چهار ترانهی خاص از ابی؛
-من اگه خدا بودم،
-حبس،
-جهانبینی،
-خدا با ماست.
=================
بعضی ترانههای ابی کلامی لطیف و زیبا دارند، اما پرسش هم درمیافکنند، تکانات میدهند و بهفکر فرو میبرند، آنهم چه فکری!
ابی از تکلیف هم با ما حرف میزند، تکلیفهایی که در برابر همه قرار میگیرد تا قدری از پلشتیهای خود و برونِ خود بکاهند.
اما ترانههای صِرفاً عاشقانهاش هم از بالاترین همدلیها با محبوب سخن میگویند، لبریز از گشودگی و درکِ حال از چشمِ او.
بله! بله! ترانه به خوبیِ هر هنری میتواند تو را به هستیِ واقعیِ خالصات نزدیک کند. بله! و چرا که نتواند!
==================
ترانهی من اگه خدا بودم:
در کنار تیزبینیها و نکتهسنجیهای ظریف و زیبا، درکنارِ همدلی با همهی اهلِ رنج ، به مسئلهی شر میپردازد و ناچارهگیِ آن را با ضربآهنگِ کلماتی حکیمانه به ما یادآور میشود.
ترانهی حبس:
ما را به کنار و درون فراموششدهگان میبرد و از چشم آنان دنیا را به ما میچشاند، و مادران همهی صحنههای جنگ و کشتار و خشونت و پستوهای اقرار را در یادِمان مینشاند، شاید که کوتاه بیاییم و هزار باره را باز هم تکرار نکنیم.
ترانهی جهانبینی:
زبانِ حالِ خیامِ ماست، آنجا که میگوید، “گفتند فسانهای و در خواب شدند” و “چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند” و نیز همکلام با ترانهی خدا، اثر جاودانهی جان لنون.
ترانهی خدا با ماست:
ما را با نگاهی لطیفتر با هستی آشنا میکند که نفی “حاکمیت تفکر آفرینندهی عصبیت” و تاکیدی است بر “سادگی”، تعبیری سادهتر از رابطهی آدمیان ساده با معنای زندگی و معنابخشی، معنویت یا آنچیزی که خدایش مینامند و ازو چشمِ انتظارِ دخالتاند در شرّ لبریز از هستی! (*)
با هم بشنویم محصولِ ترکیبِ هنرِ خلاقانهی شاعر، آهنگساز و خواننده را:
=================
ترانهی من اگه خدا بودم -ابی: https://bit.ly/2N052d4
من اگه خدا بودم، شهر بم هرگز نمی لرزید
نیمه شب اون غنچه ی نوزاد، از نگاه مرگ نمی ترسید
من اگه خدا بودم، مادرای دجله ی خونین، نمی مردند
از فرات سرخ آلوده، نو عروسا ماهی مرده نمی خوردند
من اگه خدا بودم، دخترای اورشلیم و غزه و صیدا
جای حکم تیرُ نارنجک، ترانه می نوشتند روی دیوارا
هر کسی جای خدا بود، شاهد این روزگار و این زمین زار
دست کم معجزه ای می کرد، برای بچه های بی کسُ بیمار
اگه کفره کلام من، یکی حرفی بگه بهتر
وگرنه بازی واژه، نمی بازم منِ کافر
صدای زنگ بی رحمی، سر هر کوچه و برزن
به گریه میرسه از درد، دل سنگ و دل آهن
اگه دیوار کجی ها، رفته بالا تا ثریا
دست معمارِ خدا بود، خشت اول منُ ما
چه عیبی داشت اگه فردا، جهان بهتر از این می شد
خدا می رفت و یک مادر، پرستار زمین می شد
اگه کفره کلام من، یکی حرفی بگه بهتر
وگرنه بازی واژه، نمی بازم منِ کافر
صدای زنگ بی رحمی، سر هر کوچه و برزن
به گریه میرسه از درد، دل سنگُ دل آهن
من اگه خدا بودم، شهر بم هرگز نمی لرزید
================
متن و صوت ترانهی حبس- ابی: https://bit.ly/2MXhCKg
کسی که به حبس می بره آدمو
نمیدونه دلواپسی می گیره
یه مادر که دلتنگ فرزندش
نبینه جگر گوشه شو می میره
کسی که به حبس برده این عاشق
نمیدونه چشمای تو پشتمه
با ایما اشاره رسوندن به تو
که جرمم گره کردن مُشتمه
روزایی که وقت ملاقاتیه
یه شیشه ضخیم کرده این دوریو
تو از پُشت شیشه نگاهم کنو
منم دست میذارم رو دستای تو
تو گوشی رو بردار و چیزی بگو
بگو کوچه مون رو به آزادیه
بگو دلخوشم کن به راست و دروغ
خرابه بگو رو به آبادیه
روزایی که وقت ملاقاتیه
یه شیشه ضخیم کرده این دوریو
تو از پُشت شیشه نگاهم کنو
منم دست میذارم رو دستای تو
تو گوشی رو بردار و حرفی بزن
منم عاشقونه نگات میکنم
شبی که تو سلول تنهایی ام
به جای نگهبان صدات میکنم
چه دیواری افتاده بین منو
تو و آدمایی که پیش منن
همه لیلی ها مثل تو نیستن
خیلی ها قید مجنونو این توو زدن
شبیه یه تنهایی واقعی
توو فصل بهارم گُله کاشیه
میخوام حس کنی درد این آدمو
که از متن رفته توی حاشیه
روزایی که وقت ملاقاتیه
یه شیشه ضخیم کرده این دوریو
تو از پُشت شیشه نگاهم کنو
منم دست میذارم رو دستای تو
تو گوشی رو بردار و چیزی بگو
بگو کوچه مون رو به آزادیه
بگو دلخوشم کن به راست و دروغ
خرابه بگو رو به آبادیه
روزایی که وقت ملاقاتیه
یه شیشه ضخیم کرده این دوریو
تو از پُشت شیشه نگاهم کنو
منم دست میذارم رو دستای تو
تو گوشی رو بردار و حرفی بزن
منم عاشقونه نگات میکنم
شبی که تو سلول تنهایی ام
به جای نگهبان صدات میکنم
================
متن ترانهی جهان بینی ابی: https://bit.ly/2MxVTvq
تم آوای کلیسا
وهم نجواهای بودا
ورد معبدای هندو
جرات انکار خدا
خط مبهم کتیبه
باغهای سبز بابل
کاخهای تخت جمشید
نالههای ویولن سل
فکر فلسفه فریبی
هنر و تاریخ و عرفان
بازی تولد و مرگ
احتمال صفر امکان
به دنیا اومدم تا عاشقت باشم
به دنیا اومدم تا عاشقت باشم
مکث کن آقای تاریخ
قدرت و ثروت و شهرت
امپراطوری تزویر
محنت و لعنت و وحشت
من جهان بینی ندارم
من الفبای جدیدم
من فقط عشق، فقط تو
من به آرامش رسیدم
قرنها میان و میرن
یه چرا بدون پاسخ
من و تو هزار سال بعد
عشق، زندگی، تناسخ
به دنیا اومدم تا عاشقت باشم
به دنیا اومدم تا عاشقت باشم
تم آوای کلیسا
وهم نجواهای بودا
ورد معبدای هندو
جرات انکار خدا
خط مبهم کتیبه
باغهای سبز بابل
کاخهای تخت جمشید
نالههای ویولن سل
فکر فلسفه فریبی
هنر و تاریخ و عرفان
بازی تولد و مرگ
احتمال صفر امکان
به دنیا اومدم تا عاشقت
باشم
به دنیا اومدم تا عاشقت باشم
=================
خدا با ماست –ابی https://bit.ly/2BoJohi
شعر : افشین مقدم
آهنگساز و تنظیم کننده : شوبرت آواکیان
من این روزا یه حال دیگه ای دارم
همیشه هیچ وقت اینطور نبودم
همیشه نیمه خالی رو می دیدم
به فکر نیمه های پر نبودم
همیشه فکر میکردم زمین پسته
خدا رو سوی قبله میشه پیدا کرد
همین دیروز سمت این حوالی بود
یکی در زد , خدا رفتو درو وا کرد
من این روزا یه حال دیگه ای دارم
جهان من لباس تازه می پوشه
منو تو دیگه تنها نیستیم چونکه
خدا باما نشسته چای مینوشه
ملخ افتاده توی خرمن گندم
منم مثل همه از کار بیکارم
به جای داس شونه توی دستامه
فقط به فکر گندم زار موهاتم
اگه بارون به شیشه مشت میکوبه
بیا اینجا بشین کنار این کرسی
خدا با دست من دستاتو میگیره
تو از چشم خدا حالم رو میپرسی
نه اینکه بیخیال مزرعه باشم
دیگه از باد پاییزی نمیترسم
نگو این آسیاب از پایه ویرون شد
خدا با ماست من از چیزی نمیترسم
==========================
پس نوشت:
بعد از انتشار این نوشته، یکی از خوانندگان گرامی، یادآوری کرد که ترانهای از آقای ابی پیش از انقلاب به اسمِ “خاکستری” وجود دارد که موضوعاش خیلی با چهارترانهی بالا همخوانی دارد.
شعر و ترانهی خاکستری را در زیر میبینیم. شاعر، ترانهسرای نامدار سرزمینمان، ایرج جنتی عطایی است:
متن ترانهی خاکستری
روح بزرگوار من
دلگیرم از حجاب تو
شکل کدوم حقیقته
چهره بی نقاب تو
وقتی تن حقیرمو
به مسلخ تو می برم
مغلوب قلب من نشو
ستیزه کن با پیکرم
اسم منو از من بگیر
تشنه ی معنی منم
سنگینه بار تن برام
ببین چه خسته می شکنم
به انتظار فصل تو
تمام فصلها گذشت
چه یأس بی نهایتی
ندیم من بود
فصل بد خاکستری
تسلیم و بی صدا گذشت
چه قلب بی سخاوتی
حریم من بود
دژخیم بی رحم تنم
به فکر تاراج منه
روح بزرگوار من
لحظه ی معراج منه
فکر نجات من نباش
مرگ منو ترانه کن
هر شعرمو به پیکرم
رشته تازیانه کن
لینک دانلود ترانه: خاکستری
(*) سیمون وی، عَذرای (باکرهی) سرخِ فرانسهْ خدایی را برای خود به تصویر میکشد که اهل دخالت نیست، اما همه لطف است؛ لطفِ کاستن از خود، و در عوض هستیبخشیدن به انسان و کیهان. او در تمنای اعتنای آفریدهی خود است؛ چشمانتظارِ توجه آفریده میماند، اما در سکوتِ مطلق. باقیِ کارها را ثِقلِ ضرورتِ طبیعی (قوانینِِ طبیعی) است که جلو میبرد. به این ترتیب، سنجه و معیارِ معنویتِ سیمونوار فقط اعتنا و توجه انسان به معنای بیرونی است و نه لزوما یافتنِ چیزی در بیرون، چه آن را بپذیری یا آن را ردّ کنی و سراسر عمر همراه با همان اعتنایت مُلحِد و کافر باقی بمانی (نک: سیمون وی، استنفورد؛ سه آستانهنشین، دایاجینس آلن؛ سیمون وی، استیون پلنت).
برای اشتراک در سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگی، لطفا کلیک کنید.
2 پاسخ
سلام
ترانه اول دیدگاه جالبی داشت اما اینا همش تقصیر انسانهاست نه خدا…
شما از اقای محمد یونس هم کتاب ترجمه کردید فکر کنم..میشه لینکاشو بهم بدید.ممنون
آقا محمد حسین گرامی،
اول از همه، سپاسگزارم که من و این نوشته رو لایق دونستید که نظرتون رو بفرستید.
دوم این که در همون روزی که یادداشت تون رو دیدم ، براتون پاسخ نوشتم و (مثلا) فرستادم. اما بعد از چندین روز، امروز میبینم که خبری از اون پاسخ نیست. ازین بابت عذرخواهی می کنم.
============
نوشته اید:
ترانه اول دیدگاه جالبی داشت اما اینا همش تقصیر انسانهاست نه خدا…
عرض می کنم:
این بحث (مسئلهی شرّ) بحثی است دراز.
خیلیها در طولِ تاریخ در موردش بحث کردهاند.
در کلام مسیحی به آن تئودیسه گفتهاند، یعنی توجیه قدرت، علم و عدالتِ خدا در حضورِ شرّ.
خیلیها معتقد بودهاند که اون استدلالها کافی و وافی به مقصود نبوده و سست هستند. بعضی از متدینانی هم که به این مسئله، اعتنای جدی میکنند و نسبت به اون دغدغه دارند، اون استدلالها رو میپذیرند.
اما یه خبر:
روان ویلیامز، (Rowan Williams) اسقف اعظم کنتربری، پس از حادثهی سونامی در جنوب آسیا در سال ۲۰۰۴ گفت: پس از این فاجعه اگر در وجود خدا تردید کنیم رواست. اگر پارهای از متألهان مسیحی کنونی میکوشند خداوند را حتا در برابر حوادث و بلایای طبیعی مسئول کنند، متألهان اسلامی همچنان ساحت الاهی را از هر گونه مسئولیتی بری میدادند، چه در قبال حوادث طبیعی چه در برابر رنجی که از جانب خود انسان به همنوعاناش میرسد. به واقع، متألهان اسلامی همچنان در منظومهی فکری قدیم میزیند که «شر امری عدمی است» و برای نمونه، صفت رزاقیت برای خداوند با مرگ سالانه میلیونها انسان از گرسنگی هیچ خش و خدشهای برنمیدارد. اگر خدا در برابر امور طبیعی مسئول نباشد، به طریق اولی دربارهی ستم و ظلمی که آدمیان به یکدیگر میکنند، مسئولیت ندارد. (پایان نقلِ قول)
بد نیست این کلمات را با هم گوگل کنید تا وارد بحث بیشتر بشید:
یاسر میردامادی ، مسئله شر
مسئله شر در ویکی پدیا
و از اونجا به بعد پژوهشِ اینترنتیِ خودتون رو شروع کنید.
– بعد کتاب یه الهیدانِ مطرح، به اسم “از زندگی و اندیشههایم”، زندگینامهی خود نوشت آلبرت شوایتزر، انتشارات نگاه معاصر رو بخونید تا ببینید که ایشون چطوری با این مسئله روبرو شده.
اما پیشنهادِ من اینه که خیلی زیاد رو این بحث وقت نگذارید. فقط نگاه کنید به دور و برتون و ببینید که چه خیری میتونید برسونید تا حتی به اندازهی یه سرِ سوزن از درد و رنج و جهلِ خودتون و مردم کم بشه. اگه این رو فهمیدید، بیمعطلی و بدون نگاه کردن به دور و برتون و بدون انتظار تایید یا ترس از تکذیبِ دیگران، به کار خودتون مشغول بشید. والسلام.
============
نوشته اید :
شما از اقای محمد یونس هم کتاب ترجمه کردید فکر کنم..میشه لینکاشو بهم بدید.ممنون
می نویسم:
من از ایشون کتابی ترجمه نکرده ام، اما میخواسته ام ترجمه کنم و هنوز فرصت نکردهام.
کتابی مهم از ایشون رو که ترجمه شده و در اینترنت هست، براتون میگذارم تا استفاده کنید.
جهانی بدون فقر:
https://www.dropbox.com/s/hrfuy915cclrj86/WorldWithoutPovertyYUNUS.pdf?dl=0
چگونه جهان را تغییر دهیم:
https://www.dropbox.com/s/964v0e8slzpyd4p/HowToChangeTheWorld_Bornstein.pdf?dl=0
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4205
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4206
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4207
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4208
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4213