کتابی نوشتهی: نورمن فینکلشتاین، سال ۲۰۱۲
ترجمهی: محمد واعظی نژاد
ویراستار: علیرضا اسماعیل پور
نشر ماهی، بهار ۱۳۹۶
تلفن برای تهیه: تهران، ۶۶۹۵۱۸۸۰
کتاب کوچکی است برای همهی فصول.
اما چرا برای تمام فصول؟
چون پس از دو بار خواندنِ کتاب، در صفحهی اولاش نوشتم:
«دست مریزاد؛
دستِ نویسنده،
دستِ مترجم،
دستِ ناشر درد نکناد، با این کتاب عالی و کوچک، اما نغزشان؛ که لبریز از بحثهایی بسیار جدی، راهبردی و تاکتیکی بود، محصول پژوهشهایی مفصل، و خالی از حرافیها و حاشیهرویهای صفحه پرکن، اما بیفایده.
مستقیم؛ نقطه، سرِ سطر و سرِ مطلب!
“بیبویِ ترجمه” و بیایرادِ آشکار. مهرماه ۱۳۹۶»
کل کتاب ۱۰۵ صفحه است،۸۱ صفحه متن و ۲۴ صفحه یادداشت بسیار خواندنی و مهم دارد که از خود متن راهبردیترند. کتاب، چاپ ۲۰۱۲ لندن است.
نویسنده برای نوشتن همین ۸۱ صفحه، تلاش میکند همهی مجموعه آثار رسمی و دو مجموعه ی دیگر نوشتههای گاندی را با هم مقایسه کند و تناقضهای گفتاریِ گاندی را دربیاورد و تناقضهای گفتار و رفتار او را هم در معرض دید بگذارد.
بله! درست فهمیدهاید، فهم این تناقضات صبر و تامل و دقت میطلبد و گاندی هم در عین سادگی و سادهزیستیِ تامّ، آدمی است بسیار پیچیده برای فهم همگان. نویسنده از این صبر و تامل و دقت دریغ نکرده است.
گاندیِ مسلمانِ افغان و گاندیِ هندو ( گاندی و فلسطین )
در جایی از یادداشتها میخوانیم:
خطاب به مالکانی که «کسب و کارشان بهخاطر اعتصابها در معرض نابودی است» میگفت:
به این دست کارفرمایان موکداً توصیه میکنم بیدرنگ اختیار کامل واحدهای اقتصادی را به اعتصابیون، که به اندازهی ایشان ذیحق هستند، بسپرند. آنها هم بدون خشم از جاهایی که اشغال کردهاند خارج میشوند، چون کارِ درست همین است. …
و درجایی دیگر:
آنجا که گاندی اعتصابِ رفتگران را نقد میکند، چون آنان به «زور» متوسل شدهاند.
و در جایی دیگر:
… گاه در صدور احکام سیاسی محتاط بود. مثلاً آنگاه که از او در بارهی حکومت بُلشویکی در روسیه پرسیدند، گفت: “باعث شرمندگی است، اما باید اعتراف کنم هنوز درست نمیدانم بُلشویسم چیست، به این دلیلِ ساده که وقت نکردهام در بارهی آنچه که در انقلاب روسیه رخ داد مطالعه کنم.”
بعدها … وقتی … بهزندان افتاد، در باب نظریات سوسیالیستی و کمونیستی مطالعهی مفصلی کرد. یکی از کتابهایی که خواند، “سرمایه”ی مارکس بود.
فینکلشتاین معتقد است او بیشتر از آنچه که نشان میداد، خواندهبود. باید به تصویری که از خودش ساخته بود –مردی عامی که از دنیای اندیشه چیزی نمیداند– باید به دیدهی تردید نگاه کرد.
در پشت جلد کتاب میخوانیم:
اغلبِ مردم، گاندی را زاهدی آرام و بیآزار میدانند که با بنیان گذاریِ نظریهی خشونتپرهیزی، مردم هند را متحد کرد و بریتانیاییها را قانع کرد که تداوم استعمار دیگر به سودشان نیست. اما این تصور از گاندیِ حقیقی دور است. آرای خود او هم تناقضاتی دارد که با بررسیِ مجموعه آثار او میتوان نمونههایی از آنها را یافت. بااینهمه، وی در باب “مقاومتِ بیخشونت”، آرای مهمی دارد که حتی برای سرسختترین سکولارها هم بسیار سودمند است. باید گفت که به رغم تناقضگوییهای گاندی، همچنان میتوان نظریات او را با ذهنی خردباور آموخت. کتاب حاضر میکوشد اندیشههای گاندی را در چارچوبِ یک نظام فکری تبیین کند و نقش کلیدیِ مفهوم “شجاعت” را در درک جهانبینیِ او شرح دهد.
اما کتاب، غیر از این ها چه میخواهد به ما بگوید؟
صحبت از شرایطی است که بریتانیایی نیست که به قانون احترام بگذارد؛ و بهجایش هیتلر و استالیناند که نیمهشبها به سراغ گاندیها میآیند. شرایط خیلی بسته است. گاندی و شیوهی گاندی قرار است در این شرایط چه کنند؟ چهمیتوانند بکنند؟ اصلا در شرایط همین بریتانیای قانونمدار چه باید کرد که با اتکا به قانون، اسبهای بسیار تنومند پلیس را بر تن و مغزِ “معترضینِ بر زمین نشسته” جولان میدهد، اسبهایی که نیمی از سواران آن، هندیِ درجه یکاند، اسبهایی که هر ضربهی سُمشان یک نفر را میکشد؟!
و در آخر کتاب جمع بندیِ نویسنده را از ۷۷ صفحه پژوهش میخوانیم:
جمعبندی
موجی از خیزشهای مردمی در دنیا به راه افتاده است.
در بسیاری از موارد، جرقهی نخستین یا نقطهی عطفِ یک قیامِ منطقهای، حرکتی در راستایِ مقاومت مدنیِ بیخشونت بودهاست.
این حرکت در تونس، خودسوزیِ یک دستفروش بود، در قاهره، حملهی وحشیانهی شترسواران به یک اعتراض آرام در میدان تحریر و در نیویورک، بازداشت جمعی و خودخواستهی معترضان روی پل بروکلین.
این حرکتها وجدان عمومی را “بیدار” کرد. مردمی که دهها سال، منفعل و بیاعتنا، تنها نظارهگر بودند، ناگهان به تکاپو افتادند.
نمونههای مقاومت خشونتپرهیز، همدلیِ گستردهی مردم را برانگیخت، چون پیش از آن بر سر این که نظم موجود ناعادلانه است اجماعی وجود داشت.
رویدادهای حماسیِ سالهای اخیر، چه از نظر شکل و چه از لحاظ حال و هوا، انگار برگی است از دفترِ زندگیِ گاندی.
در عینِ حال، محدودیتهای آموزههای گاندی را هم، نشان میدهد.
نه بنعلی در تونس و نه مبارک در مصر، هیچکدام در برابر رنج و ریاضتِ مردم “نرم” نشدند. آنها را باید با زور از قدرت پایین میکشیدند. نه شهردار لیبرال اوکلند و نه شهردار لیبرال نیویورک، نگذاشتند دلِ سوختهشان مانع از برخوردِ بیرحمانه با جنبش “اشغال وال استریت” شود.
ریاضت و رنج ممکن است به وجدان ۹۹ درصد از مردم تلنگری بزند و آنان را به عمل وادارد. اما فقط نیروی متحد و بیباک اکثریتی غالب است که آن ۱ درصد را تکان میدهد و کنار میزند.
همانطور که گاندی، در مواقعی که صراحت بهخرج میداد، میگفت، تنها زبانی که این ۱ درصد میفهمند زبان “شورش علنی” است.
گاندی یک نکته را درست دریافته بود. بهای جانهایی که طیّ مقاومت خشونتپرهیز از دست میروند، هر قدر هم که سنگین باشد، باز از هزینهی شورش خشونتبار کمتر است. ضمن این که مبارزهی بیخشونت، از آیندهی بهتری خبر میدهدتا مبارزهی مسلحانه.
به محض اینکه نیروهای مسلح بیگانه در “حمایت” از قیام مردمی پا به لیبی گذاشتند، شمار کشتهشدگان سر به فلک زد. رقم احتمالیِ این کشتهشدگان چند برابرِ مجموع تلفاتِ هر یک از قیامهای دیگر در جهان عرب است. دستاورد پیروزیِ مسلحانه در لیبی، باز هم قدرتی است دستنشاندهی نیروهای خارجی که احتمالاً باعث میشود بیشتر مردم لیبی به زودی آرزو کنند به دوران قذافی برگردند.
گاندی هشدار میداد: “خشونت ممکن است یک یا چند حاکمِ بد را نابود کند، اما “بد”های دیگری به جایِ ایشان ظاهر خواهند شد.”
پیشداوریِ ناخواستهای که بسیاری نسبت به خشونت پرهیزی دارند این است که خشونت پرهیزیْ، بزدلانه وعاری از مردانگی است. اما این انگها و وصلهها به آن خشونتپرهیزیای که مراد گاندی بود نمیچسبد.
“دلِ شیر میخواهد که بیسلاح، “لبخند بر لب” و “خشنود” ، جلوی خط آتش بروی و تکهتکه شوی.”
گاندی در واپسین روزهای عمرش، زمانی که کشتار و جنگِ داخلی در جریان بود، اصرار داشت برنامهی نیایش خود را، که در معابد هندو برگزار میشد، با آیهای از قرآن آغاز کند. این کارش، هندوهای متعصب را چنان خشمگین کرد که سرانجام یکیشان او را کشت.
چه کسی جرات میکند بگوید مرگ گاندی، مرگی قهرمانانه نبوده؟!
اگر نقدی به نظریهی خشونتپرهیزیِ او وارد باشد، این است: نظریهی او چنان شجاعتی میطلبد که از ظرفیت بیشترِ انسانهای فانی بیرون است.
فرضِ محوریِ دکترینِ گاندی این است که در رویارویی با شرّ، مقاومتِ بیخشونت، نهتنها اخلاقیتر از خشونت است، بلکه بدون اِعمالِ خشونت، به همان دستاوردهای مقاومت خشونتبار میرسد.
این ادعایی است که هنوز نمیتوان در بارهاش داوری کرد.
همانطور که “آرونداتی روی” نویسندهی نامدارِ هندی میگوید، قطعا محل تردید است که مقاومت بیخشونت بتواند در برابر دشمنی بیرحم، که دُور از چشمِ مردم و داوریِ عمومی عمل میکند، هیچ کاری از پیش ببرد.
اما آنچه با اطمینان میشود گفت این است که نتایج مقاومت ِ خشونتبار در بهترین حالت، درهم و برهم بوده است.
انقلابهای خونین،از فردای روزِ پیروزی با نومیدی همراهاند. در هیاهویی که همه میخواهند خود را به نوک هرم قدرت و خواستهها و آرزوها برسانند، ظاهراً آنها که دستشان به خون آغشتهتر است، پیش از دیگران به مقصد میرسند.
چالش فراروی نسلِ جوانی که قدم در راه مبارزه میگذارد تا جهان نوینی پیافکند، این است که بیاِعمالِ خشونت تا کجا میتواند پیش برود.
هر چه بیخشونتتر جلو برود، محتمل است که آن جهانِ نوین، جهانی بهتر باشد.
این چند نکته مقدمه ای بود تا مخاطبان گرامی خودِ کتاب را تهیه کرده و از اول تا آخرش را با دقت و تامل بررسی کنند و درسهای خود را برای رفتار بگیرند.
خان عبدالغفار خان، فَخرِ افغان، گاندیِ سَرحدی (۱۸۹۰-۱۸۸۸) :
https://t.me/GahFerestGhKeshani/4745
سرباز بی خشونت اسلام:
لطفا کلیک کنید