برای اشتراک در همین سایت، و کانالهای “گاه فرست” و “آهستگی و سادگی” لطفا همینجا را کلیک کنید.
برای دانلود کتابهای ترجمهشده لطفا همینجا را کلیک کنید
سخنانی متفاوت در برابرمان قرار دارند، در برابر ما مردم فارس زبان و خاورمیانه که این روزها سفرهی فلاکت بشری جلوی چشمانمان پهن است؛ سفرهای نیز در مقابل مردمانِ سرزمینهایی از ترکستانِ چین و کشمیر گرفته تا مصر و آنطرفترها تا آمریکای لاتین و آفریقا و آسیا؛ عرصههایی تشنه برای صلح، نان، عدالت و معنا!
فرصت را باید مغتنم شمرد و این سخنانِ متفاوت را به خود و همه شناساند؛ خوب و بدش را، درهم. و حتما همراه با سوا کردن، اگر “خوبی”هایی در آن باشد.
در بارهی پدیدهی شگفت سیمونوی که در همهجهان ناشناختهمانده است –جز برای نُخبِگانی چون آلبر کامو، آندره مالرو، سیمون دو بوآر، تروتسکی، و …– خیلی کم میدانیم. “فرصت”ی برای شناختن این گونههای متفاوت بشری برای خودمان باقی نگذاشتهایم؛ بگذریم از فرصتهایی که “شبهمسئلهساز”ها از ما میدزدند. در این نوشتهها، فرصت پیدا میکنیم کمی بیشتر با او و با وجوه متفاوت عمل و فکر او آشنا شویم.
در کلامی کوتاه، سیمون وی، به همت مصطفی ملکیان و فروزان راسخی (در دو کار ترجمه) به فارسی زبانان معرفی شد ، بیشتر به عنوان متفکری عاملْ در باب هستی، عرفان، عشق، خدا، طلبِ همیشگی، اعتنا و دغدغهی مِحنتِ فرودستان. این دو ترجمهْ کارهایی بزرگ بودند و ما را در برابر “شخصیت”ی قرار دادند که بسیار قابل تامل است، و باید برایش وقت گذاشت تا دریافتاش را از “چه باید کردِ” زندگی به چنگ آورد، و در فهرست گزینههای “تامل برای عمل”گذاشت.
اما این بار با وجه متفاوتی از چهرهی عمل و فکر او آشنا خواهیم شد:
یکی از شگفتیهای بسیارِ قرن بیستم، این بود که سه زن از فیلسوفان برجستهی سیاسیاش بودند! :
روزا لوگزامبورگ،
سیمون وی،
هانا آرنت.
دو تای اولی سرنوشت شگفت و غمباری هم داشتند. این دوْ “فیلسوفِ عامل” هم بودند. اهل فلسفه برای تغییر جهان! آنهم با قلم و قدم، و نه فقط صِرفا با تفسیر آن. با هانا آرنت کمی آشناییم، اما نه با آن دو.
این بار با نگاهِ شگفتآور و کاملا متفاوتِ سیمون وی به یکی از دستگاههای جامعهی مدرن آشنا میشویم؛ به نقد او از پویاییِ حزبی. چیزی که همهی اهلِ عمل اجتماعی آن را بدیهی و لازمهی زندگی اجتماعی و سیاسی میدانند.
سیمون وی در این یادداشت، در عینِ اینکه با گفتارِ خود به آسیبزا بودنِ ذاتِ حزب و هر نهاد و ساختار و سازمانی که شبیه حزب است میپردازد و تلاش میکند تا ادعایش را مستدل کند، راهِ چاره را هم از نظرِ خود مطرح میکند. اولین پرسشی هم که با دیدنِ عنوانِ این کتاب و خواندن صفحاتی از نوشته به ذهن میآید این است که پس “چه باید کرد؟”
پاسخِ او مطالبهگریِ مشخص برای هدفهای عینی، قابل اندازهگیری و زمانمند است، مطالبهی فردی و جمعی. به ترتیبی که نماینده (یا نمایندگانِ) منتخب این دو به حزبی تعلق نداشته باشند و فقط پیگیرِ مطالبه یا مطالبههایی معین باشند. در نظر او، افراد و گروههای مطالبهگر و جماعتهایی مانند سندیکا و شورا ظرفیت و توانِ آن را دارند که حولِ محور این یا آن هدف و مطالبهی عینی و مشخص و زمانمند به عملِ اجتماعیِ موثر و بامعنی دست بزنند، بیآنکه شیفتهی “درِ باغِ سبز” نشان دادنِ احزاب و دستهجاتِ حزبی و شبهحزبی شوند؛ گروههایی که اسطورهها، آرمانها وایدئولوژی های وهمآلود، مبهم، کشدار، بیزمان و بیمکان را برای جذبِ ابدیِ هواداران، برای رشد بینهایتِ سازمان، و کسبِ قدرتِ بیانتها مطرح میکنند. این گروهها در عوض، در خوشبینانهترین حالت، به وسوسهی تاختزنیِ عملیِ آرمانهای ادعایی با مصلحتهای کسب، حفظ، گسترش، و تمرکزِ قدرت و سازمان تسلیم میشوند یا از همان اول به تاختزدن مشغول میشوند.
حال اگر قرار باشد به پیامِ اصلی او در این یادداشت نکتههایی اضافه شود، یک نکته شاید –به قولِ آلدوس هاکسلی– کوچکتر کردنِ سازمانِ همهی واحدهای اجتماعیِ بشری باشد به شکلی که امکان ظهور هیولاهای غولآسای شرور اجتماعی –شروری از قبیل تمامیتخواهی، قدرتسالاری، دزدسالاری، دیوانسالاری، حامیسالاری، فضلسالاری، خویشاوندسالاری، فنسالاریِ بزرگمقیاس و …– منتفی شود و شرارت فقط در حدّ و حدودهای کوچک باقی مانده و در همان ابعادِ کوچک و بهدور از دسترسناپذیری و پیچیدگیِ ساختارهای بزرگ، آسانتر حلوفصل شود، نه اینکه درسطوحِ جهانی، ملی، منطقهای و محلی مِحنت و فَلاکت بیافریند.
نکتهی دیگر آنکه، سیمون وی با وجودِ آن که صریحا منتقدِ مناسبات و روابط ناعادلانهی کار و سرمایه است و برای بهبودِ شرایطِ “از خود بیگانگی” و مسخ نیروی کار در کارخانه پیشنهادِ اصلاحی میدهد ، اما نظریهاش را با بدیهی شمردنِ تولیدِ انبوهِ صنعتی، نظامِ بازارِ آزادِ جهانگستر و دولتِ بزرگِ متمرکز مطرح میکند. به کنش عملیِ او برچسبِ آنارکو سندیکالیسم زدهاند، یعنی فعالیت کارگران در چارچوب سندیکاها با هدفِ نهاییِ در دستگرفتنِ کنترلِ کارخانه. این برچسب چه درست باشد یا نادرست، حاکی است که او فقط در فضای موجودِ تولیدِ بزرگمقیاس و تکنولوژیسم فکر میکند و مشکل را طرح میکند. در ذهنِ او تصویری از فضاهای جایگزین دیده نمیشود و طبعا به راههای برون رفت از این چارچوب هم فکر نمیکند. در حالی که کسانی وجود داشتهاند که ازین چارچوب بیرون زدهاند و به نقدِ “رشدِ قهری (الزام به رشد)” در اقتصادِ بازارِ و سازمان متمرکزِ دولتِ برآمده از آن اقتصاد و حامیِ آن پرداختهاند.
در دیدگاههای امثال آلدوس هاکسلی، فردریک شوماخر، لئوپولد کُر، وِندل بری، ژیل دلوز، مورِیْ بوکچین، مهاتما گاندی، ایوان ایلیچ، مجید رهنما و … چارچوبها و راههای دیگری مطرح میشود که به تمرکززدایی از تولید و دولت، محلیگرایی (در برابر جهانیگردانی)، کوچککردنِ سازمانها، خودگردانیِ ریزوموار، خودگردانی با شوراهای کوچکِ پرشمار، سادهزیستی و … میپردازند. اینان به کارکردی بودنِ جماعتهای هدفمند، انجمنها و شوراهای مستقلِ موثر و خودگردانِ محلی، و انواعِ ساختارهای جامعهی مدنی معتقدند؛ به محوریتِ تمرکززدایی از قدرت و سازمان، خودگردانی، محلیگرایی و “دمکراسیِ هرچه مستقیمتر” توجه بیشتری دارند و اینها را ابزارِ “حکمرانیِ درست” میدانند. اینگونه متفکران عموما باور دارند که با کمکِ این ابزارْ شکوفایی، بهروزی، عدالت و آزادی در مجمعالجزائرهای خودگردانِ کوچک به شیوهای آسانتر دسترس پذیر میشود.
این کتاب از ویرایش و دقتِنظر و زحماتِ مصطفی ملکیان، اندیشمندِ مطرحِ ایرانِ معاصر و اندیشهورزِ مستقلِ فلسفهی اخلاق و مباحثِ فرهنگی بهره برده است. اعتنای خاصِ وی به نظر و عملِ سیمون وی، باری دیگر در او شوقِ نوشتن در بارهی سیمون وی را برانگیخت تا مقدمهای مشروح و راهگشای فهمِ بهتر این بحثِ راهبردی و نادِر به کتاب هدیه شود.
صمیمانه سپاسگزارِ این همدلی، این اشتراک نظر، و این همکاری هستم.
غلامعلی کشانی، اسفند ۱۳۹۷
Keshanigh@gmail.com
www.GhKeshani.com
حالْ بهتر آنکه، از خودِ سیمون وی بشنویم:
برای دانلود لطفا کلیک کنید.