چه باید کرد؟

ویرایش تازه‌ی آبان ماه ۱۴۰۱

به‌نامِ “زن، زندگی، آزادی”

هم‌وطن!

مطلبِ زیر با توجه به حوادث روزهای مرداد ماه ۱۳۹۷ نوشته شده بود، اما برای روزهای آبان ۱۴۰۱ ویرایش شده.
این یادداشت با هدف جلوگیری از دوقطبی‌شدنِ جامعه، فرو رفتن در ورطه‌ی خشونتِ کورِ هر کس علیه هر کس و … نوشته شد، اما شرایط آبانِ ۱۴۰۱ ضرورت تکمیل و اطلاع رسانیِ آن را دو چندان کرده است:

مخاطبِ اول این متن، روشنفکرانِ عرصه‌‌ی عمومی و نیز همه‌ی روشنفکران اند تا این مفاهیم و هشدارها را به زبان ساده برای کنش‌گران ترجمه و معنا، و تفهیم کنند، ترجمه‌ای که بتواند در رفتار‌‌‌ها تغییر ایجاد کند. مخاطب دوم همه‌ی کسانی اند که متوجه شده‌اند جامعه را خطر خشونتِ دوجانبه‌ی بنیان‌ برافکن تهدید می‌کند. اما کسانی که فکر می‌کنند با کناره‌گیریِ غیرمسئولانه از تلاش برای کم‌کردن نفرت، آتشِ فراگیر دامن‌شان را نمی‌گیرد، اشتباه می‌کنند. این آتش دامن همه را خواهد گرفت. نفرت و انتقام گیریِ فله‌ای و غیرِ فله‌ای، به شدت با مطالبه جوییِ راستین و پیگیر و غیرِحقیرانه و غیرالتماسیِ حقِ خود فرق دارد، فرقی بسیار زیاد.

بنابر این، در این بن‌بست کژ و کوژ سرما، تماشاچی بودنْ عینِ بی‌توجهی به دود‌شدنِ منافع خود و منافع تمامیِ مردم (با تاکید بر روی تمامیِ مردم و نه فقط طرفدارانِ من و دسته‌‌ی من) و از جمله خودِ کنش‌گران است.

– مهم‌ترین کار، توضیحِ رعایت و حفظِ شفقتِ فراگیر و بی‌خشونتی در هر کجا و هر زمان و تا سرحدّ جان، به “خود”، به “دوستان و نزدیکان” و به “مخاطبان دور و نزدیکِ” و به حریفان خود  و در عینِ حال، حفظ جان و کرامت و اموال خود و دیگران است، همراه با درنظرداشت خِرَدِ دوراندیشانه تر.

– هر گونه‌ی قتل و زخمی کردن و تخریب را محکوم و پیش‌گیری کنیم. اول از همه رفتارِ رقیب با مطالبه‌گران را محکوم کنیم که، اول از همه، این همه خشونت، داغ و رنج و وحشت و هراس را، بر مردم تحمیل کرده و فقط به‌دلیل مطالبه‌‌ی بی‌خشونت و بر حق‌شان. اما جلوی اقدام‌های تهاجمیِ “ابتدا به ساکنِ” مشابهِ بعضی از همین مردمِ “به حق” عاصی‌شده از رفتارِ آنان را نسبت به جان و مالِ هر کسِ دیگر، هر که باشد (با تاکید بر “هر که باشد”)، بگیریم، در مقابل‌شان بایستیم، محکوم کنیم و خود را از آن‌ها دور کنیم (مهم: اقدام تهاجمیِ “ابتدا به ساکن” یعنی بدون آن‌که مستقیما حمله‌ای شده باشد، حمله‌ای مستقلا-سازمان‌یافته یا غیر سازمان‌یافته و دفعتی – انجام بگیرد و از دفاع مشروع که خود شرایط و تعریفِ تعیین‌شده‌ی متفاوتی دارد بسیار متفاوت است). اگر نکنیم، ما هم از جنس آنان خواهیم بود و به آنان تبدیل خواهیم شد. این افراد ممکن است اندک باشند، اما تاثیرشان متاسفانه می‌تواند سهمگین و بنیان‌برافکن باشد، یعنی الگوی عده‌‌ی زیادی بشوند و علاوه بر آن شدت خشونت بر جوانان و مردم را به‌‌حدی تصور ناپذیر بالا ببرند.

حمله و کشتنِ شخصِ بی‌دفاع و “بی‌خطر‌شده” به شکل دسته‌جمعی یا فردی و اقدام به تخریبْ نشان از همسان شدن با سرکوب‌گران، و نفرت و ضعف روحی و وجدانی دارد، باعثِ نفرتِ عمومی و نفرت و وحشت و دوریِ قشر خاکستری (کناره‌جو) از کلِ مطالبات برحقِ مطالبه‌گران خواهد شد و این قشر را فراری خواهد داد، به‌جای این‌که جذب شوند. خیلی روشن است که رسیدن به مطالبه‌ی برحق، نسبتِ مستقیمی دارد با جذب این بخشِ بزرگِ جامعه. این نکته مخصوصا در باره‌ی کشتن و تخریبِ کورِ جنایت‌کارانه مصداق دارد (گنه کرد در بلخ آهنگری، زدند در شوشتر، گردنِ مسگری).
همه‌ی ما اهل یک سرزمین‌ایم، همه‌ی ما عزیزانی داریم و در آخر هم مجبوریم که با هم کنار بیاییم، اما هر کس که جنایت‌ کرده باید به مجازاتِ عادلانه‌اش برسد.

این یعنی دوریِ مطلق از فرصت‌طلبی‌های لحظه‌ای و اسیرِ توهماتِ لحظه‌ایِ جمعی‌شدن که در پویایی‌های گروهی رخ می‌دهند. آگاه باشیم که به هر صفِ نذری‌ای هجوم نبریم؛ ممکن است بوی کباب باشد، اما کباب آدم!

– تمامیِ آبرو و حیثیت بی‌نظیری که “مطالبه‌گریِ ایرانیان با دستِ خالی” در جهان پیدا کرده و پشتیبانیِ افرادِ بی‌طرف و منصفِ سرشناس (ازجمله شاعران، آهنگ‌سازان، نویسندگان، نظریه‌پردازان، روشنفکران، و …) و زنان و مردانِ معمولی را برانگیخته، به‌دلیلِ شفقتِ ذاتیِ مطالبه‌ی اصلی (زن، زندگی، آزادی) و بی‌خشونتی‌ای بوده که تا کنون مسلط بر آن بوده. در صورتی که این چهره تغییر کند، هیچ یک از این اقشارْ دیگر نمی‌توانند همدلیِ خود را با این رخداد‌‌ها ادامه دهند. این یعنی یک شکستِ بزرگ در راستی و درستیِ افکار و اعمال.

– کار دیگر، کنترلِ منفعت‌طلبی‌های شخصی و جمعی است. جای دوری نمی‌رود. و هزینه‌ی زیادی هم نمی‌برد. فقط کافی است تو هم همرنگ نباشی و استوار به پای اصولِ اخلاقی-رفتاریِ ادعایی‌ات بایستی، همین!

– همرنگ نباشیم و به همرنگی دعوت نکنیم، به فشارِ همرنگی تسلیم نشویم و برعکس، به رفتار اصیلِ برآمده از اصول شخصیِ درونی و ادعا‌شده دعوت کنیم.

– در جنبشِ آزادیِ آفریقای جنوبی، ماندلا از یک زمان به بعد مجبور شد، به‌ هر دلیلی، اجازه‌ی اقدام مسلحانه بدهد. اما اقدامِ حزب او محدود به از کارانداختنِ ماشین دولتی بود و حمله به جان و مال اشخاص در کار نبود. اما کسانی بودند که در همان حزب، دست به ترورِ حریف زدند، دست به ترورِ هم‌حزبی‌های مخالف خود زدند، اسیر کشتند و … . پس از آزادی، در جریان محاکماتِ کمیسیون بررسی جنایات، به جنایاتِ هر دو طرف رسیدگی شد و بر همه آشکار شد که فقط نیروهای قدرت مستقر نبوده‌اند که جنایاتِ انبوه و دراز مدت کرده‌اند، بلکه افرادی هم در این طرف بوده‌اند که دست به جنایت زده اند و اگر نبودند کسانی مثل ماندلا و اسقف توتو و … دیگران، کاملا مشخص بود که در این چنین سرزمینی، با آن‌همه ستمی که بر عموم مردم روا شده بود، فقط حمام خون راه می‌افتاد و بس. همان حمامی که سال‌های بعد خاورمیانه را خونین کرد. اما آیا در این‌جا هم ماندلاها و اسقف‌توتوهایی داریم که آستین بالا زده باشند و جلوی مردم را بگیرند؟ جواب منفی است. پس خود باید آستین بالا بزنیم.

اگر هر کاری که بشود در امتدادِ نکاتِ بالا برای خودمان و همه‌ی مردم بکنیم،‌ اولویتی واجب‌تر از نانِ شب دارد.

می‌توان باز هم به ته‌مانده‌ای از عقل و خِردِ جمعی امیدوار بود و دل بست که ما را از رفتن به سوی ورطه‌ و هاویه ی دو‌قطبی‌شدنِ جامعه و نابودیِ جمعی حفظ کند تا در شرایطِ اَتمیزه‌بودنِ شدیدِ جامعه و نبودِ نهادهایی که بتوانند قبلا فکر کنند و بعد عمل، نهادهایی که هم جمعی فکر کنند و هم جمعی عمل کنند و هم به‌شکلی عینی موثر باشند؛ وضعیت را از آن‌چه که هست بدتر نکنیم. دو‌قطبی شدن یعنی خان و مان خودت، فرزندت، خواهرت، مادرت، برادرت، اول از همه در معرض خطرِ کسانی قرار خواهد گرفت که اصلا نمی‌دانی از کجا هستند و چه می‌خواهند. خشونت هدف‌دار، دیگر معنا نخواهد داشت، بلکه خشونتِ کور از هر دو طرف حاکم خواهد شد. هیچ کس حاضر نیست جلوی چشمِ خود، حتی با وجود آمادگی برای فدا کردنِ جانِ خود، عزیزان‌اش را تکه‌تکه کنند. اما در سرسامِ خشونتِ همه‌گیر، نمی‌توانی جلوی نابودیِ عزیزانِ خودت را هم بگیری.

این یعنی، غریزی رفتار نکردن، یعنی اول “دوبار” فکر کنیم و بعد عمل؛ از روی هیجان و غریزه به دنبالِ هر حرکت جمعیِ لحظه‌ایِ فکرنشده نرویم و از دور و نزدیک هم، روی‌اش نفت نریزیم، تشویق و ترویج نکنیم آن را؛ و به عاقبت‌ها هم حتما فکر کنیم و اگر رفتاری چنان سنجیده و  مسئولانه و اخلاقی ‌بود که خودمان و عزیزان‌مان را هم موظف به انجامِ آن می‌دانستیم،‌ پس آن‌گاه مخاطبانِ دور و نزدیک‌ِمان را به آن دعوت کنیم.

متاسفانه سال‌هاست که چه به ادعایِ بوق‌های رسمی و چه در واقعیت، در “این برهه‌ی حساسِ کنونی” نفس کشیده‌ایم، حساس برای خود کوته‌دستان و حساس برای بوق‌ها، هر بار هم سخت‌تر و نفس‌بُر تر.

هولِ این‌که مادران و فرزندانِ بی‌پناهِ‌مان که در جای جای دور رَسِ این سرزمین، امنیتِ جانی را هم از دست بدهند –امنیت‌ مالی پیش‌کِشِ‌شان!

هولِ این‌که همان شترِ ناامنی، به سراغ تک‌تکِ ماهایی هم بیاید که در جاهای نرم‌تر و سیرتر و امن‌تری نشسته‌ایم،

هول آن‌که …،  آدم را آرام نمی‌‌گذارد.

ما بلیتِ جایی را “رزرو کرده” در جیب نداریم که برویم؛ اکثریتِ ما و همه‌ی آن مادران و کودکانِ حاشیه‌نشین و روستا‌نشین، کوته‌دستانِ مرزنشین و بیابان‌نشینی که همین الان هم آبِ خوردن ندارند –چرا که فعلا شهر تشنه‌تر است و همیشه این شهر است که مقدم بوده. ما هیچ جایی را نداریم و اینان هیچ کدام ویلایی محفوظ و مطمئن و بلیت و ویزایی ندارند.
همیشه، هَشت‌شان گروی نُه بوده، همیشه!

امیدوار باشیم به توانِ اراده و همدلیِ عمل‌گرایانه و شفقت‌ورزانه‌ی خودهای بی‌پناه‌مان؛ و کاری کنیم کارستان، که در برابر خود و چشم‌انتظاران‌مان سرافکنده نباشیم.

خوب می‌دانیم که در “این برهه‌ی واقعا حساس”، بوق‌هایی مدعیِ خیرخواهی، اما نشسته در جای گرم و نرم، صلای “لِِنگِ‌اش کُن” سر می‌دهند تا ماهیِ خود بگیرند، اما از جیبِ کوته‌دستان و به‌خرجِ له‌شده‌گان.

اما راستی این‌که, ما هیچ پناهی نداریم جز خودمان!

به خودمان رحم کنیم؛

شفقت‌آمیزتر، خردمندانه‌تر، جمعی‌تر، و صبورانه‌تر بیندیشیم و سپس به کنش اقدام کنیم.

در آخر و نه کم اهمیت‌تر، خواننده را به ندای دل‌سوزانه‌ی فرهاد میثمی در شبِ یلدای ۱۴۰۰ از پشت دیوارهای زندان اوین ارجاع می‌دهم که بسیار هوش‌مندانه شرایط امروز را پیش‌بینی کرده بود:
حالا وقت شمردن جوجه‌ها است:    https://bit.ly/3Uh37nm
دولت‌شهر موازی هاول، برنامه‌ی سازنده‌‌ی گاندی:           

                    https://ghkeshani.com/parallel-polis-constructive-program/

برای اطلاع بیشتر از همین بحث، می‌توانید به کانال تلگرامیِ گاه فرست نگاه کنید که مطالب بیشتری در این مورد دارد.

[این نوشته در آبان‌ماه ۱۴۰۱ به دلیل بالارفتنِ میزانِ آمادگیِ خشونت‌پذیریِ جامعه ویرایش شد. شاید که مفید افتد.]

(در صورت مفید دیدن این بحث، لطفا منتشر کنید.)

برای اشتراک در سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگی، لطفا کلیک کنید.

8 پاسخ

  1. درود، بسیار عالی بود جناب کشانی.

    حرف های واقعی و درستی را خواندم و بسیار لذت بردم، مرحبا! و البته به این فکر کردم که شاید می توانستید بهتر و بیشتر برخی از موضوعات مطرح شده را بسط دهید تا دیدگاه تان شفاف تر منتقل شود. برای مثال اینطور حس می شد که همرنگ نبودن با دیگران در تمام شرایط – سخنی که بسیار در فرهنگ ما ایرانی ها شنیده شده و گویا آنقدرها هم کاربردی نبوده است – نیاز به توضیح بیشتری دارد تا مخاطب بتواند بیشتر با مفهموم مورد نظرتان آشنا شود. و در کل ممنون که دیدگاه هایتان را با ما در میان گذاشتید.

    عباس حسنی.

  2. با سلام آقای کشانی گرامی مطلب شما را خواندم یادم میآید بزرگترهایم داستانی سمبلیک میگفتن که پادشاهی از وزیرش پرسید : رهیت من چه کند که خسته نشود و هزینه ای کمتر بپردازد ، وزیر دانا در جوابش گفت : حتی تابستان هم لحاف و بساط شامش را از حیاط به پشت بام نیاورد ، بلی جلای وطن و رفتن هم هزینه مالی دهرد و هم عاطفی ، بگذاریم هر کسی میهن خویش را کنیم آباد و الان که خواندیم در جایی که خانواده ای در آمریکا است که چندین نسل هستن جعبه پیانو با قابلیت خم شدگی و بدون برش ۹۰ درجه درست میکنند و اشخاص متمول و خاصی در سراسر جهان مشتری آنهایند ، برادرم که دکتر داروساز است و چندان هم پولدار نشده میگفت : ای کاش من مثل آن پسر کفاش در داستان نوشیروان ، درسم را میخواندم ولی پیشه پدر را با بهینه سازی دنبال میکردم قطعا موفق تر بودم ( شغل پدر حفاری و تعویض موتور پمپ های چاه آبی بود . ) باید به فرودستان امید داد و یاوریشان کرد

  3. تاریکی تاریکی را از بین نمی برد نور تاریکی را از بین می برد . نفرت نفرت را از بین نمی برد مهر نفرت را از میان می برد.

  4. سلام و احترام
    مطالبتان بسیار ارزنده است
    ای کاش در ادامه ، برای سوال ( چه باید کرد) هم پاسخ ارایه میفرمودید

    1. آقا فرهاد ارج‌‌مند،
      محتوای مطلب، آکنده از “چه باید کرد؟”ها بود. از جمله‌ انضباط رفتاریِ اجماع شده، به‌طوری که “مطالبه‌جوییِ به‌حق” بتواند با کمترین هزینه از جیبِ خود به مطالبات خود دست پیدا کند و در عینِ حال بتواند با چلوگیری از دو قطبی شدن جامعه بتواند هوشمندانه فریبِ ترفند‌های قدرت مسلط و نفوذها را بگیرد تا همه (با تاکید بر همه) کمتر آسیب ببینند. اما این آسیبِ کمتر به معنای گریختنِ از ترازوی عدالتِ واقعی و صالح نباید باشد. عدالتِ واقعی باید قطعا اجرا شود، اما عدالتِ واقعی با تهاجم و نفرتِ “ابتدا به ساکن” و “از دم پس” نسبت به همه‌‌ی آنانی که مثلا هم عقیده‌ی من نیستند فرق دارد، فرقی بسیار بزرگ.

      اما برای اطلاعات بیشتر، شما را به منابعی ارجاع می‌‌دهم که در فضای اینترنت موجود اند. جشتجوگزِ پیگیر می‌تواند آن‌ها زا ییدا کند تا یتواند به چگونگی کشف و اِعمال آن انضباط‌های اجماعی برسد.

      در هر صورت، هر عملِ جمعیِ اجتماعاتِ انسانی، خصوصا مطالبه‌گری، یک سری آداب دارد که باید با کمک خرد جمعی در موردشان اجماع کرد تا نظمی حاکم بشود که جایگاهِ بلندمرتبه‌ی کنش را پالوده نگهدارد.

      با احترام فراوان و
      تحسینِ جستجوگری‌تان.

  5. نه گوگولی،

    اینطوری که میگی نیست.‌ آخوند درونت خیلی داره می‌لرزه… چه خبره؟ تازه آبان‌ه! هنوز که اونقدرا هوا سرد نشده!

    بجای اینکه در مورد اون همه جوان بی‌گناه توی اسارت حکومت سفاک بنویسی، دلت برای بسیجی‌هایی که بالقوه هر کدام قابلیت کشتن چند انسان حتی نوجوان و کودک را دارن سوخته؟! منطق ات اینه؟!!!!

    نماینده‌های مجلس بجای کلمهٔ «اجرای قانون» فریاد می‌زنن: «انتقام»

    فرمانده سپاه یک شهر رفته بازدید بازماندگان، بجای اینکه بگه: «اجرای عادلانه قانون» به مادر مقتول میگه: «انتقام خون» را می‌گیریم.

    کی اوّل کشت؟! چه کسی اول بی‌رحمانه شلیک کرد؟!

    نه گوگولی…
    اینجوری آبمون توی یه جوب نمی‌ره.
    من دیگه حرف زیادی ندارم بهت بگم.

    فقط…
    مدت زیادی در این جسم نخواهیم بود.

    با شرف زندگی کنیم.

  6. دوست گرامیِ من،
    لطفا من رو به عنوان یه دوستِ خودتون قبول کن.

    در اولین بندِ نوشته می‌خوانی:
    “اول از همه رفتارِ رقیب با مطالبه‌گران را محکوم کنیم که، اول از همه، این همه خشونت، داغ و رنج و وحشت و هراس را، بر مردم تحمیل کرده و فقط به‌دلیل مطالبه‌‌ی بی‌خشونت و بر حق‌شان.”

    باز هم می‌خوانی که:
    “تهاجمِ ابتدا به ساکن”
    و بعد هم
    “دفاع مشروع”

    اگر ابهامی در این سه عبارتِ کلیدی می‌بینی، در خدمت ام تا ابهام زدایی کنم.

    در ضمن توجه داشته باش که این یک بحثِ “درون‌-خانواری” بوده و مخاطب آن به‌هیچ وجه آنانی نبوده‌اند که مطالبه‌ی برحقِ مردم را با خشونتِ عریان پاسخ گفته‌اند.

    شاید ایراد از من بوده که بیشتر ننوشته ام. شاید هم شما این سطر را نخوانده، عبور کرده‌اید.

    به هر صورت امیدوارم این توضیح بتواند برداشت شما را تغییر بدهد.

    باز هم امیدوارم که این گفتگو را بتوانیم باز هم ادامه بدهیم و ببینیم کجای کارِ من عیب دارد. شما خیلی هجوگونه نوشتید. خوش‌حال شدم که من رو لایق هجو دیده‌اید. اما هجو شما برای من ابهام هم داشت. لطفا منو بیشتر راهنمایی کنید.

    با بهترین احترام‌ها.

    اما دو توضیح،
    من در پیش از بهمن ۵۷، کسی بوده‌ام که فقط انتظار ۶ ماه زنده ماندن داشته ام و نه بیشتر. بعد از آن هر چه از هستی عمر گرفته ام ، زیادی بوده است.
    نکته‌ی دیگر این که کتاب “نافرمانیِ مدنی” شاهکار دوم هنری دیوید ثورو را من در سال ۱۳۷۹ یعنی ۲۲ سال پیش ترجمه کردم و به رایگان در اینترنت گذاشتم:
    https://ghkeshani.com/14-2/
    همین!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.