برای اشتراک در همین سایت، و کانالهای “گاه فرست” و “آهستگی و سادگی” لطفا همینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کتابهای ترجمهشده لطفا همینجا را کلیک کنید
برای اطلاع بیشتر از کارکردِ آموزشیِ سایتِ کاوچ سرفینگ لطفا نگاه کنید به: همین سایت: اینجا و اینجا و اینجا
فلسفه برای کودک (فَبَک)[۱]
سال ۱۳۳۵ بود که مهدی آذر یزدی[۲]، کارگر ساختمان، جوراب باف و کتابفروشِ قبلی، و حروفچین و ویراستار ماهرِ بعدی، بعد از خواندن کتابی قدیمی به فکر بکری افتاد:
کاش این قصههای خوب برای بچهها بازنویسی بشوند.
خُب، طبیعی است که آدمی خودساخته مثل او که هیچوقت کار دولتی نکرد، اول از همه، خودش آستین بالا بزند[۳] و بعد از جبار باغچهبان[۴] و صبحی [۵]، به شکل منظم، اولین کتابهای مخصوص کودک را بنویسد. او اصلا منتظرِ این اداره و آن اداره برای تصویب طرح و آرماناش نشد. آنها را میشناخت. ناگفته نماند، که صادق هدایت[۶] (بنا به گفتهای) و انجوی شیرازی[۷] و نیز بهروز دهقانی و صمد بهرنگی برای جمعآوری قصهها و متلهای کودکانه تلاش کردهاند.
کمی بعد از او بود که صمد بهرنگی نویسنده و پژوهشگر خودساختهی منتقد آموزش و پرورش و ادبیات و نیز کنشگر سیاسی، تمام قد و با تمام وجود به کودکان و داستاننویسی و کتابخوانی برای آنان رو میآورد، قصههایی پر خواننده در خدمتِ عمل ایدئولوژیک و تاکید بر القاء غیرمستقیم آن به کودک؛ و البته برای تربیت کادر چریکی در آینده، برای تحقق آرمان عدالت. در این کتابها نقد جامعه هست، اما تفکر انتقادیِ همهجانبه و نقد “ذهنیت ناقد” وجود ندارد.[۸] صمد در این تلاشها همراه بهروز دهقانی[۹]، معلم، نویسنده، مترجم و چریک بود.
بعد از این چند تن، که پیشگامان توجه به کودک بودند، و مخصوصا با الگوگیری نسل نو از صمد، تلاشگران دیگری آستین بالا زدند و به کودک فکر کردند، به شکلی که برهوت کتاب در ایران برای کودکان، کمی و فقط کمی، قابل تحملتر از قبل شد. حالا میتوانستی یک قفسهی بزرگ کتاب داشته باشی که مخصوص بچهها نوشته شدهباشند تا بتوانی کودک را درگیر دنیاهایی بزرگتر از دنیای پدر و مادرهاشان کنی.
وجه مشترک آن چند قصهگو، نوشتن یا خواندن قصه برای کودکان بود. اما قصه خوانیِ جبار باغچه بان و صمد، با بحث و گفتگو همراه بوده و دو تن دیگر فقط از راه نوشتن کتاب یا قصه گویی در رادیو، پیام را میرساندهاند.
سالهای بعد تا امروز (۱۳۹۶)، تلاشهای خیلی زیادی برای کار با کودک انجام شده، از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تا شورای (مستقل) کتاب کودک، … تا ساختارهای متعدد مستقل یا ملی برای آموزش بامعناتر و آزادیبخش و بی القاء به کودکان.
همهی پیشگامان و ساختارهای پیشین و بعدی، سوراخ دعا را خووب تشخیص داده بودند و دادهاند. آنان تلاش کردند تا بجای توجه صِرف به بالا، تغییر را از پایین شروع کنند. اما بعضی از این تلاشها، عملا به انتقال ایدئولوژیِ رسمی یا ضد رسمی منتهی شد. یعنی تلاش برای تغییر و شکل دهی به ذهن کودک در جهت این یا آن باور و نه توانمندسازیِ مغز و کمک به استقلال رایِ آگاهانه و دور از القاء و تلقین[۱۰].
هیچ یک از اینان، به شکلی سنجیده و مدون و تعریفشده، به قصه خوانی مستمر به عنوان امکانی برای “خود ابرازی” و “خود-بیانگریِ” کودک و تمرینِ مستقیم استدلالگری و خلاقیت و گفتگویِ سازنده و مداراجو و بیستیزه نگاه نمیکردند؛ تمرینی که معلم-محور نباشد؛ هدایت و جهتدهیِ فکری در آن نباشد، فرجام و هدف مشخصی نداشتهباشد جز ایجاد درگیریِ ذهنیِ کودک با خِرَدِ خود و با سلیقه و خرد دیگران، خلق انسان پرسشگر و کشف راهحلهای جمعی یا فردی برای نقد و تکمیل خلاقانهی داستانهای زندگی با مغز خود کودک (و نه نویسنده و مربی) و حتما با استفاده از خرد فردی یا جمعی.
این نوع نگاه به آموزش کودک در ایران، از چند سال پیشتر، به شکلی که گفته شد کمکم مطرح شد. تا قبل از آن، اگر کسی هم در کلاس یا حلقهای با کودکان این تجربه را داشت، تجربههایی بود فردی و ثبت نشده و نامدون.
اما این روزها، تلاش گران این زمینه در ایران، نشان از حرکت به سوی اندیشهورزیِ آزاد کودک دارند.
سابقهی این تغییر در کجا بود؟ از کِی اندیشمندان ایرانیِ آموزش متوجه شدند که کودک، نباید آدمکی فرض گرفتهشود که اعتقادات نسل پیش یا ایدئولوژیِ رسمی یا ضد رسمی در مغز او فروکردهشود؛ از کِی فهمیدند که فقط باید لذت کاربردِ ابزار استدلال، کشف، خلق و همگراییِ منطقی و نظری را به او شناساند تاعادت کند فقط با آنها کار کند، نه متاثر از تلقین و سنت آبائنا الاولین!؟
آموزشی که کودک را کاردستیِ مومیِ خودش فرض میکند، ابزار بسیار خوبی برای ایجاد و تداوم تمامیتگرایی خواهد بود. این آموزش بیش از هر چیزی، نسبت به کودک و حقوقاش، ضداخلاقی و غیرعادلانهاست؛ این آموزش در نگاه بعدی، ناکارآمد و ناکارکردی هم هست و نسلی بیفایده و وابسته تحویل میدهد که نه به نفع خود اوست و نه به نفع جامعه یا کادر تصمیمگیرانِ جامعه. دلسوزانِ نسبتا خردمندترِ دنیا از کِی فهمیدند که این راه به بیراهه میرود؟
از سال ۱۹۶۰، استادی به اسم مَتیو لیپمن[۱۱] در آمریکا دید که مشکل دانشجویان کلاس فلسفهاش در این است که درست فکر کردن و استدلال کردن را اصلاً بلد نیستند و بههمین علت، از درس عقب میمانند. به همین دلیل P4c (فلسفه برای کودک = فَبَک) را برای کودکان پیشنهاد کرد.
فبَک[۱۲]چیست؟
فلسفه برای کودکان یا فبک تقریبا میخواهد همان نکاتی را که در بالا یاد شدند، با کودکان در میان بگذارد. نکته این که در این تلاش، اثری از اشاره به نظریات فیلسوفان وجود ندارد. در واقع، بحث از فلسفهی عملی است و نه نظری.[۱۳] یعنی نباید از هیبت کلمهی فلسفه ترسید. فلسفهی عملی همان چیزهایی است که سقراط یا رواقیون در موردش حرف میزدند، و نه افلاطون و هایدگر و هگل و ابن سینا و …
حلقه های فبک، قبل از همه، حلقه اند. یعنی بالا و پایین ندارند، نظر هیچ کس ختم مقال و فصل الخطاب نیست. پس:
تریبون، مَسنَد، متکا، مُخدّه و … ندارند. آدمهای پا تریبونی (پامنبری) و زیر تریبونی هم ندارند (نک: طبل حلبیِ گونتر گراس).
استاد، معلم، مرشد، مراد، مرید، داعی، راعی (چوپان)، «پیر طریقت»، و هادی ندارند. اما بجای آن ها، تسهیل گر یا راه بازکن دارند.
تسهیل گر (Facilitator)، صاحب حقیقت نیست؛ حقیقت از سوی یک تک نفر به یکباره اعلام یا کشف نمی شود، بلکه کم کم و دسته جمعی، به کشف آن نزدیک می شوند.
این گفتگوست که جمع را به کشف علت واقعیت ها نزدیک می کند، و نه حکم معلم بر درستی یا نادرستیِ یک نظر.
پس حلقه با کلاس معلم-محور و حتی با کلاس خوب هم فرق ریشه ای دارد.
چون از حلقه سقراطی مایه میگیرد که در آگورا (میدان عمومیِ شهر) و در فضای ایونت های سایت «کاوچ سرفینگ» شکل میگیرد (نک: در همین سایت: اینجا و اینجا و اینجا) سقراط، پیرِ “همهچیزدان”ی نیست که بجای من فکر کند و من پا بگذارم به جای پای او. اما او تلاش میکند تا خودت حقیقت را کشف کنی و جرات اندیشیدن بیابی و بدانی که دانسته های مفروض ات را هم، درست نفهمیده ای و نمی دانی.
رهیافت تسهیل گر در این جا، درست مثل رهیافت علم-حرفه ی مشاوره است که تاکیدش بر خود-توان-بخشی و خود-توانمند-سازی است.
حالا می شنویم فبک با فراگیرشدناش به درون کلاسهای مدارس نفوذ کرده. دو سه سالی است که آموزش و پرورش برای کلاس ششم، ساعتی و معلمی تعیین کرده به اسم “تفکر و پژوهش”.
خیلی روشن است که این تلاش مثبت که نشانهای است از نفوذ تفکر نو به آموزش کهنه، عملا شکست میخورد. علت معلوم است: نیروی انسانیِ علاقمند و داوطلب (هم در عرصهی اجرا و هم در زمینهی مدیریتِ خُرد و میانی) نداریم. زنجیرهی پیشرَوی و اجرای موثر قطع است. مدیریت و معلم و شاگرد معمولیِ ما، به دلایل مختلف در برابر این ابتکار نسبتا خوبتر و مثبتتر، واکنشی نشان میدهند که طرح را بینتیجه باقی میگذارند. آنچه میماند این است که خود مردمِ (و همینطور معلمینِ) آگاهشده و دلسوز آستینی بالا بزنند و به شکل داوطلب، دایرهی بستهی ابتکارات رسمی را بشکنند و منتظر نمانند. یعنی آنچه را که میدانند و میتوانند، با دیگران به اشتراک بگذارند.
آموزش و پرورش رسمی، درطیِ ۱۲ یا ۱۶ یا ۱۸ سال تا دکترا که وقت میبَرَد، شاگرد را از درگیری با یک سری مهارتها محروم میکند. انسان کلا دو رشته مهارت عمده را میتواند تمرین کند و یاد بگیرد ۱- مغزورزانه ۲- دست ورزانه[۱۴]
مهارتهای دست ورزانه خیلی خیلی زیادند، طوری که نمیتوانند شمرده شوند، اما میتوان آنها را طبقه بندی کرد.
اما مهارتهای مغزورزانه از سوی روانشناسان مشخصاً شمارش و طبقهبندی شده و تعریف شدهاند.
در هر نوع آموزش ناخواسته، اجباری و سربازخانهای، مشکل دیگری هم پیدا میشود: شکل گیریِ مدرسهی مخفی در میان دانشآموزان و مبارزهی ناخودآگاه آنان با الگوهای رسمیِ جاری در مدرسه. بخواهیم یا نخواهیم، همگی شاهد نمونههای یادگیری از محیط حیاط و درون کلاس بودهایم (با حذف ارادیِ معلم و کتاب و درساش از صحنهی ذهن). وقتی معلم رویاش به تخته است یا به کتابی نگاه میکند، چرخ مدرسه مخفی راه میافتد و وقتی به بچهها نگاه میکند، آموزشِ این مدرسهی واقعی لحظاتی میایستد. این مدرسه واقعیتر و اثرگذارتر و کاملاً “به-روز” است. ترکیب این مدرسه با مدرسهی رسمی، فارغالتحصیل رسمی را تولید میکند. طبیعی است که نظام سلسله مراتبیِ حاکم بر مدرسهی رسمی، شاگردان را به مقاومت وادار میکند، تا آنجا که هر وقت فرصت فراهم باشد، بینِ خود مشغول خودآموزی-دیگرآموزی میشوند.
اما محصول نهاییِ مدرسهی رسمی، حتما محصولی ترکیبی است، به شکلی که نهاد آموزش هم، هرگز نمیتواند به حداکثر اهداف تعیینشدهی خود برسد. برای فهم این نکته، فرض کنیم مدرسه میگوید موبایل مخرب است، پس موبایل نیاورید. در این راه هم تلاش زیادی میکند تا بچهها را از قلمرو اقتدار موبایل دور کند و به اقتدار خود نزدیک. اما بعضی بچهها میآورند و نتیجه را به بعضی دیگر سرایت میدهند. اینجاست که حتی دورترین شاگرد از حیطهی اقتدار موبایلی، از موبایل و محصولات فکری یا درگیریهای حاشیهای و عملیاش کمابیش تاثیر میگیرد. آموزش رسمی در این حالت، از تربیت کادر سربهزیر و منضبط برای حلشدن عملی در چرخهی نظامهای موجود دور شدهاست.
یادمان باشد که لیپمن در دریافتاش تنها نبود. همزمان با او دو تن از فیلسوفان و کنشگرانِ بسیار مطرح آموزش و پرورش، یعنی پائولو فِرِری[۱۵] و ایوان ایلیچ[۱۶] میگویند مدرسهی مرسوم، آموزش بانکی میدهد (اطلاعات به مغز وارد میکند، بعد هم پس میگیرد) و قاتل خلاقیت و سربازخانهای است. مهارتهای زندگی[۱۷] را یاد نمیدهد. این مهارتها همه مغزی هستند. مهارت اندیشیدن و فلسفهورزی[۱۸] یاد نمیدهد. شبان-رمهگی[۱۹] رواج میدهد، جامعهی “بیچرا” تولید میکند[۲۰]. تفکر انتقادی[۲۱] را پس میزند و آدم همرنگ جماعت تحویل میدهد.
ایلیچ تا آنجا پیش میرود که باید جامعه را مدرسهزدایی کرد[۲۲] ؛ آموزش را نهادزدایی کرد (یعنی کودک نباید در دامن نهاد آموزش بگیرد.)؛ دانش آموز باید در میانهی زندگی، آموزشهای مختلف، از جمله آموزشهای پایه را بگیرد. یکی از پیشنهادات ایلیچ این است که، شروع آموزشِ کار واقعیِ سبک و نیمهوقتِ بهداشتی بهتر است از ۱۴ سالگی و همراه با آموزش نظری باشد[۲۳]. او حتی میگوید: “درِ مدرسهها و بیمارستانها را ببندید تا من نسلی با فرهنگ و سواد، و سالم تحویلتان بدهم.” به نظر ایلیچ، معلم مدرکدار، شاگرد مدرکدار تولید میکند تا در جامعهای مدرکباز خود را عرضه کند. او بهجای کلاس درسیِ معمول، شبکهی دورهمیها و حلقههای مهارتآموزی و پژوهشی با موضوعات و مهارتهای متنوع و دلخواهی پیشنهاد میدهد که گروههای خود-بنیادِ فراگیران تشکیل میدهند. آموزش با این نوع شبکهها، بعدها، عملاً از راه ابداع دورهمی (ایونت) در شبکههای اینترنتیای مثل کاوچ سرفینگ[۲۴] امکان پذیر شد. یعنی اگر در دههی ۱۹۷۰ ایجاد این شبکهها، تلاشی پیگیر میخواست، امروزه یک آدم معمولی، فقط با چند کلیک در یک سایت مناسب، میتواند حلقههای بازِ علاقمندان به هر مهارت و دانشی را دور هم جمع کند تا از یکدیگر یا از هر دانشورز یا صاحب مهارتی یادبگیرند؛ و یا همان فرد از راه اینترنت در کلاسهای خیلی متنوع دانشگاههای برجستهای مثل ام. آی. تی.، هاروارد یا کیمبریج یا آکسفورد شرکت کند[۲۵]
نمونهای مشاهدهشده از ادعای ایلیچ:
در سال ۱۳۷۴ در جلسهی بزرگ اولیاء و مربیان مدرسهی راهنمایی تیزهوشان علامه حلی، یکی از پدران اشاره کرد به محرومیت شاگردان از سه مهارت خیلی مهمِ ورزش، انشاء و هنر. او میگفت هر سه کلاس، مهارتزا هستند. مهارتهایی عملی مثل خلاقیت و هماهنگی “مغز و دست”، سرعت واکنش و… و … و … . همهی اعضای انجمن سرِ تایید تکان دادند. اما نظر نهایی این بود که: ما نمیتوانیم برای این سه، وقت بگذاریم، چرا که اگر دقیقهای از ساعات درس ریاضی که شاهبیت دروس این مدرسهی ممتاز سیاسی-کشوری است کم بشود، خود این والدین پوست از سرِ ما میکنند. این را مدیر و رییس انجمن رسما تکرار کردند.
معنای کلام این بود: ما ماشین مدرک سازی ومهندس سازی و دکتر سازیای بیشتر نیستیم. کارمان تولید مدرک به کمک معلمان مدرکدار برای جامعهی مدرکباز است. ما میفهمیم که این کار انحراف در تربیت است، اما چارهای دیگر نداریم. بعد هم، توپ را به زمینِ خود والدین میانداختند که دروغ هم نبود، والدینی که بیشترشان از لایهی تکنوکراتهای کوچک و همه مثلاً اهل فرهنگ و سواد بودند و بیشتر هم سکولار؛ والدینی که خود مانع بزرگی معرفی میشدند و مانع هم بودند.
این مدرسه اما، نقش خود را به عنوان عامل قانونی و تعیینکننده، کاملا نفی میکرد. بعد ازجلسه، همان پدر، با هدف قبلی رفت به بازدید توالتهای بچهها در حیاط. آنچه که دید، تمامکنندهی نتیجهای بود که داشت میگرفت: واماندگی و بیفایدهگیِ آموزش رسمی برای تربیتِ نخبهترین نخبگانی که امانتاً به دستاش دادهشده.
بله! کاسهی توالتها همه پر بود و به معنای واقعیِ کلمه، غیرقابل استفاده!
معلوم نبود این پرورشیافتگان نخبه، در کجا نیازشان را برطرف میکردند.
این یعنی مصداقِ عملیِ سخنِ ایوان ایلیچ!
بعضی منتقدین آموزش رسمی در سرتاسر دنیا، میگویند نزدیک به ۹۰ درصد وقتِ شاگرد، در حالت نشسته روی صندلی میگذرد. دستان او با مغزش هماهنگیِ خوبی ندارد. دستوپاچُلـُـفتی بار میآید. وقتی که ۱۸ سالاش میشود، تا حدود زیادی وابسته است یا در دنیای کار و زندگیِ واقعی کاملا گیج است. برای درک همین نکته، کافی است کودکان حدوداً ۱۰ سالهی خیابان یا کار را با همسالانی مقایسه کنید که در آغوش مراقبتهای مرسوم یا در زیر فشار “بیشتیمارداریِ” پدر-مادرهای طبقه متوسطِ ایرانی بزرگ میشوند. اگر آسیبهای روانی، اجتماعی، فرهنگی، جنسی، جسمی و روانیِ ناشی از شرایط خاصِ گروه اول را کنار بگذاریم، این گروه از نظر مهارتِ ارتباط، هوش اجتماعی و سرعت تصمیمگیری، قدرت تطابق و درگیریِ فعال با شرایط ناسازگار، برتریِ مشخص و ملموسی نسبت به گروه دوم دارد که معمولا همهی ناظرین تایید میکنند. یعنی بهزبان عامیانه، گروه اول، آدمبزرگها را حریفاند؛ اما گروه دوم ممکن است حتی بعد از ۱۸ سالگی هم در کارهای روزانه یا شغلی و تحصیلی، نگرانیساز باشند.
پس از این انتقادات ریشهای بود که در آمریکا آموزش خانگی شروع شد، مدارس در تعیین کتابهای درسیِ خود تا حد زیادی مستقل شدند، ادارهی مدارس تا حد زیادی از شکل متمرکز وزارتی بیرون رفت؛ و همین طور در همهی جای دنیا، مخالفت با “آموزش نشسته” و آموزش معلم محور شروع شد.
بحث توجهِ همزمان به دو مهارت کلیِ دست ورزی و مغز ورزی به معنای دقیق کلمه، از سوی بسیاری کسان مطرح شده بود، از جمله تولستوی و گاندی که تخصصشان آموزش نبوده، اما از نیمهی دوم قرن بیستم، این بحث شدت گرفت و همانطور که گفته شد، نقد ریشهای شروع شد و لیپمن هم به سراغ فلسفه برای کودکان (فبک) رفت. در پانوشت ۱۴ همین نوشته به نظر رادیکال گاندی اشاره شده است.
آموزش قصه خوانی به طلبه های دهدشت ( goo.gl/JrKGEv )
در ادامهی همین نقدهاست که این روزها ما در ایران، و به همت کنشگرانی از نوعِ عبدالحسین وهاب زاده[۲۶]، مدرسه طبیعت هم داریم.[۲۷] یعنی دادن فرصتی دوباره به کودک برای تجربه و لمسِ بی واسطه طبیعت. مدارسی که ابتدا از شمال اروپا شروع شدند و هدفشان آموزش مهارت ابراز عاطفه و عشقورزی به دیگری و حیوانات و محیط زیست است که در کنار سایر فضیلتهای لازمِ زندگی بسیار ضروری است. تخلیهی هیجانات و افزایش تحرک جسمی، هدف دیگر این مدارس است.
حالا ما به زبان فارسی، اندیشهورزانی داریم که نهفقط برای بچهها قصه مینویسند یا میخوانند، بلکه کسانی داریم که تلاش میکنند خوراک اندیشهورزی برایش تهیه کنند تا انسان مستقل و رویِپایِخود متولد شود و رشد کند، تا دیگری بجای او فکر نکند.
بعضی از کارهایی را که این تلاشگران برای کودک و در زمینهی فَبَک انجام دادهاند در زیر خواهید دید. فهرست این نوع تلاش ها بزرگتر از این ها باید باشد، اما آشنایی با همین قدر هم، میتواند دستمایهای برای شروع کار و آشنایی با سایر تلاشها شود.
با حلقههای فَبَک و طرحهایی ازین دست، نسلهایی خواهیم داشت که به نقد خود و نقد جهانِ خود میایستند؛ تلقینپذیریِشان حداقلی است؛ شیادی و زبانبازی و مغلطه گویی را سریع تشخیص میدهند؛ “حرمتِ حیات”[۲۸] و طبیعت، “دیگری” و “همسایه” را میفهمند؛ مذهبِ مصرف، استثمار، بیعدالتی و انصاف را تشخیص میدهند؛ مصداقهای فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی را میشناسند؛ جرات و خِرَدِ نهگفتن و نهشنیدن دارند؛ هنر و توان درست شنیدن و درست گفتن دارند؛ توان و خرد پرسشگری، مطالبهگری، حسابکِشی از مسئولین، و نقد جامعه دارند، چه رییس این جامعه “مائوتسه دون” باشد یا پاپ اعظم یا اوباما یا لنین یا مارگارت تاچر یا مثلا صالحترین انسانهای روی زمین. اینان فیلسوفانی کوچکخواهند بود، ایستاده بر شانهی غولهای تاریخ اندیشه.[۲۹]
بهتر که، طرحهای نو درانداخت برای برونرفت ازمخمصهی آموزشِ فعلی، برای نقد ریشهایِ آن، برای آستینبالازدنِ مردمی و اجرای مردمیِ طرحهای نو!
فَبَک یکی از ستونهای اصلیِ طرح است.
بهتر است شروع کنیم!
برای خودمان، برای نسل بعد و نسلهای بعدی.
باشد که بهبود برگشتناپذیری در جهانمان ببینیم!
آموزش اخلاقمند، دموکراتیک، سنجیده، خردورزانه و همهجانبهتر، یعنی حرکت بسوی انقلاب واقعیِ ریشهایتر و برگشتناپذیرتر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کتابهایی برای تسهیلگر و مربیِ حلقهی فلسفهورزی برای کودک (فَبَک):
– روانشناسی خواندن و ترویج کتابخوانی، دکتر اکرم پدرام نیا، شهرام اقبال نیا، نشر قطره
– داستانهایی برای فکر کردن، رابرت فیشر، سید جلیل شاهری لنگرودی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– کودک فیلسوف لیلا، سعید ناجی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– لیزا کودکی در مدرسه، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– تفکر انتقادی در کلاس، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– پیکسی، داستانی فلسفی برای کودکان مقطع ابتدایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– کندوکاو فلسفی برای کودکان و نوجوانان، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– داستان هایی برای کندوکاو فلسفی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– راهنمای داستان هایی برای کندوکاو فلسفی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
– من و دنیای احساساتم!، الیزابت تسلر و بریگیت کولخ، ملیحه شکوهی، مقدمه مصطفی ملکیان، نشر آسمان خیال
– من و دنیای درونم، برژیت لابه، مرجان حجازی فر، مقدمه مصطفی ملکیان، نشر آسمان خیال
– من و دنیای بیرونم، برژیت لابه و میشل پوش، زهره ناطقی، مقدمه مصطفی ملکیان، نشر آسمان خیال
– دنیایی را تصور کن که …، برژیت لابه و میشل پوش، پروانه عروج نیا، مقدمه مصطفی ملکیان، نشر آسمان خیال
– چگونه دنیا را متحد کنیم؟، برژیت لابه و میشل پوش، پروانه عروج نیا، مقدمه مصطفی ملکیان، نشر آسمان خیال
– راهنمای تفکر نقاد برای کودکان، لیندا الدر، نسرین ابراهیمی، نشر شهر تاش + مجموعه متنوعی کتاب در همین موضوع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آدرسهای احتمالاً لازم:
– انتشارات شهرتاش، فرزانه شهرتاش، تهران، تلفن: ۲۲۲۹۷۳۶۷ – ۰۹۱۲۲۰۶۵۵۴۹ ، با یک رشته کتابِ متنوع برای فبک
– گروه فلسفه برای کودکان دانشگاه خوارزمی، تلفن: ۰۹۳۳۷۹۸۵۰۲۴ (ساعت ۱۰ تا ۱۶)، پست الکترونیکی : Iranp4c.kharazmi@gmail.com
– نشر آسمان خیال، ۰۹۱۲۴۹۵۵۸۱۷
– پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، وابسته به وزارت علوم: تهران، ۳- ۸۸۰۴۶۸۹۱
=============================================
هایپرلینک ها بخاطر پرت نکردن حواس خواننده، بهشکل پانوشت به زیر نوشته منتقل شدهاند:
[۱] – http://iranp4c.com/about-us/
[۲] – goo.gl/73HNZe
goo.gl/mK1Rgn
goo.gl/MR1LTq
[۳] – https://t.me/GahFerestGhKeshani/3490
[۴] – زندگی نامه جبار باغچه بان – به قلم خودش، تهران، چاپ، ارژنگ،۱۳۵۶؛
goo.gl/pCPQkH
https://t.me/GahFerestGhKeshani/2364
https://t.me/GahFerestGhKeshani/2365
[۵] –
goo.gl/dALgjN
http://anthropology.ir/node/15051
[۶] – goo.gl/wDPxxF
[۷] – goo.gl/GVGqQD
[۸] – goo.gl/vy25is
goo.gl/zjmCkL
goo.gl/9KR2Ny
http://www.hamshahrionline.ir/details/167216
https://meidaan.com/archive/9329
goo.gl/pjTLvz
goo.gl/whESQX
goo.gl/KPYMt8
goo.gl/DWjMZB
lefttribune.com/author/samad/
سایت تریبون چپ، کتاب ماهی سیاه کوچولوی بهرنگی را اینچنین تحسین میکند: مدتها نقش بیانه غیر رسمی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران را ایفا میکرد.
[۹] – goo.gl/acw66u
[۱۰] – گوشه ای از اثر اجتماعیِ شگفتِ تلقین، بخصوص صفحات ۱۶ تا ۲۲: گزارش عالیِ نشنال جیاگرافیک در مورد چند همسران آمریکاییِ مورمون، به تاریخچه ی پر از تلقین و القای همه ی مورمون های عالم باور پیوست می شود که ترجمه ای است از خشایار دیهیمی، مترجم نامدار و متعهد:
goo.gl/LpfCLN
[۱۱] – en.wikipedia.org/wiki/Matthew_Lipman
[۱۲] – فبک چیست:
http://iranp4c.com/about-us/
goo.gl/R5i4n6
goo.gl/YUJF2S
http://www.fabakiran.blogfa.com/post/7
http://fa.projects.sid.ir/ViewPaper.aspx?ID=84026
goo.gl/xSsDuM
[۱۳] – منابعی در همین زمینه: با جستجوی کلید واژههای “مهارت های زندگی” ، “فلسفه عملی” ، “فلسفه ورزی” در گوگل، و استفاده از وبلاگ سنجشگرانه اندیشی، درسگفتارهای “تفکر نقدی” مصطفی ملکیان، در رشتهکتابهای روانشناسیِ نشر قطره و نشر گمان (مجموعهی نفیس تجربه و هنر زندگی به سردبیریِ خشایار دیهیمی) ، و مجموعهی کاربردیِ مهارت های زندگیِ نشر ابوعطا، مجموعهی ارزندهی راهنمای اندیشه ورزان، ۴ جلد مستقل، مهدی خسروانی، فرهنگ نشر نو، و … .
[۱۴] – بخشی از نظرات رادیکال مهاتما گاندی در بارهی آموزش، که او را از این نظر در کنار ایوان ایلیچ مینشاند:
goo.gl/8UpVpT
[۱۵] – خوانش اسم این اندیشمند در ایران، چند گونه است، اما خوانش بالا، بر اساس تلفظ فونتیک ویکی پدیاست. از او کتابهایی به فارسی ترجمه شده است:
goo.gl/RLR7Mj
wikipedia.org/wiki/Paulo_Freire
[۱۶] – از ایلیچ سه کتاب به فارسی ترجمه شده است:
goo.gl/ryMFeC
goo.gl/u1DTiU
wikipedia.org/wiki/Ivan_Illich
[۱۷] –
goo.gl/VZJqzy
goo.gl/PzUhQr
goo.gl/yFruAD
goo.gl/9F2qKD
goo.gl/6h4xj9
goo.gl/5P8TY2
[۱۸] –
http://www.bashgah.net/fa/content/show/22193
goo.gl/eGSzwo
www.neeloofar.org/mostafamalekian/dialogue/1451-260695.html
goo.gl/5P8TY2
goo.gl/PsPN4j
[۱۹] – تمرین مدارا، محمد مختاری : goo.gl/1Vuy3A محمد مختاری، شاعر و اندیشمند، با توجه به تجربه ی آموزش در میان اپوزیسیون چپِ ضد شاه، در این کتاب، بر ردّ آموزش غیراخلاقی، غیر دموکراتیک، بسته، غیر رهایی بخش, و ضد مدارا تاکید میکند و بر جامعه و انسان بیپرسش و بیچرا انگشت میگذارد.
[۲۰] – تمرین مدارا، محمد مختاری : goo.gl/1Vuy3A
[۲۱] –
goo.gl/t2eGLz
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3468
https://t.me/GahFerestGhKeshani/3469
goo.gl/XBE4Rc
goo.gl/npGhxH
goo.gl/cM6Kxk
goo.gl/NdDAr5
goo.gl/cH4ZvY
goo.gl/3WjMTj
goo.gl/covpeb
goo.gl/V7xc2Q
goo.gl/jv3buo
goo.gl/jv3buo
[۲۲] –
https://t.me/GahFerestGhKeshani/2834
https://t.me/GahFerestGhKeshani/2864
[۲۳] – آنتوان ماکارنکو, نظریه پرداز آموزشی ومربیِ بزرگ شوروی –فارغ از نگاهاش برای تربیت انسان تراز ایدئولوژی– تجربههایی نزدیک به این بحث (کار و تحصیلِ با هم) دارد:
goo.gl/jYSpDi
تجربهی محمد بهمنبیگی، فعال آموزش و پرورش عشایری، باید از جنسِ همراهیِ کار و تحصیل در طبیعت باشد:
goo.gl/UJHmiQ
goo.gl/jpojMh
[۲۴] –
goo.gl/GvFqex
goo.gl/YKvxiR
[۲۵] –
[۲۶] –
goo.gl/XBJbpS
[۲۷] –
goo.gl/V26J5q
Homepage 05
amoozak.org/nature-school-konj
permaculture.ir/?cat=8
[۲۸] – یا بزرگداشت زندگی
ghkeshani.com/reverenceoflife/
https://en.wikipedia.org/wiki/Reverence_for_Life
https://en.wikipedia.org/wiki/Albert_Schweitzer
goo.gl/MK7sK8
goo.gl/yeZoKA
https://t.me/maktabehormatehayat
[۲۹] –
goo.gl/6REaNJ
خوانندهی گرامی، – به نقد و نظرتان در همین زیر، خوشآمد گفته میشود، چون ارزشآفرین و مددکارِ رشد اندیشه است! – آدرس کانال تلگرام: t.me/GahFerestGhKeshani – پروفایل کامل تر در سایت کاوچ سرفینگ: www.couchsurfing.com/keshani |
2 پاسخ
سلام ارشد فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی هستم و دانشجوی دکتری این رشته ممنون میشم مطالبی برای بنده ارسال شود
سلام و درودها
به جناب آقای جدیدی گرامی،
تمنا می کنم.
مثلا مدرسهی مخملباف، ف
جسارتاً چه نوع مطالبی؟
اگر منظورتون بحث آموزش است ، همین سایت را با کلمهی آموزش سرچ کنید، ممکن است بعضی بحث های آموزشی را ببینید.
مثلا مدرسه مخملباف و
گروه تلگرامی، ابزار معجزهگرِ آموزشِ همگانی بر روی زمین
فروتنی و آموزشپذیری – آموختنْ، گوهرِ فروتنی
تمرینِ مشارکت: اتوبوسْمدرسهی پیاده
۱۰۱ راه که جوانان می توانند جهان را دگرگون کنند
مجله یوتوپیا – سواد اکولوژیک برای همگان
همکلامیِ ایوان ایلیچ و مجید رهنما – شمعی در تاریکی باش!
کاوْچسِرفینگ چیست و چه میکند؟
مخملباف و مدرسهی خلاقاش
نقد بینندگان از فیلم “بابا فیلم دارد” در مورد مدرسهی استثناییی مخملباف
خشونت، و آلودگی دستان همگان !
اما اگر منظورتون منابعی در زمینهی فلسفه برای کودک است، یک یا دو کانال تلگرامی وجود دارند که اختصاص به بحث فبک دارند و دبیران گرامی این دو کانال میتوانند منابعی را در اختیار شما بگذارند:
زبان زندگی و فلسفه برای کودک و نوجوان
http://www.t.me/sarakalamator
===============
فلسفه برای کودکان:
https://t.me/P4Cteachers
در زمینهی مدرسه ی طبیعت هم میتوانید به کارهای ارزشمند
عبدالحسین وهابزاده
و
آرش حسینیان
نگاه کنید و کتابِ ارزشمند
آموزش آزاد، پیتر گری، مهدی غلامی
و
کتاب کودک و طبیعت
نوشتهی عبدالحسین وهابزاده و آرش حسینیان
را ببینید.
با احترام.