یادی از هند، لابد با شادی‌‌ها و استغنایش!



برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنید

برای دانلود کتاب‌ها لطفا همین‌جا را کلیک کنید ‌

رفته بودیم هند، تا ببینیم در هند امروز، چه برسر “مجمع الجزائر روستاییِ آرمانیِ” پارسای آنارشیست، و پراگماتیستِ

جستجوگری هم‌چون مهاتما گاندی آمده است. هند تا چه حد در این مسیر راه رفته و تا چه حد به آن پشت کرده‌است؟

گوشه‌ای از استغنا و شادی و رضایت به سبک هندیِ امروزین!

برداشتی غیر توریست‌وار!

—————————————–

در دیکشنری آکسفورد می‌خوانیم:

FAKIR: فقیر (۱): گدای مذهبی هندو که مقدس شمرده ‌می‌شود.

           فقیر (۲): عضوی از فرقه‌ای مسلمان که با گدایی زندگی می‌کند.

حال می‌بینیم که این شیوه‌ی زیستِ شاید سنجیده و گزیده‌ی آگاهانه‌ برای عده‌ای معدود، تبدیل می‌شود به تبِ همه‌گیرِ فلاکت خیلِ

عظیمِ مردم، و در ضمن، دکّان-بازار برای مفت چَریدن و مفت‌خواریِ عده‌ای، بنام اندیشه و تفکر دینی-عرفانی.

از آن طرف هم، ناظرِ سطحی‌اندیش، خیال می‌کند:

این خیل‌های میلیونیِ هندی، شاد اند و حتما از ما بهتران اند.

پس ما هم لابد باید برویم و ببینیم این‌ یک‌لاقباها چرا شادند و چرا ما با این همه امکانات نه! لابد ایراد‌هایی اساسی در کار ماست

که دنیا را چَپ‌َکی می‌بینیم؟!

اما این گاندیِ دلسوز و پی‌گیر است که بجای تایید این وضع در روستاها،  اسم‌اش را می گذارد «یک کُپه‌ی تاپاله!» (عین تعبیر

 گاندی، به نقلِ مستندْ از  کتابِ “گاندی، گونه ای زندگی”، ترجمه‌ی این کمترین، نشر قطره).

تازه! این تعبیرِ آدمِ مودب پارسایی است مثل گاندی، که خودش بیشتر از من و “تو”ی توریست و مسافر و زائر به چندوچونِ

 ملت‌اش واقف است، در هفتاد و پنج سال پیش. امروز، حاشیه‌نشینیِ شهریِ روستاییان فریب خورده‌ی بازارِ مصرف، کنده‌شده

از همان روستاهای نسبتا امیدوارتر، لابد همان کُپه را به کوهی به ارتفاع هیمالایا تبدیل کرده است.

و بر همین اساس و بر اساس تشخیصِ درستِ ضدِ “تمرکزگرایی و دولتِ مقتدرِ مرکزی و فساد و تباهی و ناکارکردی و

ناکارآمدیِ آن در همه‌‌‌ی عرصه‌ها” بود که گاندی، چرخ نخ‌ریسی را دوباره و به ناچار برای مردم زنده و اختراع می‌کند تا این

حسِ تسلیم و “تن‌پروریِ ملی”، تبدیل به سرافرازی و گردن‌افراشته‌گیِ ناشی از رضایت و پارساییِ سنجیده و مصرفِ آگاهانه

شود، پارسایی و استغنای طبعی چون دیوژن در برابر اسکندر به‌ اصطلاح کبیر و ثورو در برابرِ وسوسه‌ی مصرفِ دنیای نو!

و نه آن وضعی که هر ناظرِ دلسوزی در سراسرِ هندِ واقعی هم‌اینک شاهد است:

کافی بود که می‌دیدند، دست‌ات دارد می‌رود در جیب‌ات، آن‌وقت بود که ترس‌ات از این بود که شلوارت را هم از تن‌ات بیرون

 بیاورند، از شدتِ «استغنای ناشی از شادی و خوشبختی‌ای که توریست‌ها در وَجَنات آنان می‌خوانند، اما خودشان خبری از آن ندارند.»

این رفتار، در همه‌ی سفرِ کوتاهِ این کمترین، از موجودهایی مثل سگ‌های محترمِ صبورِ عارف تا میمون‌های مزاحم و آداب‌ندانِ کف‌زن تا گاو‌های بی‌پناهِ گرسنه تا بیشترِ آدم‌ها سر زد، چه محترمانه یا با جسارت، چه با دوز و کلک!

و در این میان، فقط خوکان بودند که سر در کارِ خود داشتند و دائم به جارو کردن و لاروبیِ همه‌ی زمین و زمان از هر چه

برروی زمین است مشغول بودند. آنان بی‌نیازانی واقعی بودند.

بله! حسِ بی‌نیازی فقط از آنِ خوکان محترم بود!

و نه از آن مردمان!

IMG_6246

حالا شاید عکسِ بالا برای‌تان معنی‌دار شود:

از دفترِ یک “ان جی او”ی (سَمَنِ) بهسازیِ عمیقِ روستایی در روستایی نمونه (دیلوارا) در اودایپور بیرون آمدیم. پروژه‌ی توان‌مند‌سازیِ این روستا، یکی از افتخاراتِ سمن‌های هند است. بگذریم که بعدا هم متوجه شدیم این هم فقط یک ویترینِ نمایشی (شآو آف) بوده و نه بیشتر. دست‌اندرکاران، بیشتر، مشغول پول درآوردن از نمایشِ دستاوردها به توریست‌ها بودند تا گسترشِ همین الگو در روستاهای مجاور و … .

[توریسم، در هر جایی، آلایشِ فرهنگی با خود همراه می‌آورد. این آلایش در بیشترِ موارد به ضررِ جامعه‌ی میزبان است. در جریانِ انتقالِ سطحی و سرِپاییِ فرهنگ در بده-بستانِ توریستی، میزبانْ دریافت‌کننده‌ است. مشهود‌ترینِ تاثیر بدیهی بر رویِ جهانِ فقیران، در یادگیریِ رفتارِ گداصفتانه و همزمانْ زرنگ‌مآبانه‌ی میزبان است با هر آن‌کس که رنگ و بویی از توریست دارد. در هندِ معاصرْ توریسم صنعتی است بسیار بزرگ. توریسمِ فرهنگی-فکری و توریسمِ بناهای یادبودی و دینیْ تخریب و آلودگیِ فرهنگیِ شدیدی در هندِ معاصر به‌جا گذاشته‌اند.]

هند سَمَنْ‌های زیادی دارد، در هر زمینه‌ای. در بیشترِ موارد هم این سمن‌ها به‌شدت در خطرِ ویترین بودن یا ویترین شدن هستند. اما من، فقط با دیدنِ نظم و نسق و پاکیزه‌گی روستا و از روی ساده‌نگری، در آن ساعاتْ، با سربلندی آن‌جا را ترک کردم و امیدوار تر به انسان!

به آن طرفِ خیابان رفتم تا دریاچه‌ی مقدس تمیزِ کنارِ جاده را بهتر ببینم. روبرویم خالی بود. دیدم چیزی با سرعت به طرفم در حرکت است. باید می‌رفتم به سمت آن وَنِ سفیدی که پشت موتور سیکلت ایستاده. تعجب کردم. باورم نمی‌شد اصلا! یک گاو بود که برخلافِ همه‌ی گاوهای بی‌رمق و بی‌حال، در این روستا که واقعا مصداقِ تمیزی و کمی سرافرازی بود، رمق داشت و جان!

با سرعت به طرفم داشت می‌آمد. به خود گفتم شاید اشتباه می‌کنی، با تو طرف نیست. این سَری که با کنجکاوی بالاگرفته و با اشتیاق نگاه‌ات می‌کند، اشتباهی با چشم تو جفت شده‌است. اما، این طور نبود. چشم ایشان به من میخ شده بود. و نمی‌دانستم چرا.

نتوانستم عکس های بعدی را بگیرم. فقط گذاشتم نزدیک‌تر بیاید. نزدیک‌تر شد.

[راستی! آیا شما این نگاه و نیاز را در عکس حس می‌کنید؟!]

اوووه! تازه فهمیدم. دوربین را برای جلب توجه‌نکردن، همیشه تووی پلاستیک خرید نرمی می‌گذاشتم. جنابِ گاوِ قبراق و تقریبا باهوش، پلاستیک را دیده‌بود و چشم امید تیز کرده بود که از نمدِ پلاستیک،‌ کلاهِ خوراک‌ی نصیب خود کند.

از تعجب و ناچاری درمانده شده بودم. با زحمت،‌ ایشان را حالی کردم که “بابا! امام‌زاده‌ی من نَمِ معجزی پس نمی‌ده.”

بالاخره دست از من برداشت و ناامید برگشت.

این اعتراف را باید بیشتر در موردِ آدم‌ها تکرار می‌کردی. اما حیوانات هم به این فلسفه‌ورزیِ شریف آشنا بودند و مشغول، البته آن‌هایی که حالِ تکان خوردن داشتند و استقامت‌شان در برابر سوء تغذیه، هنوز عقلی سلیم و هوشی برای‌شان باقی گذاشته بود و هنوز مشاعری داشتند.

گاندی برای حلِ این معضلی که در ۸۰ سال پیش‌تر، خیلی کوچک‌تر بود تا امروز، در میان دغدغه‌های مختلفِ خود، راه حلی را برای مبارزه با تمرکزِ دولتی و دولتِ متمرکز، مبارزه با مذهبِ مصرف و انسانِ تراز مصرف، مبارزه با انحلالِ روستا در شهر و حرکت به سوی سرافرازیِ و کرامتِ انسانی مطرح کرد و بیشتر از نیمی از تلاش اجتماعیِ خود را صرف همین راه‌حل کرد.

به‌این‌ترتیب، او سزاوارِ شناخته شدن به عنوان ابداع‌گر و احداث‌گرِ این راه است، نه این که او را فقط پدر استقلال هند یا فقط سیاست‌مردی اهل معنا و اخلاق بشناسیم.

راه حلِ او در کتابی مطرح شده به اسم “خودگردانیِ روستایی” (این‌جا)

==================================

اما در بالا از “تمرکزگرایی و دولتِ مقتدرِ مرکزی و فساد و تباهی و ناکارکردی و ناکارآمدیِ آن در همه‌ی عرصه‌ها” یاد شد. امروزه این عبارت در هندْ مصداقِ بسیار روشن‌تری پیدا کرده. کافی است ناظرْ به اخبارِ حتی تحریف‌شده و جانب‌دارانه‌ی رسانه‌های بزرگ نگاهی بیندازد و یا در سفر به هند، پای صحبتِ اقلیت‌های قومی، اجتماعی، و سیاسی بنشیند و به صدای اکثریتِ درامدیِ مردم (فقرا) گوش بدهد.

عنوان‌های بالا به رفتارِ همه‌ی دولت‌ها اشاره دارد، اما مصداقِ بیشتری در هند دارد. به آن‌ها باید این‌ها را هم اضافه کنیم: فسادِ نهادینه، تبعیضِ نهادینه، نسل‌کشیِ اکثریت بر ضد اقلیت‌ها، حاکمیتِ فسادِ حزبی در شهر و روستا، بستنِ دهانِ مخالفان سیاسی و قومی با سوءاستفاده از ابزارِ قانونی، دنباله‌رَویِ “نعل‌به‌نعل” از الگویِ رشدِ اقتصادی و صنعتیِ وارداتی از غرب -حتی در دورانِ نهروی سوسیالیست- پیوستن به کلوپِ جهانیِ شرکت‌های بزرگِ چندملیتی، افزایشِ شدید نابرابری و شکاف طبقاتی، انحصاری‌شدنِ هرچه بیشترِ منابعِ درآمدی بسیار بزرگْ از راه فساد و رانتِ دولتی، حضورِ خانه‌خراب‌کنِ ۷۰ ساله در مسابقه‌ی تسلیحاتی با پاکستان و چین، اصرار بر ادامه‌ی تصرفِ کشمیر حتی با تحمیلِ بدترین شرایطِ ضد انسانی، حضورِ خانه‌خراب‌کن در مسابقه‌ی حیثیتیِ موشک‌پرانیِ فضایی، مقاومتِ خودِ جامعه‌ی هندو در برابر محوِ نظامِ نابرابر و طبقاتی-نژادیِ کاستی، مقاومتِ فرهنگِ مردسالاری، نابودیِ محیطِ زیست از سوی همان شرکت‌ها و خودِ مردم، مشکلِ زباله‌دان شدن محیطِ زندگی، انقراضِ تدریجیِ گونه‌های گیاهی با استفاده از بذرهای دستکاری‌شده، مذهبِ مصرف، و … .

شاید و شاید از سه قوه‌ی حاکمیتیِ این کشور، فقط قوه‌ی قضاییه است که هنوز در برابرِ اتحادِ دولت و پارلمانِ تقلبی و اصحابِ کلانِ پول می‌تواند حداقلِ استقلالی از خود نشان بدهد. اما مصوباتِ همین قوه هم مثل همیشه و در همه‌جا، با استفاده از قوانینِ دیگر می‌تواند خم‌شود، کج شود، از روی‌اش پریده‌شود، و حتی رسماً زیرِ پا گذاشته شود، چه رسد به هند؛ چون اجرای ساختِ حقوقیِ همیشه تابعِ نیرویِ ساختِ حقیقی است که در این مورد (هند) دچار تبعیض و فسادِ نهادینه و همدلیِ بخشِ موثری از مردم با شعارهای عوام‌فریبانه، نژادپرستانه و ناسیونالیستی و  … (تبعیض نهادینه‌ در ذهنِ خودِ مردم) است.

به این ترتیب، دمکراسیِ رایج هم در هند در حال نابودی است. به‌شکلی که می‌توان گفت در سال‌های بعد از استقلالْ اوضاع از

این نظر خیلی بهتر بوده.

اما در عوض، بیشترِ رسانه‌های مطرحِ دنیا و دولت‌های منفعتِ جوی ثروت‌مندْ هنوز هم مشغولِ کاربردِ همان لقب‌های مطابقِ

پسندِ طبقه‌حاکمه‌ی سیاسیِ هند اند، طبقه‌حاکم‌ی که با آن بده‌-بستان دارند:

بزرگترین دموکراسیِ جهان، قدرت دومِ اقتصادی بعد از چین؛ کشوری با سرعتِ رشد بالا، کشورِ انقلابِ سبز، سرزمینی آرام،

پُرلبخند و بی‌جنگ.

“آرونداتی روی” رمان‌نویس و نویسنده‌ی صاحب‌نامِ هندی گزارشی از هندِ امروز می‌دهد که قابلِ تامل است، هرچند که در بخش‌هایی نیازمندِ شواهدِ بیشتری باشد. (ترجمه گزارش)

ویراست اول ۱۰ دی‌ماه ۱۳۹۵

=================================

پی‌نوشت‌ها:
* یکی دو روز پیش، این کلمات در باره‌ی هند برای دوستی نوشته شد:

توریست‌های معمولی و کسانی که در آن سرزمین و در اعماق آن زندگی نمی‌کنند، هند را با کاخ‌ها و معابد و طبیعتِ شگفت‌ و

یوگی‌های نمایشی و موزه‌ای‌اش می‌‌شناسند، اما، جماعتِ سواددارِ خارجی (اعم از اروپایی و آمریکایی و ایرانی و حتی لاتین‌ها

و …) و کسانی که از جنونِ سرعت و مصرف و … خسته شده‌اند هندِ رویاها و آرمان‌ها و تصوراتِ خود را، فقط از دور،

می‌بینند؛ هندی که فرقه‌های فکری و دینی و پیامبران و گورو‌های تازه‌ای را به دنیای مرفه عرضه کرده و تبدیل به قبله‌ی

حاجاتِ آنان شده؛ هندی که جاذبه‌اش واجب می‌کند حتی یک‌بار هم که شدهْ از آن دیدن کنند و زمین‌اش را لمس کنند یا در معابدِ

فرقه‌هایی که به آن‌ها پیوسته‌اند با سایرِ مریدان، اکثر خارجی، به مناسکِ آن پیامبرانِ تازه‌وارد مشغول بشوند. پیامبرانی که حتی

در سرزمینِ فلک‌زده‌ی ایران هم پیروانی انبوه دارند و سالکانی که خود را به اشرام‌ها (معابد) فرقه برسانند.

اما هندِ واقعی آن‌ هندی است که خودِ آدمِ هندی در آن زندگی می‌کند و  شیرینی و تلخی‌اش را حس می‌کند.

هندِ توریستی چیزی است و هندِ معیشت و زیستْ چیزی دیگر.

در دنیای جهانیِ کسب‌وکارِ امروز، در بیشترِ وقت‌ها،معامله با هندی‌ها یعنی روبرو شدن با دروغ و فساد و حقه‌بازی.

در عینِ حال، مردمی را می‌بینی که بیشتر لبخند به لب دارند، نه اخم بر ابرو.

اما همین مردمْ، همیشه، بر لبِ آتشفشان قتلِ عامِ مذهبی-قومی (هندو-مسلمان، و اکثرا علیه مسلمانان)  و رقابتِ و دشمنیِ شدیدِ

این دو در تمامِ صحنه‌های اجتماعیِ کفِ خیابان، و رقابت‌ها و دشمنی‌های فرقه‌ای و قومیِ دیگر، حتی علیه ادیان و اقوام دیگر

اند.

[این رقابتْ حتی در بینِ خود هندوها جاری است، به‌‌شکلی که در کوچه‌ای باریک به طولِ ۲۰۰ متر، شاهد هستی که بیشتر از

۳۰ معبدِ خانه‌گی در کنار هم، در رقابت برای گرفتنِ گوی چاپیدنِ صدقه و نذر از همدیگر اند، تقریبا مثلِ کاشانِ خودمان از

نظرِ تعداد. یا در شهرِ حیدرآباد می‌بینی که تعداد زیادی عاشور(ا)خانه هست که بیشترشان متعلق به سنی‌ها و نه شیعه است. در

شهرِ جودپور (شهرِ آبی)، موقعِ اذانِ صبح که همه در خواب‌ اند، صدای بلندگوهای مسجدها عالم را پر می‌کند، بلندگو تا آخر

(برای آزار مشرکین) و چند دقیقه بعد از تمام‌ شدنِ این مناسکِ زیبا، این معبدهای هندو هستند که بلندگوهای خود را برای آزارِ

مسلمانان تا آخرین درجه روشن می‌کنند و به حمدوثنای خداوندگار مشغول می‌شوند.]

به نظر می‌رسد که فسادِ سیستماتیکِ شدیدِ موجود در نظامِ اجتماعی و اقتصادی و سیاسیِ این سرزمینْ روغن‌ی است که جلوی

اصطکاکِ ویران‌گرِ نیروهای رقیب را گرفته است و مانعِ درگیری آنان با تمامِ قوا شده است، فسادی که همه‌ی طرف‌ها کارشان

با آن راه می‌افتد و به آن راضی اند.

این هند با آن هندی که جلودار اش تاگور و گاندی و فیلسوفان و گوروهای صاحب‌ْتفکر و بعضی فرزانه‌گانِ تاریخی و باستانی

هستند خیلی فرق دارد.

هندِ واقعیِ امروزْ مخلوطی از این دو است که صدای گروهِ دوم را در آن خیلی گنگ و ضعیف می‌شنوی.

و اگر به آرامش و سلامتِ  روحی و معنوی و روانی و ذهنی و جسمی و مادی مردم توجه  داشته باشیم و نه به ظواهر،اتوبان‌ها، دیپلمات‌ها، بمب اتم، سفینه و قدرت دومِ اقتصادی شدن (که در بوق‌ها می‌دمند)،

آن وقت است که شاید شما هم به همین نتیجه برسید.

—————————–ه
* کتاب خودگردانی روستایی (این‌جا)، احتمالاً چیزی بدردخور برای ملتِ نیازمندِ ما به مهاجرتِ خودخواسته و ناخواسته‌ی معکوس!

این کتاب الان در زیرِ چاپ است.

اما در کنار این کتاب، بهتر است خوانندگان گرامی را به کتابِ ارزنده‌ی سارودایا- بهروزی برای همه هم ارجاع بدهم. با یک کلیک می‌توانید

راه‌حل‌های گاندی‌وار برای رضایت و سرافرازی و همین‌طور راه حل‌های مستقل از گاندی را ببینید و بر روی‌شان تامل کنید. این کتاب دو جلد

است و در ۷۰۰ صفحه. جلد اول زیرِ چاپ است و جلد دوم در همین سایت قابل دانلود.

ویراستِ دوم: ۱۲ مهرماه ۱۴۰۲

3 پاسخ

  1. سلام اقای کشانی
    خوشحالم که بر خلاف اکثر توریستها ، ابنیه تاریخی ، توجه شما را از انسانها و حتی حیوانات ، باز نداشته است . مرا به یاد ،نگاه دکتر شریعتی بزرگ ، در کتاب ،اری اینچنین بود برادر ، میاندازید .
    او نیز ، دخمه تدفین بردگان سازنده اهرام را ، به چشم سر دید ، واز چشم دل ، بر رنج و ستمی ، که بر ،آنان گذشته بود ، گریست .
    نمیدانم چه کسی لقب یکی از ،خوشحالترین مردم دنیا ،را ، به انان داده است و چرا ؟
    فقر فرهنگی هندی ها ، از فیلمها و سریالهای بی منطق و خیال بافانه شان پیداست ، و مسلم است که ، فقر اقتصادی ، را بهمراه خود ،خواهد اورد ، و اینجاست که به عظمت روح و پایمردی ، گاندی بزرگ ، پی خواهیم برد .
    زحمات آن روح بزرگ هرگز ، تباه نشده است . او دستاور مبارزات بدون خشونت را ، تقدیم بشریت کرد ، و نشان داد که انسان ، تا کجاها میتواند اوج بگیرد وج پر پرواز بگشاید .

    در مورد چاپ کتابتان در نشر قطره تبریک میگویم . خبری خوش برای علاقمندان به قلم شماست .

    موفق و پایدار و سلامت باشید .

    1. سلام مینوی بزرگوار،
      از این که می بینم بیان حسی که در هند داشته ام ، بازتابی مشابه ،در مخاطبی چون شما داشته، به برداشت خود امیدوار می شوم.
      سپاسگزارم، بسیار!

      گاندی، که یادش زنده است، امیدوار بود هندیان و همه ی بشریت، سر بالا بگیرند و نان خود بخورند. اما هندی که من توانستم در مدتی بسیار کوتاه ببینم، این گونه نبود. واقعا این طور نبود.
      و این سرافکندگی ی تفاله های شهری، در کنار عظمت اشرافیت هندی ، که در معماری خیره کننده و شگفت انگیز و پیچیده ی کاخ ها و معابد و مساجد و ارگ ها و مقبره های سلطنتی ی منتشر در سراسر مسیر سفر، خود را نشان می داد، تناقضی عجیب می ساخت که نزدیک بود روان و روح آدم را دوپاره کند.
      گاندی، به رویایش نرسید.
      شاید در آینده برسد، شاید!

      بار دیگر، سپاسگزار تامل و توجه تان هستم.
      …………

      بله! تجدید چاپ شاهکار کلاسیکی مانند نافرمانی مدنی برای همه ما خبر خوشی است .
      شاید روزی شاهد شاهکار زندگی ساز والدنِ همان نویسنده هم باشیم که به فارسیِ روان و نرم برای همه‌ی ما ترجمه شود،
      مایی که خواهندگان زیستی رها و پرشور و آرام در این سرای سپنج هستیم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.