– مهمترین کار، توضیحِ رعایت و حفظِ بیخشونتی در هر کجا و هر زمان و تا سرحدّ جان، به “خود”، به “دوستان و نزدیکان” و به “مخاطبان دور و نزدیکِ” خود است، همراه با درنظرداشت خِرَدِ دوراندیشانه تر.
این یعنی دوریِ مطلق از فرصتطلبیهای لحظهای و اسیرِ توهماتِ لحظهایِ جمعیشدن که در پویاییهای گروهی رخ میدهند. آگاه باشیم که به هر صفِ نذریای هجوم نبریم؛ ممکن است بوی کباب باشد، اما کباب آدم!
– کار دیگر، کنترلِ منفعتطلبیهای شخصی و جمعی است. جای دوری نمیرود. و هزینهی زیادی هم نمیبرد. فقط کافی است تو هم همرنگ نباشی و استوار به پای اصولِ اخلاقی-رفتاریِ ادعاییات بایستی، همین!
– همرنگ نباشیم و به همرنگی دعوت نکنیم، به فشارِ همرنگی تسلیم نشویم و برعکس، به رفتار اصیلِ برآمده از اصول شخصیِ درونی و ادعاشده دعوت کنیم.
اگر هر کاری که بتوانیم در امتدادِ ِنکاتِ بالا برای خودمان و مردم بکنیم، اولویتی واجبتر از نانِ شب دارد.
میتوان باز هم به تهماندهای از عقل و خِردِ جمعی امیدوار بود و دل بست که ما را از رفتن به سوی ورطه و هاویه حفظ کند تا در شرایطِ اَتمیزهبودنِ شدیدِ جامعه و نبودِ نهادهایی که بتوانند قبلا فکر کنند و بعد عمل، نهادهایی که هم جمعی فکر کنند و هم جمعی عمل کنند و هم بهشکلی عینی موثر باشند؛ وضعیت را از آنچه که هست بدتر نکنیم.
این یعنی، غریزی رفتار نکردن، یعنی اول “دوبار” فکر کنیم و بعد عمل؛ از روی هیجان و غریزه به دنبالِ هر حرکت جمعیِ لحظهایِ فکرنشده نرویم و از دور و نزدیک هم، رویاش نفت نریزیم، تشویق و ترویج نکنیم آن را؛ و به عاقبتها هم حتما فکر کنیم و اگر رفتاری چنان سنجیده و مسئولانه و اخلاقی بود که خودمان و عزیزانمان را هم موظف به انجامِ آن میدانستیم، پس آنگاه مخاطبانِ دور و نزدیکِمان را به آن دعوت کنیم.
متاسفانه سالهاست که چه به ادعایِ بوقها و چه در واقعیت، در “این برههی حساسِ کنونی” نفس کشیدهایم، حساس برای خود کوتهدستان و حساس برای بوقها، هر بار هم سختتر و نفسبُر تر.
هولِ اینکه مادران و فرزندانِ بیپناهِمان که در جای جای دور رَسِ این سرزمین، امنیتِ جانی را هم از دست بدهند –امنیت مالی پیشکِشِشان!
هولِ اینکه همان شترِ ناامنی، به سراغ تکتکِ ماهایی هم بیاید که در جاهای نرمتر و سیرتر و امنتری نشستهایم،
هول آنکه …، آدم را آرام نمیگذارد.
ما بلیتِ جایی را “رزرو کرده” در جیب نداریم که برویم؛ اکثریتِ ما و همهی آن مادران و کودکانِ حاشیهنشین و روستانشین، کوتهدستانِ مرزنشین و بیاباننشینی که همین الان هم آبِ خوردن ندارند –چرا که فعلا شهر تشنهتر است و همیشه این شهر است که مقدم بوده. ما هیچ جایی را نداریم و اینان هیچ کدام ویلایی محفوظ و مطمئن و بلیت و ویزایی ندارند.
همیشه، هَشتشان گروی نُه بوده، همیشه!
امیدوار باشیم به توانِ اراده و همدلیِ عملگرایانه و شفقتورزانهی خودهای بیپناهمان؛ و کاری کنیم کارستان، که در برابر خود و چشمانتظارانمان سرافکنده نباشیم.
خوب میدانیم که در “این برههی واقعا حساس”، بوقهایی مدعیِ خیرخواهی، اما نشسته در جای گرم و نرم، صلای “لِِنگِاش کُن” سر میدهند تا ماهیِ خود بگیرند، اما از جیبِ کوتهدستان و بهخرجِ لهشدهگان.
اما راستی اینکه, ما هیچ پناهی نداریم جز خودمان!
به خودمان رحم کنیم؛
خردمندانهتر، جمعیتر و صبورانهتر بیندیشیم و سپس رفتار کنیم.
(در صورت مفید دیدن این بحث، لطفا منتشر کنید.)
درود، بسیار عالی بود جناب کشانی.
حرف های واقعی و درستی را خواندم و بسیار لذت بردم، مرحبا! و البته به این فکر کردم که شاید می توانستید بهتر و بیشتر برخی از موضوعات مطرح شده را بسط دهید تا دیدگاه تان شفاف تر منتقل شود. برای مثال اینطور حس می شد که همرنگ نبودن با دیگران در تمام شرایط – سخنی که بسیار در فرهنگ ما ایرانی ها شنیده شده و گویا آنقدرها هم کاربردی نبوده است – نیاز به توضیح بیشتری دارد تا مخاطب بتواند بیشتر با مفهموم مورد نظرتان آشنا شود. و در کل ممنون که دیدگاه هایتان را با ما در میان گذاشتید.
عباس حسنی.
با سلام آقای کشانی گرامی مطلب شما را خواندم یادم میآید بزرگترهایم داستانی سمبلیک میگفتن که پادشاهی از وزیرش پرسید : رهیت من چه کند که خسته نشود و هزینه ای کمتر بپردازد ، وزیر دانا در جوابش گفت : حتی تابستان هم لحاف و بساط شامش را از حیاط به پشت بام نیاورد ، بلی جلای وطن و رفتن هم هزینه مالی دهرد و هم عاطفی ، بگذاریم هر کسی میهن خویش را کنیم آباد و الان که خواندیم در جایی که خانواده ای در آمریکا است که چندین نسل هستن جعبه پیانو با قابلیت خم شدگی و بدون برش ۹۰ درجه درست میکنند و اشخاص متمول و خاصی در سراسر جهان مشتری آنهایند ، برادرم که دکتر داروساز است و چندان هم پولدار نشده میگفت : ای کاش من مثل آن پسر کفاش در داستان نوشیروان ، درسم را میخواندم ولی پیشه پدر را با بهینه سازی دنبال میکردم قطعا موفق تر بودم ( شغل پدر حفاری و تعویض موتور پمپ های چاه آبی بود . ) باید به فرودستان امید داد و یاوریشان کرد