برای اشتراک در همین سایت، کانال گاه فرست و کانال آهستگیْ لطفا کلیک کنید
برای دانلود کتابها لطفا همینجا را کلیک کنید
اول از همه این کلیپ را ببینیم:
https://bit.ly/2MsqfPW
محل و زمانِ دقیق نامشخص است. اما دو بانوی مسلمان، احتمالا در هندوچین، در یکی از صدها هزار کارگاهِ جهانِ سوم و حتی در جهانِ اول مشغول فعالیتِ فیزیکیای هستند که امیدوارند در یک مدت معین به تعدادی سکه ترجمه شود –البته اگر مثلِ کارگاههای وطنی نباشند که خود را ورشکسته معرفی میکنند. کارشان بیشتر از یک عمل فیزیکی با دستهایشان نیست. هیچ نیازی به فکر کردن و ابتکار و خلاقیت ندارد. فقط سرعتِ عملِ کــُـشنده میخواهد. جای نفس کشیدن باقی نمیگذارد. میشد روباتی برای این کار طراحی کرد، اما فعلا روبات از هزینهی این کارگران گرانتر است. سکههایی که این کارگران خواهند گرفت قرار است به مصرفِ اولین نیازهای بشریِ این دو و خانوارشان برسد، اگر که فنونِ جهانی و پیچیدهی بازاریابیِ همهی فاعلانِ بازارِ آزاد بگذارند که خرج همینها بشوند. چون بازاریابی در صدد است که به اسکیمو یخچال بفروشد. پس، همان نانِ خالی را هم بازاریابان دارند تهدید میکنند. مثلا بخشی از پولِ تغذیهی کافیتر و کمی بهداشتیتر، ممکن است خرجِ خریدِ موبایلی هوشمند جدیدتری شود، یا خرج شامپویی که در کانالی ماهوارهای تبلیغ میشود و دختر این خانم آرزویش را دارد.
اما این فعالیت، به هیچ وجه “کار” نیست. تقلا است، اما بهتراست بگوییم بدتر از تقلاست. نه اصلا، فلاکت است! “تقلا” به قولِ هانا آرِنت، فعلی است فقط برای کسبِ درآمد که آدمِ پولدار هم انجام میدهد، آدمِ بیپول هم انجام میدهد، فعالیتی که بیشتر برای تامینِ حداقلِ ضروریاتِ است یا برای بیشتر و خیلی بیشتر از آن، همراه با شرایطی نسبتا انسانی؛ مثلا تاجری در پنج قرن پیشتر، در حجرهای در بغداد یا ونیز یا کشاورزی در دشتهای بغل دستِ ونیز. و این جدای از تقلای بیشاز حدی است که حرص و طمع به پولدار تحمیل میکند.
آرنت، “کار” را تولیدِ خلاقهای برای دلِ خود معرفی میکند، بیتوجه به پول یا خوشآمدِ دیگران (سیاحت، کوه نوردی، هنرها، آفرینش با دست، نوشتن، نجّاری برای دلِ خود، …). این فعلها ممکن است درآمدی هم داشته باشند، اما درآمدْ هدف اولیه نیست، بلکه هدف ثانویه و تبعی است. گاهی هم ترکیبی از تامین “خواستِ دل” و کسبِ درامدْ هدفِ “کار” است به نظر او.
اما مهمترین رفتارِ انسان که او را تعالی میدهد اقدامِ اجتماعی است. آرنت به آن اقدام یا عمل میگوید. اقدام بشر را از همهی حیوانات متمایز میکند.
برگردیم به وضع آن دو بانوی زحمتکش. وقتی که دقت کنیم به کارشان، متوجه میشویم که نقش این دو فقط مثلِ قطعهماشینی است که کمی هوشمندتر از ماشینِ فلزی است، خودمان را اگر جایشان بگذاریم، میبینیم بعد از شیفتِ کاری طبیعی است که باز هم همان حرکات کاری را در مغزمان تکرار کنیم. درست است! در عرض یک روز ما بخشی از ماشین شدهایم.
حالا این وضع را مقایسه کنیم با وضعیتِ نجّار یا بانویی که فامیل همین خانم هاست و در روستایی دور یا نزدیک زندگی میکند. کار روزانهی آنان با وجود سختیهای احتمالی، تنوع حرکتی و فکریِ زیادی دارد، تحرک بدنیِ متفاوتی لازم دارد، فضای باز دارد، و دقت، خلاقیتِ هنرمندانه و مهارت قطعا میتواند در بهترکردن نتیجهی کار تاثیر داشته باشد.
گفته شده که کار در شهر و خط تولیدِ کارخانهی شهر، انسان را از خودبیگانه میکند. انسان را تبدیل به ماشین و کالا میکند. انسان احساس میکند هیچ نقش مثبتی ندارد. او نتیجهی کارش را مستقلا نمیبیند و با آن هیچ ارتباطی برقرار نمیکند یا اگر ببیند، حس میکند از اساس بیمعنا و بیفایده است. روسو، کارل مارکس، پیتر کروپوتکین، گاندی، سیمون وِی، سارتر و … (فارغ از همهی نقدهای اساسیای که به افکارشان میتواند وارد باشد) به درستی به مسخ و ازخودبیگانگی انسانِ مدرن و صنعتزده و شهرزده پرداختهاند.
راه حل برای دختران و پسران این زنان و مردان در کجاست؟
آیا فرزندان اینان در چارچوبِ سیستمِ موجود وضعیتِ بهتری خواهند داشت؟
به نظر میآید یک زندگیِ غیر از خودبیگانه، نوعی از زندگی است که “تقلا”یش کم باشد، “کار”ش زیاد باشد و امکان “اقدام و عمل” هم برای فرد باقی بگذارد.
این زندگی در چه شرایطی میتواند عملی شود؟
طبعا اولین پاسخ این است که بهجای “تقلا”ی متعارفِ حداقلی یا “کار” مطلوب، همهی وقت فرد را فلاکت پر نکند. یعنی برای رزقِ زندگی، حداقل وقتِ لازم را صرفِ تولیدِ خلاقانه و ماهرانهی چیزی کند که بتواند در نزدیکیِ خود آن را ببیند (در نتیجهی نفی تقسیمِ کارِ شدیدا افراطیِ کارخانهای). چند پاسخ دیگری که بعضیها مطرح میکنند، رو کردن به صنایع دستی، اقتصاد محلی، کارگاههای چند نفره و بنگاههایِ کوچک-مقیاسِ محلی است.
راههای بسیار دیگری ممکن است به نظر برسد، اما همهی آنها باید در خدمتِ بالابردنِ امکان “کار”کردن و “اقدام کردن” به تعبیر آرنت باشند. هر راه دیگری “از خودبیگانگی” را ادامه میدهد.
کتاب “سارودایا- بهروزی برای همه” (که در این سایت قابل دانلود است) لبریز است از انواع راهحلهای پیشنهادی برای برونرفت از این فلاکتِ هر روزهی فرودستان و کوتهدستان که همگی بیرون از جریانهای مسلطِ اقتصادی-اجتماعی-سیاسیِ امروزی اند! روشن است که هر یک از این پیشنهادات مثل هر راه حل پیشنهادی دیگری نقصها و ضعفها و اشتباهاتی میتوانند داشته باشند، اما رشتهای که آنان را به هم وصل میکند، دوری از راهحلهای بارها شکستخوردهی اقتصادی و سیاسی و اجتماعی مسلطِ امروزی است.