فصلی از کتابِ
۵۰ واقعیتی که جهان را باید تغییر دهند
جسیکا ویلیامز، غلامعلی کشانی، نشر نگاه معاصر
فقط یک لحظه فکر کن آخرین نفری هستی که به فارسی صحبت میکنی[۱]. هیچ آدم دیگری هم به زبان تو صحبت نمیکند. فایدهای هم ندارد که زبان فارسی را به بچههایت یاد بدهی، چون درآینده هیچ کسی با آنها به این زبان صحبت نخواهدکرد. شکست و زیانی را که حس خواهیکرد تصور کن. تمامی مفاهیم ترجمهناپذیر زبان فارسی-مثل خروس بیمحل، شل کن-سفتکن، پشه لگدش زده-[۲] از زبانها ناپدید میشوند. دیگر کسی باز هم “اتل متل توتوله” یا “لالالا گل پونه” نخواهدخواند[۳]. همهی آن سرنخهای تیزبینانهی تاریخ، فرهنگ و حافظهی جمعی همگی محو میشوند.
در حدود ۷۰۰۰ زبان زندهی مستندسازیشده در دنیا وجود دارد –و حداقل نیمی از آنها در خطر جدیاند. در هر بخشی از دنیا، زبانها دارند ناپدید میشوند. در حقیقت، دانشمندی گفتهاست خطر نابودی زبانها بزرگتر و بیشتر از خطر نابودی پرندگان و پستانداران در این سیارهی بهشدت دستکاریشده است، سیارهای که دارد بهسرعت به سمتِ فروپاشیِ زیستی میرود. استاد استیو ساترلند از دانشگاه ا َنجلیای شرقی محاسبه کردهاست که در ۵۰۰ سال گذشته ۴.۵ درصد زبانها نابود شدهاند –این آمار را با ۱.۳ درصد پرندگان و ۱.۹ درصد پستانداران میتوان مقایسه کرد.۱
در حدود ۳۰۰ زبان بیش از یک میلیون سخنگو دارند. اینها زبانهای سالم و لطمه نخورده هستند –چینی ِ ماندارین، انگلیسی و اسپانیایی از همه بیشتر صحبت میشود. ده زبان عمدهی دنیا، زبانهای مادری ِ نیمی ِ از جمعیت دنیا هستند. اما میانهی آماری سخنگویان زبانها در جهان، فقط ۶۰۰۰ نفر است نه بیشتر –بنابراین نیمی از زبانهای جهان، ۶۰۰۰ نفر (یا کمتر از آن) سخنگو دارند.۲
زبانها، مانند بسیاری دیگر از شکلهای بیانی بشری، میآیند و میروند و برای هزاران مورد از این زبانها دقیقاً همین اتفاق رخ داده، بدون اینکه هیچ ردّی و نشانهای از وجود خود باقی گذاشتهباشند. فقط تعداد انگشتشماری از زبانها –مثل باسکی، یونانی، عبری، لاتینی– بیش از ۲۰۰۰ سال عمر کردهاند. اما بهنظر میرسد که سرعت ناپدیدیشان هر روز بیشتر میشود. یونسکو مدعی است که این روزها میزان نابودی زبانها به ۱۰ زبان در سال رسیدهاست.
پایگاه اطلاعاتی Ethnologue (یا قوم نگار) که اطلاعات همهی زبانهای موجود دنیا را دارد۳، مدعی است ۴۱۷ زبان آنقدر کم گویشور هستند که میتوان گفت در مراحل پایانی نابودیاند. لحظهای خود را بجای اینها بگذارید: تنها سخنگوی زندهی زبان «لو» در کامرون، تنها سخنسرای بازماندهی زبان کلاماث در ایالت اورِگونِ آمریکا، تک و توک آدمهایی که هنوز به زبان “سامی پیته” در سوئد و نروژ سخن میگویند! بسیار خوب! چه حسی به شما دست میدهد؟
در دوران گذشته، زبانها در مناطق منزویِ کوچک شکوفا میشدند، اما این روزها کم آدمی پیدا میشود که در تماس مرتب با سایر مردم دنیا نباشد. تواناییِ سخنگفتن به زبان بینالمللیِ شناختهشدهای مثل فرانسه، انگلیسی یا آلمانی، امتیاز آشکاری برای مردمی است که در پیِ بیشترین فایده و سود از فرصتهایی هستند که تماسِ اجتماعی برایشان به ارمغان میآورد. درنتیجه، مردم ممکن است نفهمند که کودکانشان در حال یادگیری زبان مادری ِ خود نیستند.
زبانها ممکن است از طریق مهاجرت از بین بروند، در مواردی که افراد از جماعات کوچک روستایی به مراکز شهری نقل مکان میکنند، یا وقتی محیط زیست یک جماعت به سبب کندوکاو نفتی یا چوب جنگلی نابود میشود. بلاهای طبیعی هم میتوانند جمعیتها و همراه با آنان، زبانشان را محو کنند –مثل سخنگویان زبان پائولوهی در مالوکوی ِ اندونزی که همهیشان در نتیجهی زلزله و سونامی کشته شدند و فقط ۵۰ نفرشان باقی ماندند.۴
دولتها هم برای پاسخدهی به مسئلهی نابودی زبانها توجیهی برای خود دارند. نیاز پذیرفتهشدهی کشورها به تثبیت “زبانهای رسمی” که کشور با آن بچهها را آموزش دهد، امور سیاسیاش را اداره کند و کار و کسباش را انجام دهد، تأثیری فاجعه بار بر روی بسیاری از زبانهای کوچک داشتهاست. تا دههی ۱۹۷۰ بومیان آبورجین استرالیا اجازه نداشتند به زبانهای خودشان سخن بگویند، زبانهایی که در یک دورانی از ۴۰۰ تا بیشتر بودند. اکنون به قول “اطلس زبانهای در خطر ناپدیدی در دنیا”، فقط در حدود ۲۵ زبان آبورجین هنوز در دهان مردم بومی استرالیا جاری میشود. (۱- نک: پانوشتها)
وقتی زبانی محو میشود، چه چیزی از دست میرود؟ هستند کسانی که میگویند نابودی و محو زبانها، صرفاً نشانهای است از تکامل تدریجی گونههای بشری، در دنیایی که ارتباطات را تشویق میکنند و یکنواختسازیِ فزاینده، فقط تأثیر فرعی و جانبی تکامل است و نه چیزی بدتر. معلوم است که اگر همهی مردم دنیا بهیک زبان واحد سخن میگفتند مزایای بسیار بزرگی بدست میآمد –در بعضی صنایع هم پیش از این در دنیا بهیک زبان سخن گفتهاند، مثلاً با رسمیت زبان انگلیسی به عنوان زبان اجباری میان خلبانان و مأموران برج کنترل فرودگاهها. اما معلوم است که مسایل بسیار بسیار بیشتری در مقایسه با صـِــرفِ راحتیِ ارتباط وجود دارد. وقتی زبانها از بین میروند، تمامی شیوههای زندگی و مجموعههایی از دانش ممکن است همراه با آنان از میان برود. مناسک پیچیدهی مذهبی و اجتماعی ناپدید میشوند، تاریخهای شفاهی از طریق تکرار نشدن میمیرند. اطلاعاتی که در طی نسلها در مورد گیاهان، جانوران و محیطزیستها بدست آمدهاند، به نسلهای بعدی منتقل نمیشوند. و غنای نعمت انحصاری بشر، یعنی سخن گفتن در مورد آنچه که در اطرافمان میبینیم، هر چه بیشتر کم رنگتر و ضعیفتر میشود.
به بیان سادهتر، زبان چیزی را در مورد واقعیت، در مورد موقعیتها در جهان شرح میدهد. “آنی رائوهیهی”، معلم مائوری[۴] در جزیرهی شمالی در زلاندنو این بحث را جمعبندی میکند: “اگر بزرگ شوی اما به زبان خودت سخن نگویی، نخواهی دانست که چه کسی هستی.”۵
همین نیاز به احساس هویت و پیوستن به گذشتهی فرد عامل مهمی است در احیای زبان مائوری (زبان جمعیت بومی زلاندنو) است که پیش از ورود مهاجران اروپایی زبان غالب آنجا بودهاست، اما تا اوایل قرن بیستم، کودکان در صورت سخن گفتن به آن زبان در مدرسه، تنبیه میشدند و مدارس معدودی آن زبان را تدریس میکردند. تا دههی ۱۹۸۰، کمتر از ۲۰ درصد مائوریها به اندازهی کافی زبان خود را بلد بودند که بشود به آنها سخنگوی بومی گفت، و بسیاری از افراد شهرنشینشدهی مائوری اصلاً تماسی با زبان و فرهنگ خود نداشتند۶. اما امروز یک نفر از هر ۴ نفر در زلاندنو به مائوری سخن میگوید و در حدود ۴۰ درصد پیشدبستانیهای مائوری در مدارس کاملاً مائوری ثبت نام میکنند. مائوری زبان رسمی هم هست. (۲- نک: به پانوشتها)
زبانی را که مرده به حساب میآید حتی ممکن است بتوان به زبانی شکوفا و پویا تبدیلاش کرد. زبان عبری در حدود سالهای ۲۰۰ میلادی، به عنوان زبان گفتگوی روزانه، کنار گذاشته شد، اما یهودیان به عنوان “زبانی مقدس” بهاستفاده از آن ادامه دادند. در اواخر قرن ۱۹، جنبشی احیاگر به رهبری الیازار بنیهودا یکبار دیگر، تبدیل عبری به عنوان زبان گفتگوی روزمره را بهعنوان هدف خود در نظر گرفت تا زبانی مشترک باشد برای همهی یهودیان. زبان تازه، عامل کلیدی جنبش صهیونیزم شد، بهطوری که وقتی یهودیان به وطنشان برگشتند، زبان مشترکی داشتند. بنیهودا هزاران واژهی تازه اختراع کرد و پیشگام کاربرد عبری در خانه و مدرسه بود. اکنون بیش از ۵ میلیون نفر به عبری سخن میگویند، جمعیتی که ۸۱ درصد جمعیت اسرائیلاند.
قربونصدقههای ترجمهناپذیرِ چند زبان (تصویرِ بالا)
به نظر میرسد دنیا میتواند در حال آغاز به درک آن چیزی باشد که قرار است در آستانهی از دست دادنش باشد. یونسکو فعالانه در حال ارتقاء چند زبانهگی است و لازم میبیند جنبههای ناپیدا و معنوی فرهنگها را در کنار یادمانهای سنتیتر و پارکهای ملی حفظ کند. جوزف پات، رئیس بخش زبانهای یونسکو، از ضرورت “سه زبانه گی”۸ سخن گفتهاست –همگیی ما باید بتوانیم به زبان مادریمان، به زبانی “همسایه” و زبانی بینالمللی حرف بزنیم. حتی آموختن زبانی تهدیدشده در مدارس، میتواند سامانهای نجاتبخش خلق کند.[۵]
برای زبانهایی که فقط تعداد انگشتشماری به آنها سخن میگویند ممکن است بسیار دیر شده باشد. در مواردی، این سخنگویان سالمَند اند، با زبان مادریشان خیلی کم صحبت میکنند و بسیاری از واژگانی را که زمانی بکار میبردند، اکنون فراموش کردهاند. اما بهنظر میرسد که سرانجام ارزش این زبانها در حال شناسایی شدن است، و این نخستین گام در راه جلوگیری از اوج فاجعهاست.
[۱]– در متن اصلی کتاب: به انگلیسی صحبت میکنی.
[۲] – در متن اصلی ِ کتاب به شکلِ زیر آمدهاست. مترجم معادل فارسی اینها را نیاوردهاست.
A stiff upper lip , A stitch in time, a new york minute.
[۳] – در متن اصلی: «ring-a-ring o’roses» or «baa baa black sheep»
[۴] – Maori: زبان بومیان زلاندنو.
[۵] – یادداشت مترجم: باوجود دقت نظر کارشناسانه در این پیشنهاد و توصیه، عملی بودن یا غیرعملی بودن آن، در وضعیت سنگین و پرفشاری که هم اکنون در حال گذر است، مسئلهایاست دیگر: با حاکمیت الگوی مصرف آمریکایی و غربی یا به عبارت دیگر حاکمیت کیش مصرف بر رفتار تک تک عاملان صحنهی اقتصاد خرد و کلان و تولید انبوه و حتیّ تولیدِ دستیِ فردیْ میزان استقبال از این پیشنهاد، کاملاً به زیر سوال میرود. پرسش این است که رعایتکنندگان این پیشنهاد چگونه خواهند توانست در برابر فشار سیل دائمی ِ مصرف، و فشارهای فرعی ناشی از کیش مصرف مقاومت کنند و زبانی را که دیگر مورد مصرفی اقتصادی ندارد، اما مصرفِ انسانی، معنایی، هیجانی، روانی، دانش بومی،تجربی، فرهنگی، زیستی و هویتی دارد دوباره بر سر زبان خود و خانوادهشان بیاندازند؟ باید چارهای جُست!
پانوشتهای تکمیلی
۱- یکی از مهمترین کارکردهای بیشترِ دولت-ملتهای جعلی و دستسازِ مدرن، ادغام و محوِ همهی فرهنگهای بومی به نفع یک فرهنگِ غالب است که شبکههای آموزشِ عمومیِ فراگیرِ رسمی و رسانههای جمعیِ غالب را در اختیار دارد. این خود باعثِ روانگسیختگی اجتماعی و دوپارهگیِ عصبی-زبانی در نسلِ اول و بهخصوص در نسل دومی میشود که با این شبکهها بزرگ میشوند. چرا که هر دو زبانِ مادری و ملی بهیکسان نیرو داشتهاند. اگر یکی را بهعنوانِ زبانِ دوم و مکمل میآموخت طبعا مشکل تا حدودِ زیادی برطرف میشد. اما در واقعیت اینطور نیست. شبکهها بسیار قدرتمند اند و سعی میکنند وجودِ زبانِ مادری را بهرویِ خود نیاورند، حتی اگر که در قانون و بهشکلِ رسمی آن را تحمل کردهباشند. بیشترِ دولت-ملتِهای دستساز و جعلیِ مدرن، آسیبهای باز هم دیگری به منافع و زیستگاه و زیستِ مردم میزنند، از جمله با انواع مرزکشیهای تاریخی-فرهنگی-اداری-سیاسیِ جعلشده در تقسیمات کشوری و همینطور بینالمللی و بینکشوری، یعنی همان ما و دیگران، یعنی همان ما و آنها.
۲- هر زبانی بعد از کارکردِ معیشتیِ خود برای هر فرد (برای تامینِ نیازهای پایهای هرمِ مازلو)، کارکرد بسیار مهمِ دیگری دارد که مربوط به ارتباطِ تجربی، روانی و هیجانیِ او با محیط و موجوداتِ زنده و انسانهای دیگر است. این کارکرد کاملا وابسته به تاریخِ زیستِ نسلهای بشری در هر بوم تا همین الان است. هیچ غریبهای نمیتواند معنای عمیقِ قربونصدقههای دورت بگردم، یا قربونت برم، یا جیگرتو بخورمِ یک مادر فارس زبان را بفهمد یا انواعِ قربونصدقههای زبانهای دیگر را. بسیاری از اصطلاحات و زبانزدهای ترکی اصلا قابل ترجمه به زبانهای دیگر نیستند. آواهای ظاهرا بیمعنای آوازِ کردی فقط به یک کردزبان میتواند پیام عمیقِ هیجانیِ خود را برساند. انسان هنگام اوجِ هیجان (لذت یا رنج یا خشم یا اندوه) فقط میتواند بهزبانِ مادری عمیقترین حساش را با زبانِ مادری بیان کند، مثلِ کلماتِ دردآلودی که زنِ باردار در لحظاتِ بیخودیِ دردِ زایمان بیان میکند، حتی اگر سالها نخواسته یا نتوانسته باشد به زبانِ مادری حرف بزند. بیشترِ دولت-ملتهای جعلیِ دستساز از بهرسمیت شناختنِ این واقعیتها سرپیچی میکنند.
2 پاسخ
زنده باشی، خوب نوشتیhttps://poeesh.wordpress.com/
سلام.
ممنون.
من فقط ترجمه کرده ام.
اما نظر خودم هم، همین است.
به وبلاگ وزینتان سر زدم، و استفاده بردم.
با احترام