بی همه چیزی بشر امروزی، آرمان عملیِ بازار!

25484

چه چیزهایی را با پول نمی‌توان خرید؟

چه چیزهایی را می‌توان؟

چه چیزهایی را نباید؟

استاد هاروارد از فروختنی‌شدن همه چیز با ما صحبت می کند؛

از “بی همه چیز” شدن‌مان!

آیا خبردارید در همین کره‌ی خاکی جماعاتی هستند که هنوز پول ندیده‌اند و نیازی هم به پول ندارند؟ مگر این که کسانی خَیّر و منجی پیدا شوند و آنان را “متمدن” کنند!

از طرف دیگر:

لابد خبر دارید قبل از بهمن ۵۷، که تهیدستان خون می‌فروختند و همین‌ها بعدترها اعضای بدن و خود نوزا‌دشان را می‌فروشند.

از فروش فیش حج و فیش‌ها و مجوز‌ها و نوبت‌های دیگر هم لابد خبر شنیده‌اید.

از پدیده‌ای به نام مهریه هم، در فضای “مقدس خانواده!” که خبر داریم همین الان چه قربانیانی در پیِ ازدواج‌های دو سه ماهه داشته است. به طوری که سر زبان مردم افتاده که “طرف با مهریه‌اش داره کاسبی می‌کنه”

مظنه‌ی دیپلم تا دکترای خارجی و داخلیِ استعلام شده‌ی درجه یک را هم که دارید؛ اگر ندارید، راه دور نیست. فقط یک کلیک با آن‌ فاصله دارید.

خود من شاهد بوده ام، برای اولین بار در سال ۱۳۴۸، در بحران ملیِ کمبود سیمان، آس و پاس‌هایی در صف می‌ایستادند و کوپن پنج کیسه سیمان را می‌گرفتند و ‌فورا، همان را به دوبرابر قیمت به دلالی که در همان‌جا بود می‌فروختند.

بلیت بازار سیاه سینما هم که در دوران گرمیِ بازار سینما، بازارش براه بود؛ یعنی فروش نوبت صف، یعنی نماد برابری، که از “پاک‌ترین” و صریحترین معاملات این‌چنینی است!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بازار در سپیده دم تاریخیِ انتقال از نظام کالا به کالا، به نظام پولی، شعاری داشت که با اخلاق عملا درگیر می‌شد: “از ارزان ترین جا، به گران‌ترین جا” یعنی اساس‌اش “بزخری” و “انداختن و در رفتن” است. منتها محدودیت‌‌ها بود که جلویش را می‌گرفت و ممکن است بتواند بگیرد. اما اگر ولش کنی، دلش می‌خواهد همان شعار ها را به عمل دربیاورد. این رفتار حتما با اخلاق درگیری دارد. درگیری‌هایش را می‌توان در منابع جست و مطالعه کرد و در کوچه و خیابان دید.

همین بازار در دوران صنعتی و تولید انبوه کارخانه‌ای، به فوریت، ناچار است جنس انبوه‌اش را “آب” کند. پس “نیاز”، “تقاضا” و “مصرف” تولید می‌کند. نظام “آر. اند دی.” (یعنی سیستمی که تلاش می‌کند تا با پژوهش و تکامل و تکمیل کمی و کیفیِ کالای نهایی، سود بنگاه اقتصادی را بالا ببرد) می‌سازد، کنترل کیفیت راه می‌اندازد، خیلی چیزهای دیگر راه می‌اندازد تا کالای انبوه‌شده در فکر و ذهن و تسمه‌نقاله و خط تولید و انبار،‌ “آب” شود و همیشه هم این چرخ بچرخد. یعنی اگر همه‌ی دنیا ساعت رادو را دستشان بستند، کارخانه‌ی رادو باید قبل از آن، با کمک آر اند دی،‌ مصرفی نو تر را برای همه‌ی جهان پیش‌بینی کند تا تسمه نقاله‌ی پول پاروکنی از چرخش نایستد. این اساسی‌ترین تعهد یک بازاری عاقل و بالغ و خردمند است. اگر کاری جز این کند، اسم اش را در بازار می‌گذارند سفیه و ابله.

اما در دوره‌های بعدی‌تر، یعنی دوره‌ی پساتوسعه، می‌بینیم بازار وارد حوزه‌ی خرید و فروش پدیده‌هایی نوتر می‌شود که چندتایش را در همین بالا دیدیم و کتابی که در پایان معرفی می‌شود، در همین مورد صحبت می‌کند.

این واقعیت سال‌هاست که در سرزمین ما هم روالی عادی شده.

اما به روایت اکثر کسانی که در بازار ایران هم کاسب بسیار کوچک یا بزرگ‌اند، پارامتری دیگر هم به عنوان “اصل بدیهی‌ِ” فلسفی-اقتصادی اضافه‌‌شده: “آدم اگه بخواد درست کاسبی کنه، درآمدش، اصلا جواب خرج‌اش رو نمی‌ده”: یعنی پارامتر لزوم غش و تقلب در تولید و مبادله. این موضوع دیگری است که پیوست کاسبی در میان ما می‌شود و چه پیوست اخلاقاً دردناکی!

این موضوع دیگری است برای اندیشیدن به وضع و موقعیت بشر امروزی و زنجیرهایی که به دست خود، بر دستان خود زده است.

اما از طرفی دیگر، بازار تا همین حالا نشان داده که کاری ندارد به پیامد‌های خوب یا بد پس از فروش و “رد” کردن جنس‌اش ( چه کالا یا خدمات). حالا این پیامدها روی محیط زیست باشد یا بر روی نورون‌های مغز تو تاثیر دراز مدت بگذارد، برایش مهم نیست، مگر مهارکننده‌هایی قانونی به شکل‌های مختلف جلویش را بگیرند تا کره‌ی زمین را به زباله‌دان تبدیل نکند. اما هر جا که پا بدهد، (هر جا!)‌ قانون را خم می‌‌کند (اما نمی‌‌شکند)، از رویش می‌پرد، دورش می‌زند، به او قول مساعد می‌دهد، تا بتواند کار خوب خود را ادامه دهد، یعنی فروش هرچه بیشتر و پایدارتر،

چنان که در جنجال سیگارفروش‌های آمریکایی و شهادت دروغ تاریخی‌شان به مردم در دهه ۵۰ قرن ۲۰ دیدیم و آخرین مورد پر سروصدایش را در مورد فولکس واگن همین چند وقته داریم می‌بینیم.

این‌ها همه، دمی از باد بهشت بازارند (به‌معنای نو تر و جهانی آن) که به سوی‌مان وزان شده‌اند.

پس این موضوع، خیلی هم از زندگیِ فعلی‌مان دور نیست!

____________________

به تازگی کتابی پر تامل در مورد ورود بازار به عرصه‌های نوتر دیده‌ام. اسم کتاب:

آن چه با پول نمی توان خرید (مایکل سندل، استاد هاروارد، حسن افشار، نشر پر اعتبار مرکز)

سایت ارزشمند انسان شناسی و فرهنگ، معرفی ای از این کتاب به دست ما داده.

بهترست خود کتاب و معرفی کتاب را با تامل بخوانیم‌:

آن چه با پول نمی‌توان خرید؟

خواننده‌ی گرامی،

– به نقد و نظرتان خوش‌آمد گفته می‌شود، چون ارزش‌آفرین و  مددکار  رشد اندیشه است!

– با دادن یک ایمیل (در زیر همین نوشته)، می‌‌توانید مشترک سایت شوید.

–  آدرس کانال تلگرام: @GahFerestGhKeshani

 – آدرس فیس بوک    facebook.com/gholamali.keshani

 

5 پاسخ

  1. سلام جناب کشانی، وب سایت جدید مبارک. خیلی خوب شده.
    این کتاب هم کتاب بسیار جالبی است و نویسنده اش دو کتاب دیگه در موضوع عدالت و علم ژنتیک داره که مطالعه اش پیشنهاد میشه.

    1. سلام جناب کاوه ی عزیز،
      خیلی ممنونم.

      وب‌سایت، هدیه ای است از هنرمند و تکنولوژیست جوان و همدل و خلاق مینیمالیست: دانیال کشانیِ عزیز:
      http://www.cubex.nl
      بازدید از سایت اش مفرح ذاته!
      کتاب را هم که کتاب شناس باید نظر بده. اون هم که شمایید و شهادتون رو به بی راهه نرفتن این معرفی دادید. باز هم سپاس.

      چه خووب که دو تا کتاب دیگه از ایشون می شناسید.
      پس موظفید که هر دو را با هر شرحی که می خواهید در خود سایت بصورت نوشته ای مستقل معرفی کنید.
      اگر متن رو بفرستید،‌ فورا می ره رو آنتن.
      البته اگر حتی اسم و رسم کتاب رو در نظرگاه بگذارید، عیبی ندارد، کم کاری کرده اید ولی باز هم لطف کرده اید.
      سایت
      http://www.eco-literacy.com
      ,
      ایوان ایلیچ هم به این مسائل می پردازند.
      کتاب “بگذار آشغال بخورند” هم روی دیگر بازار خوراک را نشان می‌دهد.

      کتب “۵۰ واقعیتی که باید جهان را دگرگون کنند” در سایت این کمترین، بارها و بارها به بحث شیرین بازار می پردازد.

      موفق باشید و نظرهایتان در اینجا بیشتر و راهگشاتر باد!

  2. آقای کشانی عزیز سلام
    کتاب رو خریدم،
    از همین شروع متوجه شدم که یکی از بهترین پیشنهاداتی بود که در زمینه کتاب به ” من ” های مخاطب می شد داده شود!!!
    بابت معرفی بسیار ممنونم
    سایت بسیار پرباری هم دارید.
    ارادتمند شما، علی

  3. علی آقای گرامی،
    ممنونم از پیام تون در این جا.
    ببخشید که دارم دیر جواب می دم.

    خوشحالم که تشخیص شما هم شاهدی عینی شد برای این معرفی.

    در مورد سایت، باز هم از حسن نظرتون سپاسگزارم.
    امیدوارم این قلم اندازها، نه بی فایده باشند و نه کسل کننده،
    اما حتما در خواننده ی اهل جستجو، پرسش برانگیزند.
    با احترام.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.