آموزش و پرورش دغدغه و دلنگرانیی بزرگترها در همهی طول تاریخ خانوادهی بشری است. این که بچهیمان حداقل از خودمان بدتر نشود یا بهتر از ما شود، آرزوی همهی بزرگتر هاست. از طرف دیگر، تا آنجایی که اهل دانش به ما خبر دادهاند، بهنظر میآید مغز انسان، از نظر ظرفیت رشد و یادگیری و توانایی تصمیمگیری خیلی معرکه است و تا حدودی با اندازههای قابل فهم ما میشود گفت ظرفیتش بینهایت است. ظاهرا بهگفتهی روانشناسان و عصبشناسان، ما آدمها در واقع مغزهایمان را هدر میدهیم و تلف میکنیم. یعنی بخش خیلی بزرگ آن ظرفیت را بیکار میگذاریم و همان طور که “اوس کِریم” آن را به ما تحویل داده، تقریباً همانطور هم دست نخورده و آکبند تحویل خاک میدهیماش.
آنطور که بعضی از خبرهگان ساختارشکن دانشِ آموزش و پرورش مدعی شدهاند، آموزش و پرورش رسمی و مدرنی که بیشتر دولتها برای تامین نیرویی انسانیی لازم برای راهانداختن و حفظ و دوام دولتها راه انداختهاند، بیشتر به تباهی نسلها و تربیت انسان خدمتگزار به دولت مستقر کمک میکند و استعدادکُش است.
بعضی از معترضین به نظامهای آموزش و پرورش رسمی، مانند پائولو فریر، ایوان ایلیچ، رابیندرانات تاگور، و گاندی، تلاش کردهاند روشهای آموزش و پرورشیی جایگزینی را بنیاد کنند که بتواند انسان مفیدتری را تحویل بدهد. انسانی که خوشتر فکر کند، خلاقتر باشد، عاطفهورزتر باشد، معنویتر باشد، مفیدتر باشد، کمتر ایدئولوژیک باشد، با کارِ دستی بیگانه نباشد و هماهنگی و یگانگیی بیشتری با خود، همسایگان و طبیعت داشتهباشد.
فریر
ایلیچ
تاگور گاندی
یکی از این معترضین، “محسن مخملباف” فیلمسازِ مولفِ مطرحِ ایران و جهان است. او آدمی است خودساخته و خودآموخته. آدمی که همه چیز را از صفر شروع کرده و بارها و بارها جرات دیگرشدن و بهترشدن را داشتهاست.
خوشبختانه او تلاش کرده است تا فکرش را عمل کند. از رابیندرانات تاگور و مدرسهی سانتینیکِتانِ او الگو گرفته است و مدرسهای کوچک برای خانوادهی کوچک خود و چند نفر دیگر ساختهاست که بیشتر از مدرسهی فیلمسازی، به مدرسهی زندگی شبیه است. کار عملی در کنار کار پژوهشی به معنای واقعیی کلمه و کار نظری. همان که گاندی هم میگفت: دست ورزی همگام با مغزورزی و روحورزی.
محصولاتِ در حال رشد مدرسهاش در جلوی چشم همگاناند. از همسرش گرفته تا سه فرزندش. به قول خودش، نمیداند آیا فرصت رشد کافی برای استعدادهای این شاگردان فراهم شد یا نه؟ آیا میشد بهتر از اینها عمل کرد یا نه؟ امّا به هر صورت، او جرات کرده و دست به عمل زده و کاری کرده کارستان که تمام فکر و ذکرش را تا مدتها اشغال کرده و در آخر هم نتیجه بخشیده.
دانشآموختهگان مدرسهی مخملباف: اول از همه خود آقای مخملباف و…
مخملباف با این تجربهی ناب و جسورانه، بهعنوان یکی از شاخصترین مربیان ایرانی، نام خود را به عنوان یک “صاحب عمل” در مقابل هزاران “صاحب نظر” آموزش و پرورش در همهی جهان ثبت می کند. صاحب نظرانی که ممکن است درمورد فلسفهی این یا آن نظام تربیتیی موهوم یا واقعی، ایدئولوژیک یا لیبرال، هزاران صفحه داد سخن بدهند ، امّا بعضیشان از باز کردن یک گرهِ واقعی از مشکلات آموزشی و پرورشی مردم عاجز باشند.
او خوب یا بد، به آنچه که باور داشت، عمل کرد و منتظر نماند تا جهان تغییر کند و او از مزایای تغییر، سود خود را ببرد. خطر کرد و مایههای رشد و نمو خانوادهی خود را از تباهی نجات داد. در وقتشان سالها صرفه جویی کرد تا در کلاسهای کسالتآور مدرسهی رسمی، به خاطر آموزشی مشکوک و خیلی ناچیز به هدر نرود.
جمعه شبِ این هفته (ساعت ۲۱، چهارم بهمن ۱۳۹۲)، تلویزیون بیبیسی در برنامهی آپارات، مستندی را به نام “بابا فیلم دارد” ، ساختهی حسن صلحجو، به نمایش گذاشت که شرح حال مفیدی از جریان مدرسهی فیلم سازیی مخملباف برای خانوادهاش و چند نفر شاگرد دیگر بود.
این فیلم را باید در تمام دانشگاههای سراسر جهان به عنوان یک بررسیی موردیی استثنایی و خلاقه به نمایش گذاشت، در همهی خانهها برای همه نشان داد. در همهی مدارس بارها و بارها تماشا کرد تا همهگان در مورد چرایی و چگونهگیی جریان فعلی درس و مشق دوبار فکر کنند، تا جرقههای طرحی نو برای خلق آموزش و پرورشی نو زده شود و همهگان برای اجرای آن آستین بالا بزنند و قدمهایی کوچک، اما مهم بردارند.
سازنده ی این فیلم قوی، حسن صلحجو، شایستهی دست مریزادی است که برای خلق اثری هنری و همزمان آموزشی باید به او گفتهشود.
نوشتهی بعدی این سایت را هم در همین مورد میتوانید ببینید:
نقد بینندگان از فیلم “بابا فیلم دارد” در مورد مدرسهی استثناییی مخملباف
یک پاسخ