت راسل” ی و البته نه “بطالت ثورویی”
بطالتی که اولین پارامتر آن، سطح و استاندارد و نوع مصرفی است که داری!
تعاریف را در زیر می توانید مطالعه کنید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Development
https://en.wikipedia.org/wiki/Human_development_(humanity)
https://en.wikipedia.org/wiki/Economic_development
https://en.oxforddictionaries.com/definition/development
با احترام
کمترین
سعید گرامی،
از تامل تون به این نوشته خیلی سپاسگزارم.
اگر متن کامل رو بخونید، متوجه میشید که تلاش بسیار بسیار زیادی انجام شده تا این گفتگو درست منتقل بشه به خواننده.
این کمترین،این تلاشها رو ادای دینی به گل و آب و آفتاب و نسیم و سگهای ولگرد و کودکان و دختران این سرزمین و همهی سرزمینها میدونم. شاید معنایی که میگن، تووی همینها باشه. شاید…
در مورد ابهام و پرسش تون:
البته می دونید که اصل بحث، تازه در متن پی دی اف اول نوشته یا پایین اون، مطرح می شه.
در همون جا یک رشته منبع هم معرفی کرده ام، هم کتاب و هم لینک مقاله.
پرسش شما پرسشی اساسی است که در ابتدای ورود به این بحث، به شکل یک ناسازواره برای مخاطب مطرح میشه. اما فکر کنم که بعد از خوندن اصل مقاله و حواشیِ اوون و همین طور منابع مختلفی که معرفی کردهام، شاید این ناسازوارگی روشن تر بشه.
به محض این که فرصت کنم، سعی میکنم پرسشتون رو در همینجا کمی باز کنم تا بهتر به موضوع نزدیک بشیم و
شاید غرابت و ناسازوارگیِ مدعای این دو متفکر کمی رفع بشه.
تا آن وقت…
باز هم سپاس گزارم از دقت و توجه تون.
با احترام،
کمترین
جناب آقای کشانی
با سلام
مقاله ی هم کلامی را خواندم بسیار جالب بود و مثل همیشه این ترجمه ی خوب و جذاب شماست که این مقاله ها را خواندنی تر میکند باز هم از شما ممنون که با زحمت صادقانه ی خود امکان آشنایی دیگران را با چنین اندشمندانی فراهم میکنید پس از خواندن این مقاله بدنبال نوشته های این دو بزرگوار گشتم بعضی را پیدا کردم و بعضی را نه ، با توجه به رشته تحصیلی خودم بسیا رمایلم کتاب پزشکی آفت زاست با ترجمه آقای داور شیخاوندی را پیدا کنم ولی موفق نشدم لطفا اگر امکان دارد در این مورد و همینطور کتاب هنگامی که بینوایی فقر را از صحنه بیرون میکند از مجید رهنما مرا راهنمایی و کمک فر مایید
قبلا از توجه شما متشکرم و منتظر پاسخ شما هستم
تلاشهای بی چشمداشت شما دقیقا مصداق این بیت است :تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
سلام به شما خوانندهی گرامی،
خوشحالم از این که برایتان جالب بوده، و از بیاناش از سوی شما، ممنون!
داستان این ترجمه را در طی آن ۷۳ صفحه کمی توضیح داده ام.
درست است! حیف است آدم محروم بماند از شناخت نگاههای نقاد به کل دوران ما.
بخصوص که فرزندان ما ممکن است قهرمانان کوچه پس کوچه های هارلم و مینهسوتا را بشناسند، اما ایوان ایلیچ و مجید رهنما را نشناسند.
هر دو کتاب را میگردم و “ردّ”شان را به شما اطلاع میدهم.
نوشتهاید بیچشمداشت.
باید بیچشمداشت باشد. بودا وار ، با وارستگی.
شاید “گیتا” را شنیده باشید که چکیدهی اول و آخرش، در یک داستان منسجم مرتبط یکپارچه فقط همین یک عبارت است:
عمل به تکلیف، بی چشمداشت!
و جالب تر این که آندره ژید، در مقدمهی کتاب سن اگزوپری می گوید، عمل به تکلیف، برتر از احساس آزادی است!
آرزومندم که همینطور باشد. اگر اینطور باشد، دیگر هیچ غرضی جز لذت انجام تکلیف باقی نمیماند، چه ایزد نگاهی به رفتار این مورچهی کوچک بیندازد و چه نیندازد.
و بهنظر میاید که قرار نیست این ایزد دائم به این رفتار از سر تکلیف خود خواستهی مورچهای یا میکربی نگاه بیندازد.
اما در مورد بزرگانی مثل گاندی و شوایتزر و امثال اینها،
آدم فکر میکند که اگر نبودند اینها، دنیا چه مزبلهی زشتی میشد!
یا گاهی آدم فکر میکند که اینها هستند که با وجود و معنای بزرگشان، به این دنیای بیمعنا، معنی میدهند و لنگر واقعی و عینیِ زمین و آسمان میشوند تا فرونپاشد.
یا حتی بعضی وقتها آدم فکر میکند و دوست دارد بگوید که وجود مادر ترزاست که به جهان معنا داده یا اگر امثال او نباشند، زمین از هم میپاشد و اگر نپاشیده، شاید فقط بهخاطر لطف وجود امثال اینهاست.
همهی اینهایی را که گفتم، شما “در خیالات” فرض بگیرید، چرا که نه من دنیا دار و مدیر دنیا هستم و نه بیشتر از مورچه و میکربی خبر از غایتهای بیرونیام دارم.
اما آدم دوست دارد این طور خیال کند.
پس، چشمداشت و … بیابان، حتما منتفی است، اما عمل بی چشمداشت به تکلیف، امیدوارم که همهمان به این افتخار برسیم.
با احترام
با سلام و عرض ادب به منظر گرامی، خوانندهی جستجوگر
امیدوارم روزهایتان از امید و آرامش و شادی خالی نباشد.
در مورد پزشکی آقت زاست در اینترنت گشتم.
معلوم شد که در همان دورانی که بعضی مردم از آن به عنوان دوران مشعشع و نورانیِ پهلوی صحبت می کنند، مقامات سعی کرده اند سانسورش کنند و بعد اجازه چاپ بدهند..
با این وجود کار به جایی نرسیده و کتاب چاپ نشده:
پزشکی آفت زا شیخاوندی:
http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=871843&pageStatus=0&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author
ای کاش کسی پیدا شود و آن را ترجمه کند.
سعی می کنم خود آقای شیخاوندی را پیدا کنم و ازشون بپرسم.
ایشون به گردن همهی ما حق دارند.
الان باید ۸۳ سالشان باشد.
امیدوارم سلامت باشند و تن شان به ناز بعضی از طبیبان محترم نیازمند نباشد.
اما دو کتاب از ایوان ایلیچ پیدا کردم.
یکی اش
مدرسه زدایی از جامعه (انتشارات رشد، تلفن ۶۶۴۰۴۴۰۶ است. روبرو بازارچه کتاب) و
دیگری:
بحران انرژی و نابرابری در جامعه
ترجمه شیخاوندی
نشر گیسا
تلفن ۶۶۱۲۵۷۲۴
میدان انقلاب، کارگر جنوبی، کوچه رشتچی، سومین ساختمان از دست راست، پلاک ۷
اتفاقا همین کتاب هم در دوران پهلوی، دچار مشکل شده بوده و انگار اصلا چاپ نشده
http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=4044584&pageStatus=0&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author
متاسفانه انگار که کار جدی تووی تاریخ این مملکت، درست همون چیزیه که اولیای محترم امور ح دائم منتظر بودهاند تا جلوش رو با هزاران سد
و مانع بگیرند.
متاسفم واقعا، متاسف!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در مورد کتاب “هنگامی که بینوایی فقر را از صحنه بیرون میکند” از مجید رهنما
جستجوهایم به نتیجه رسید.
موسسه عالی آموزش و پژوهش برنامهریزی و … که سازمانی است دولتی، کتاب را با ترجمه ی دکترحمید جاودانی منتشر کرده.
ظاهرا نسخه ای در انبار نمانده. اما ممکن است به صورتی ویژه، نسخه ای مانده باشد.
سه شماره تلفن برای این کتاب خاص:
26116917 (۱۱۴۳ داخلی)
22801900 -۲
آقای ردایی
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
کتابفروشی کوهسار دم دانشگاه:
66494541
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
با احترام دوباره
کمترین، کشانی
سلام جناب کشانی
تلاشتان در جهت تنویر افکار ستودنی است
سرکار خانم تاجی
سلام و عرض ادب می کنم
تمنا می کنم،
جز ادای دین به هستی و معنا بخشی به این لحظات گذرا کار دیگری نمی کنم
با سپاس و احترام مجدد
کمترین
درود بر جناب کشانی عزیز. ابراز بهترین محبت ها برای حضرتعالی. امروز داشتم ” فراوانی در بسندگی است” را میخوندم و از انجا که اخیرا ترجمه والدن را به فارسی پیدا کرده بودم و قسمتهایی از انرا خوانده بودم، این عنوان واقعا عالی بود. خواندن این کتاب(فراوانی در بسندگی است) را در اولویت قرار داده ام.قبلا کتابی با عنوان” چقدر کافیست؟جامعه مصرفی و آینده زمین
نوشته آلن درنینگ/ ترجمه عبدالحسین وهابزاده از انتشارات جهاد دانشگاهی خوانده بودم و واقعا برام تاثیر گذار بود.تا اینکه با تاریخ جولمع شکارچی-گرداورنده که اشنا شدم دیدم چقدر اونها به این موضوع “فراوانی در بسندگی ” اعتقاد داشته اند.خلاصه از خوندان ترجمه هاتون واقعا مشعوف هستم. و از اینکه دیدم در باره یک انسان وارسته مانند مجید رهنما مطلبی نوشته بودیید بسیار بیشتر لذت بردم.به یاد کتاب “آموختن برای زیستن” افتادم که در آن دکتر رهنما نقش پر رنگی داشته اند و در ان گروه مولفین دیدگاههای ایلیچ رو مطرح کرده بودنند. درود بر شما که این گونه روشنگری مینمایید.
جناب آقای عظیمیان خواننده ی بزرگوار سلام و عرض ادب می کنم.
صرفا بخاطر نظر دهی تان تشکر می کنم.
از لطف شما به ارتکابات بعضا مفید و بعضا خطای کمترین، سپاسگزارم. شما قسمت هایی رو تونسته اید ببینید که مفید حس کردید.
حس مفید و مشتاقانه تان را صمیمانه ابراز کردید، بخاطر همین ابراز، باید متشکر باشم.
کاش مطالب خطا هم بتونه از سوی مخاطبین گرامی به من گوشزد بشه.
چه خوب که فرصت می کنید فراوانی (دارندگی ) در بسندگی است را بخوانید. این نوشته مثل کار های آقای وهاب زاده ی گرامی, راهبردی است. امیدوارم فرصت کنید نقد و نظرتان در مورد فراوانی در … را در همین جا مطرح کنید.
ترجمه ی والدن را دو سالی است که در دست دارم و امیدوارم من هم بتوانم ترجمه ای منقح ارائه دهم که شایسته ی اثری چون والدن باشد.
کاش کتاب ” چقدر کافیست؟جامعه مصرفی و آینده زمین ,نوشته آلن درنینگ/ ترجمه عبدالحسین وهابزاده از انتشارات جهاد دانشگاهی در بازار وجود داشته باشد تا طالبان این کتاب مهم بتوانند شریک اندیشه های اش باشند و به هدف نویسنده و مترجم پی ببرند.
بله. طبعا شکارچی- گردآور ها به صورتی طبیعی و ذاتی، باید خیلی خیلی به این سبک زندگی نزدیک بوده باشند:
ویل دورانت در مقدمه ی تاریخ اش می گه:
تمام اوون چیزی که ما به عنوان تمدن می شناسیم، هم در جوامع (باصطلاح) بدوی تاریخی و هم جوامع (باصطلاح) بدوی معاصر، وجود داشته، بجز دو چیز:
انبار کردن کالا برای تامین آینده
و
خط
منتها باید ویل دورانت دو چیز دیگر را هم اضافه کند به این ها:
تکلفات
تجملات.
وگرنه اوون ها ، هم اوون وقت و هم الان، ابزار هم داشته اند. مسکن هم داشته اند, پوشاک و خوراک و نوشاک هم داشته اند. ما هم داریم.
مجید رهنما و خیلی های دیگه، حتما در جریان تکامل و حیات قدرت فائقه، مهجور می مونند، مگر مواردی استثنایی و اشتباهی مثل پرفسور حسابی، آل احمد، سهراب سپهری، شهریار و …
این ها هم شانسی و اشتباهی بخاطر یک جمله ای که ازشون دیده شده، در بوق ها مطرح می شوند؛ وگرنه سپهری که می گوید:
نسبم شاید،
به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد.
چه سنخیتی با عرف رسمی می تونه داشته باشه.
مجید رهنما هم از همان دست است.
اما حتی مهجور بودن امثال ایشون، خیلی وابسته به در بوق شدن یا نشدن نیست.
بلکه، اصلا حرفی که می زنند، داره آینده ای رو به ما نشون می ده که طبعا خوشایند مخاطبانی (منظورم دقیقا خود مردم است) نیست که شبانه روز ممکنه دوست داشته باشند در معرض بمباران “چه خبر؟” و “تازه چه خبر؟” و “دیگه تازه چه خبر؟” و “هنوز موبایل ات رو هنوز عوض نکرده ای؟” باشند. گوش دادن و گوش کردن به حرف های رهنما و ایلیچ و سیمون وی و شوایتزر و گاندی و وهاب زاده و ملکیان، تقلا می خواد خُب!
کاش کتاب آموختن برای زیستن، جلد اول در بازار موجود باشد تا همه بتوانند بخوانند.
ممنونم که دو منبع خووب را به خوانندگان تان معرفی کردید.
از روشنگری و حس مسئولیت تان در قبال “دریافتی های تان” سپاسگزارم.
لطفا باز هم نظر بدهید.
کمترین
سلام و درود بر جناب کشانی عزیز،
مثل همیشه، متن مفید و ارزشمندی بود، از اینکه مرا با دو اندیشمند مذکور آشنا کردید سپاسگزارم، به امید خدا، به مطالعۀ آثار آنان خواهم پرداخت.
دیدن هم وطنانی آگاه و دلسوز، چون شما، مایۀ دلگرمی و امیدواری نسبت به آینده است.
در پناه ایزد منّان، شاد و تندرست باشید.
ارادتمند
آقای کشانی عزیز. امروز با این سایت از سر تصادف آشنا شدم. گفتم به اطلاعتان برسانم که کتاب آبروی فقر یا همان وقتی فلاکت جانشین فقر می شود سرانجام راهی انتشار شد و به زودی در ایران در دسترس قرار می گیرد. بی سانسور. می داند که سالهاست حدود ۱۹ سال که ارشاد به این کتاب مجوز نداده. اما خوشبختانه سرانجام کار به سامان رسید. از علاقه ای که به آقای مجید رهنما ابراز می کنید بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم. شاد و سلامت باشید.
درود و درودها بر شما
باید شکر کرد و سپاس گفت.
سرکار خانم عظیما که خواستهی زندهیاد رهنمای عزیز را همچون وصیای امانتدار دنبال کردید و به انجام رساندید.
۱۹ سال مدت زیادی است، خیلی زیاد، برای کتابی که برای ملتِ ما مثلِ دارویی سلامتبخش میتواند عمل کند. این کتاب اصلا سیاسی نبوده که به این شکل مانع شده بودهاند.
من تا جایی که امکان داشتهام ایشان و ایوان ایلیچ را سعی کردهام به اندیشه ورزان ایران معرفی کنم. اما همانطور که در مقدمهی مقالهام خواندید، ملتهایی مثل ما اهمیتی به گنجهای خودشان نمیدهند.
خوشحالام از این که در این وانفسای آب و نان و آواز و پرواز و فرهنگ بالاخره کتاب راهی نشر شد.
متاسفانه فقط منِ کمترین و یکی دو رسانهی ارزنده در ایران به مجید رهنما پرداختهاند (مثل انسانشناسی و فرهنگ).
قبلا به ناشر محترمی که خبر نشر را داده بود تماس گرفتم، اما گفتند که به نشر ققنوس داده شده است. بارها به ققنوس هم مراجعه کردم ، اما خبری از کتاب نداشتند.
از طرفی دیگر خوشحالام که بالاخره ردّی از سرکار عالی پیدا کردهام. خوشحالام که بالاخره ردّی از سرکار عالی پیدا کردهام.
مقالهی مفصل شما را هم در نگاه نو در بارهی خاطرات کودکی و تاکید چناب رهنما به ترجمه ی کتاب به قلم شما خواندم و خیلی لذت بردم و همینطور خوشحال شدم که خووب کسی را انتخاب کرده بودهاند.
امیدوارم خود شما در مراسمِ رونمایی از کتاب بتوانید حضور پیدا کنید.
سرزنده و موفق باشید و
و به روزهایی بهتر از این برای شما و همهی مردم