برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنید
برای دانلود کتابها لطفا همینجا را کلیک کنید
برای اطلاعِ بیشتر در بارهی بحث زیر میتوانید به اینجا و اینجا و اینجا و اینجا نگاه کنید.
[نکتهای مهم:
هر آنچه که در این یادداشت خواهدد آمد، ربطی به تکتکِ پزشکان ندارد. قطعا درصد بالایی از پزشکان وجود دارند که به همهی این ناهنجاریها پشت میکنند و خدمتِ خود را با پاکدستی و صمیمیت و مهر ترکیب میکنند. نوشته به مجموعهی فضایی اشاره دارد که در جمع با آن روبروییم. و این نکته خیلی واضح است که رفتار این یا آن عضوِ یک مجموعه مساوی با رفتار و پویاییِ کل مجموعه نیست. اگر حتی تمامی اعضای یک مجموعه تکتک رفتار الف را داشته باشند، سیستم ممکن است همان رفتار را از خود نشان ندهد. نیروهای پویای دیگر و نیز ساختار هم در رفتار نهایی مجموعه دست اندر کار خواهند بود.]
– این روزها عجیب نیست که در معابر عمومی با بیلبوردهای سراسری یا کوچکتری برخورد کنید که خدمات پزشکی (مخصوصا مربوط به خانمهای باردار یا شیرده)، خدمات جراحی پلاستیک و جراحیهای زنانه یا خدمات دندانپزشکی را تبلیغ میکنند. این تبلیغات حرفهای است و از مدلهای عکاسی در آنها استفاده میشود. از قدیم، نظامپزشکی فقط اجازه میداد دو تابلوی استاندارد نیممتریِ عمود بر هم روی دیوار مطب، وجود دکتر را نشان بدهد.
– روزنامهی شرق در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۷، گزارشی مفصل را با عنوان “تبانی در اتاقِ عمل“ منتشر میکند. عنوانهای فرعی به این شرح اند: “همه می دانند حتی وزیر بهداشت“، “کالای چینی به جای جنس مرغوب“، “قیمت های غیرواقعی به دلیل رشوه به پزشکان“، “رشوه به پزشکان از چه زمانی شروع شد“، “رزیدنت ها هم رشوه می گیرند“. گزارش بسیار تکاندهنده است. اصل مطلب به دنبال رشوهای است که شرکتهای تجهیزات پزشکی به بعضی از جراحان میدهند، بهطوری که دریافتی بعضیهاشان در سال به حداکثر ۲۰۰ میلیون تومان (تا پیش از ۱۳۹۷) میرسد یا اینکه آن جراح را -بعضا با خانواده- رایگان به خارج میفرستند. اما نوشته روایتهای متفاوتِ دیگری را از تقلب و کلاهبرداری هم بازگو میکند.
– یک پزشک عمومی بعد از مدتی کار مرتبط، مطبی باز میکند و خدمات زیر را هم در مطب و هم در درمانگاه خصوصی ارائه میکند، لابد به صورت تمام وقت (به نقل از یک بیلبورد):
لیزر موهای زائد بدن، درمان جوش، اسکار و لک، با جدید ترین متد پی آر پی، میکرو نیدلینگ جهت جوانسازی ، درمان قطعیِ چین و چروک، اسکار، استریای بارداری، لک، … با جدید ترین دستکاه درماپِنِ ۳، لیفتینگ و آر افِ صورت، میکرودرمی، هیدرودرمی و ویتامینه، برداشتن خال، زگیل و انواع ضایعاتِ پوستی، تزریق بوتاکس، تزریق انواعِ ژل و فیلر، انجام کویتیشن جهت رفع چاقی موضعی و سلولیت، رژیم درمانی، ماساژ صورت و …، و لابد خدمات گلدوزیِ آنچنانی برای تجدیدِ باکرگی.
– در مشرق نیوز، ۲۶-۰۶-۱۳۹۷ این عنوانها را میخوانیم: “سونامی تبلیغات کاذب جراحی زیبایی در ایران” ، “دماغ عروسکی با گارانتی مادام العمر“.
– با پدیدهی ارجاع بیمار به یک داروخانه یا آزمایشگاه و عینکسازی و فیزیوتراپیِ خاص هم بهخوبی آشناییم. بعضی پزشکان به اینطریق ماهانه پورسانت میگیرند.
– در خبرهای دیگر میبینیم که جراحیِ بینی در ایران نسبت به متوسط دنیا خیلی خیلی بالاتر است.
– میشنویم که به بیماران زیادی فوراً جراحیِ کمر پیشنهاد میشود، اما پزشکانِ دلسوزِ دیگری درمانهای غیرجراحی و غیرتهاجمی و مخصوصا درمانهای تحرکی، سبک زندگی و آبدرمانی را پیشنهاد میکنند و بیمار با رعایت همینها معالجه میشود (یعنی مشتشان را برای بیمار بسته نگه نمیدارند.)
– همگیِ اینها جدا از شیادیهای صریح، باز گذاشتنِ دست یا پشتیبانیِ ضمنی یا صریح مسئولین رسمی است از فعالیتِ کسانی که کارِ خود را بدون هیچ پژوهش بیطرفانهی علمی به نام طب ایرانی، طب سنتی، و طب اسلامی (اینجا و بعدا اینجا) معرفی میکنند و برای مردم وامانده و پاسخ نگرفته از درمانهای پزشکی معمول، در کنار تحمیق، نسخههای خطرناک میپیچند، دارو تولید میکنند و پول میانبارند (در یک مورد برای درمان درد سیاتیک، بادکش و زالو در ناحیهی کتف تجویز شده بوده).
اینها را بگذارید کنار این خبرها:
– افشای ۱۵۰ میلیون رشوهی دارو سازان بزرگ جهانی (از جنس امثالِ فایزر و رُش) به نویسندگان و سردبیران انجیل پزشکیِ سال ۲۰۱۷.
– تحمیلِ پروژههای پژوهشیِ جهتدار به مراکز پژوهشی و دانشگاهها از طرفِ شرکتهای تجهیزات پزشکی و داروییِ جهانی که بانی و تامینکنندهی مالیِ اصلی پژوهشهای پزشکی اند. به این ترتیب پژوهشها در خطِ سیاستهای مهندسی بازار و واحدهای تحقیق و توسعهایِ شرکتها پیشخواهند رفت.
– فقط در سال دوهزار و شانزده، در آمریکا ۲۶.۹ میلیارد دلار هزینه تبلیغات دارو شده است و تجویز دارو در همین سال ۳۲۹ میلیارد دلار بوده است.
– داروسازان بزرگ، در کنار موادِ درمانی، برای آرایش، زیباییِ دائمی، جوانماندن، چاق و لاغر شدن، عضلانیشدنِ جوانان، جذابیتِ جنسی، تقویتِ جنسی و انواع دیگر نیازهای ساختگیِ مردم، موادی شبهِ دارویی میسازند که همگی بهظاهر موثر یا اصلا بیاثر، اما در کوتاه یا بلندمدت به شدت مشکوک به خطر اند. بخش بزرگ فعالیت این شرکتها تولید همین کالاها است. مخصوصا کالاهایی با پسوندِ جذابشدهی گیاهی یا طبیعی.
– همهی اینها در کنار انواع وسایل لاغری و ورزشی (بیشتر برای لاغر شدن) که شرکتهای تجهیزات پزشکی تولید میکنند، اما هیچ پیشنهادی در مورد اصلاحِ سبک زندگی و رژیمِ خوراکیِ خریدار نمیکنند، چرا که به کاسبیِ آنان مربوط نیست و اتفاقا آن را کساد می کنند. آنان حداکثر رضایتِ موقتیِ مشتری را دنبال میکنند و نه بیشتر.
===============
این شواهد و بسیاری شواهد دیگر در ایران و در جهان نشان میدهند که پزشکیْ امروز به یک صنعت با گردشِ مالی بسیار بالا تبدیل شده که هیچ سنخیت و شباهتی با “هدف کاهش رنج و درد بیماران -و نه بهکلی حذف درد”- ندارد، منتها در سرزمینِ بیدروپیکر و بیصاحبِ ایران، به کمک فسادِ نظاممندِ (سیستمیک) اجتماعی، اقتصادی و البته سیاسی این فاجعه چندین بار مضاعف شده.
در کشورهای با حساب و کتابتر، انجمنها و اتحادیههای تخصصیِ پزشکیِ متعدد و مستقل از همی وجود دارند که پزشک حق نظارت بر خود را به آنها داده است. اینها مثل احزابْ رقیبِ یکدیگر اند و منتظر گزک گرفتن از یکدیگر و از پزشکان اند. به همین خاطر هزینهی انواعِ کلاهبرداری و سوء استفادهی بعضی پزشکان از اعتماد بیمار بسیار بالا میرود و فساد کم میشود.
– اما حالا دیگر کمتر شاهد پزشکانِ متواضع، دلسوز و شریف و حکیمی مثل نورالحکما هستیم که در خیابان ریِ تهران و محلههای دیگر کاسهای پول در هشتیِ مطبشان میگذاشتند تا هر بیماری که خواست پول بگذارد یا اصلا برای نیاز بردارد، یا این که نسخهاش را علامت میزدند تا داروخانه پول دارو را به حساب حکیم بگذارد؛ همینطور پزشکانی مثل محمد حسین مرندیان، پدر پزشکی کودکان ایران که همین کار را میکرد، پزشکانی که دستانِ همهی مهارت و شگردهای سلامتی و تجربه و دانشِ خود را برای مریض مشت نمیکردند، بلکه بازِ باز میکردند تا بیمار بارِ دیگر به آنان مراجعه نکند، پزشکانی مثلِ آلبرت شوایتزرِ قدیس (اینجا) و دکترهای عمومیِ ۶۰، ۷۰ سال قبل محلههای شهری که مَحرَم و حلشده در مردم بودند و بدون پیچیدهسازیِ مراحل درمان، دردها را درمان میکردند.
– دیگر کمتر شاهد امثالِ دکتر میخائیل بولگاکفِ (نویسندهی رمان پرشهرتِ مرشد و مارگریتا) هستیم که در جوانی و به محض فارغالتحصیلی به روستا اعزاماش میکنند، در آن روستا به کلی از نظر کیفی متحول میشود، انسانی نو ازو زاده میشود و از یک فرد بیتفاوت نسبت به بیمار به کسی تبدیل میشود که لبخند رضایتِ بیماران و دستمال کم ارزشِ گلدوزیشدهی اهداییِ دختری او را به وجد میآورد که خودش پای لهشدهی او را قطع کرده و از مرگ نجاتاش داده. او شرح تجویزها و جراحیهایش را در کتاب “یادداشتهای یک پزشک جوان” داده است که خواندناش را باید در تمام مراکز آموزشی (مخصوصاً آموزش پزشکی در ایران و جهان) یک “باید” دانست.( اینجا و اینجا و اینجا )
ایوان ایلیچ پزشکیِ امروزه را یک صنعتِ بیماری افروز (بیمار ساز) و یک مکافات میداند. یعنی این صنعت اولا تابعِ قوانین یا عرفهای بازار آزاد است و ثانیا تولیدکنندهی حس بیماری در مردم و بیمار معرفی کردنِ اکثریت آنها، به محض مراجعه به دکتر است. کاری میکند که هر کس که به آن مراجعه میکند، با چندتا بیماریِ شناخته و ناشناخته برگردد و احساس وابستگیِِ به این صنعت و به پزشکْ ذهناش را پر کند. این صنعت، هنر باستانیِ کنار آمدن با درد و رنجِ بیدرمان، پیری و مرگ را لگدمال میکند و اعلام میکند که همهی دردها را حتما و باید به کلی حذف کرد، باید تلاش کرد انسان با هر هزینه و به هر نحوی زنده بماند؛ و بهعلاوه باید همهی تلاشاش را برای زنده ماندنِ مصنوعیِ او تا آخرین لحظه انجام دهد، بیتوجه به آن که “بیمار”ی که بیشترِ اندامِ حیاتیاش تخریب شده، در شرایط طبیعی باید مرده باشد یا اینکه فقط با داروهای آرامش بخش و کاهشِ درد (مثلِ مرفین و تریاک) روند زندگیِ با کیفیتتری را ادامه بدهد تا بهطورِ طبیعی بمیرد.. (نک ایوان ایلیچ: اینجا و”پزشکی نمایی و ایوان ایلیچ” نوشتهی دکتر شهرام رفیعیان، دانشگاه اصفهان، و مکافات پزشکی اثر مشهور ایوان ایلیچ و این مقالات دانشگاهی در بارهی مکافات پزشکی: اینجا و اینجا )
این صنعت، اصلا کاری به پیشگیری ندارد، کاری به درمانهای طبیعی و خوراک درمانی و درمانهای جایگزینِ زیر نظرِ پژوهشهای علمی ندارد، بلکه بر درمان بهکمک دارو و تجهیزات بهجای پیشگیری تاکید دارد، چرا که خودش را عامل درمانِ کذاییِ خودخوانده معرفی کرده است. در حالی که میدانیم در صورت پیشگیریْ و یادگیری مراقبت از خود، بخشِ عمدهای از بیماریها (مخصوصا بیماریهای سبکِ زندگی و بیماریهای عفونیِ ناشی از شرایط ناسالم زیستی و ..) به حداقل میرسند و بیماریهای دیگر در مراحلِ اولیهی خود میتوانند شناسایی و درمان بشوند.
صنعتِ پزشکی مثلا تلاش میکند پیرمرد ۹۰ ساله را با انواع لولههایی که به او وصل کردهاند به زور زنده نگهدارد، در حالی که اگر هم زنده بماند، موجودی علیل و ناتوان، مثل تکهای گوشت ازو باقی میماند که به کمک دارو یا تجهیزات، قلباش هنوز می زند.. یا این که بیمار سرطانیِ رو به موت را با همین وضع مدتها به بیمارستان میآورند و پس میفرستند و سرانجام او را در بیمارستان نگهمیدارند تا بالاخره با سختی و با درد و رنجی بیشتر از حالت طبیعی جان بدهد (بهجای تجویزِ داروی ضد درد قوی). اسم این وضع را باز هم میگذارند بالابردن کیفیت حیات بیمار! (نگارنده این نکته را عینا از خانم دکتر دلسوزی شنید که با صراحت به شخصِ “همراهِ مریضِ” سرطانیِ رو به مرگ در اتاق ایزولهی بیمارستان میگفت، بیمار بیچاره و لاعلاجی که به چندین دستگاه پیچیده وصل بود و به جای رفتن به خانه و مصرف داروهایی مثل مرفین، در اتاق ایزوله به مصرفکنندهی تجهیزات پزشکی و داروهای پیچیده تبدیل شده بود.)در حالی که میدانیم تعریف حیات و زندگی هر چه باشد، جز این است. بگذریم که از نظر بعضی متفکرین، عمرِ با کیفیت، یعنی انگلِ و وابسته به دیگران نبودن و انجام کار مفید برای دیگران به ازای دریافت خدمات از آنان. از نظر بعضی دیگر، وابسته به دیگران نبودن و داشتن تواناییِ فیزیکی و ذهنیِ انجام امور شخصی به شکل درست.
در این صنعت کسی به سراغ تلاش و پژوهش علمی و آماری در این باره نمیرود که اگر بیمارِ سرطانیْ روالهای شیمیدرمانی و رادیوتراپی را از سر نگذراند، و فقط داروی کاهش درد (مثلا مرفین و تریاک) بگیرد، خوراکِ مُغذیِ سلولهای سرطانی (از جمله شکر) نخورد، ورزش منظم و موثر بکند و … ، آیا عمرِ مفید و با کیفیتاش (بهمعنای واقعیِ کلمهی کیفیت) بیشتر میشود یا کمتر. در حالی که میدانیم اثرات جانبیِ آن درمانهای روالمندِ پروتکلی بسیار خطرناک اند و معلوم نیست که عمرِ واقعیِ بیمار را کوتاهتر کرده اند یا واقعا بیشتر. در همهحال، این اصلِ کذاییِ “بهبود کیفیتِ حیاتی بیمار” است که همهی این روالها و لولههای عجیب و غریبِ وصلشده به بیمار را توجیه میکند و خواسته یا ناخواسته از بیمارِ رو به موت وسیلهای میسازد برای چرخاندن چرخ صنعت پزشکی و بیمارستانی.
” بیماریافروزی به معنای گسترش سودجویانهٔ مرزهای تعریفشدهٔ بیماریها در جامعه است. هدفِ بیماریافروزی گسترش بازار خدماتِ درمانی از طریقِ ترغیبِ بخش بیشتری از جامعه به استفادهٔ بیشتر از آنهاست. شرکتهای داروسازی، پزشکان (خواسته یا ناخواسته) و طیف گستردهای از ارائه دهندگان خدمات درمانی از بیماریافروزی سود میبرند. مُبلِغانِ بیماریافروزی معمولاً خود را بیماریافروز نمیدانند، چرا که منطق بیماریافروزی معمولاً به صورت معیارها و شاخصهای حرفهای، تخصصی و دارای پشتوانهٔ علمی به آنها معرفی میشود. متقاعد کردن افراد سالم به اینکه دچار نوعی بیماری هستند بسیار سودآور است. شرکتهای بزرگ داروسازی فعالانه در تلاش برای تعریف بیماریهای جدید یا بازتعریف بیماریهای موجود هستند و آنها را به خدماتدهندگان و خدماتگیرندگان معرفی میکنند.” (روزبهفیض، اینجا)
در سرزمینِ ما، همین صنعتِ پزشکی به اضافهی اعتماد معمول و واجب به پزشک، به همراه بیصاحب بودنِ حیات اقتصادی و اجتماعی و …، موضوع درمان را به فساد و کلاهبرداریِ صریح بسیار نزدیک کرده، مگر به حکم استثنا، مگر به حکم وجود پزشکانی شرافتمند که میتوانند آبروی بشریت باشند. اما اینان بسیار انگشتشمار اند.
در این ماجرا تقصیر یا قصور متوجه چه عواملی یا مجموعه عواملی است؟
– صنعت دارو سازی؛
– صنعت تجهیزات پزشکی؛
– حاکمیتِ قواعدِ بازار آزاد بر فرایندِ درمان؛
– پزشکان؛
– موسسات درمانی (بیمارستانها و درمانگاهها که ساختار و عملکردشان بسیار متفاوت و پیچیدهتر و معضلسازتر از درمان در مطب است – و بهخصوص در ایران که در درجهی اول بهصورت موسسهای اقتصادی عمل میکنند.)؛
– سکوت یا همراهی دولت ها با نظام جدید صنعت پزشکی مدرن یا مدرنِ فاسد؛
– خود مردم و اعتمادِ مطلقشان به این صنعت؛
– اولویتِ درمان بر پیشگیری از طرف همگان؛
– وحشتِ ناسالمِ مردم از امر طبیعیِ تحمل قدری رنج، پیری و مرگ، به کمک القائات نظام درمانی مدرن.
– نبودِ هیچگونه نهادِ نظارتیِ حکمکنندهی واقعا مستقل و مورد تایید طرفین در امر درمان (در ایران)
پیدا کردن عوامل این وضع بحثهای آزاد و مفصلی را لازم دارد. اما تا آن موقع برای تغییر وضع و حالِ خودمان، نقش مردم بهعنوان جامعهی هدفِ نظام سلامت و درمان و همینطور جامعهی هدفِ خدمت و صنعتِ پزشکی از هر چیزی مهمتر است. آگاهیِ مردم از ترفندهای بازارِ آزادِ درمان و پزشکی در کلِ دنیا، و ترفندهای رایج در پزشکیِ در این سرزمین میتواند همین مردم را به راهحلهای خلاقانهای راهنمایی کند.
درمان، چیزی است که با اعتماد باید همراه باشد. این اعتماد امروزه سلب شده است. نشانهی روشن این سلب اعتماد، تمایلِ بیحساب و کتاب عامهی مردم ایران و سایر نقاط جهان به درمانهای اکثراً شیادانهی ادعاییِ جایگزین است. راه افتادن این همه دکههای عطاری در خیابانها و در فضای خطرناکتر شبکههای مجازی بیجهت نیست. شیادان همیشه منتظر فرصت اند و فرصتِ بهتر حالا بهدست آمده.
اینجاست که هشیاریِ بیشتر میتواند کمک کند که موقع مراجعه به این چنین صنعتی احتیاط بیشتری کرد. مثلا وقتی جراحی پیشنهاد جراحی میدهد، حتما با چند پزشکِ عمومی و متخصصْ مشاوره انجام شود. به پزشکانی مراجعه شود که وقت سرخاراندن دارند و میتوانند دقایقی پس از مراجعهی بیمار به علائم و شنیدن شرححال فکر کنند، بعد از معاینهی مستقیم و استفاده از فنونی که در تاریخ پزشکی مرسوم بوده (مثل دق، دقت کردن به چهره، راه رفتن، طرز نشستن، نحوهی حرفزدن و …)، به یک تشخیص اولیه برسند و کار درمانی- پژوهشیِ خودشان را بر روی مریض شروع کنند. در یک گزارش ادعا میشد که درصد بالایی از پزشکان، بعد از اولین شکایتهای بیمار، در عرض کمتر از ۲۰ ثانیه تصمیمشان را برای نسخه نوشتن برای بیمار میگیرند. گفتههای بیمار را بعد از آن ۲۰ ثانیه دیگر نمیشنوند و تغییری در تشخیص اولیهشان نمیدهند، چرا که او را قبلا بر روی چهارچوبهای خودشان خواباندهاند و تصمیمشان را گرفتهاند.
خلاصه باید برای کاهش نسبیِ درد و رنج و در عین حال کنار آمدن با بعضی دردهای بیدرمان کاری کرد و در عینِحال قربانیِ صنعتِ پزشکی نشد و چرخ این صنعت را هم تا جایی که میشود برای شفافسازیِ و سلامت امر درمان کند کرد.
برای این هدف، بایستی بیشتر افراد جامعه از مشکل آگاه شوند تا گفتگوهای اجتماعی برای کشفِ راهحلها شروع شود.
هیچ راه از پیشساختهای وجود ندارد!
==================
نوشتهی روزبه فیض هم به مسئلهی درمان، به مثابهِ امری صنعتی-اقتصادی-حرفهای میپردازد و به استفادهی محتاطانه از خدمات پزشکی تاکید میکند:
خدمات درمانی: اولین یا آخرین راه حل؟
یادداشت دیگر او در بارهی بیماریهای “پزشکزاد” یا یاتروجنسیس هشداری است قابل تامل برای همگان، یعنی بیماریهایی تازه که ناشی از مراجعهی بیمار به نهاد پزشکی اند.
یک پاسخ
خواننده ی گرامی بانو حوری این نظر را داشته اند:
سلام.ممنون از تهیه و به اشتراک گذاری این مقاله. کاملا با این مقاله همدلی دارم. آنجای مقاله که ذکر کردید، مقصر کیست؟ و مواردی را برشمردید، شاید یک مورد دیگر هم بتوان اضافه کرد.
آن اینکه انسان امروزی نگاهش به مرگ با نیاکانش فرق دارد. نیاکان ما مرگ را بخشی از زندگی می دانستند. از این رو بچه ها را از همان ابتدا با این مفهوم آشنا می کردند. چیزی همچون خود زندگی. اما امروزه مرگ نه در خانه که در بیمارستان و به دور از چشم خویشان و آشنایان اتفاق می افتد. ما از مرگ فرار می کنیم و در کل زندگی نمی خواهیم نامش را ببریم. اگر نگاهمان را عوض کنیم و طبیعی تر به مرگ نگاه کنیم، دیگر به این همه تقلا نیاز نداریم. اگر مفهوم پیری برایمان رعب آور نباشد، از تیره شدن رنگ موهایمان گرفته تا افتادن خطوط بر صورتمان وحشت زده نمی شویم.
باید بخواهیم و یاد بگیریم که طبیعی باشیم. و از تلاش دائمی برای این جنگ نابرابر با زمان دست برداریم. آنگاه هم از پیر شدن نخواهیم ترسید. و مرگرا هم همچون صورت دیگری از زندگی بپذیریم.
پس از مطالعه کتاب های خانوم الیزابت کوبلر راس به این نتیجه رسیدم که نگاهم را به مرگ و نیز پیری عوض کنم. مطمئنا با ایشان و کتابهایشان آشنایید. برایم چیزی شبیه کشف بود.